من به دنبال چیزی بودم: شاید بخواب

من به دنبال چیزی بودم: شاید بخواب

فلاپی احتمالاً “تا زمانی که زندگی وجود داشته باشد زندگی می کند.” این جمله بخشی از یکی از اشعار زیبا Sohrab Sepehri است که می توانید در زیر بخوانید.

چه دشت!
چه کوههای بلند!
چه بوی چمن در گلستان!



من به دنبال چیزی بودم:
خواب آلود شاید ،
نوری ، ریگی ، لبخند.


پشت تبریز
این غفلت از خلوصی بود که به من رسید.


من متوقف شدم ، باد می آمد ، او گوش می داد:
چه کسی با من صحبت کرد؟


شیفت مارمولک
راه افتادم
شبدر
خیار ، کنار بوته های گل
و فراموشی خاک.


لب
من می خواهم و نشستم ، پاهای موجود در آب


«امروز چه نوع معبد
و چقدر بیدار هستم!


غم و اندوه نکن ، به کوه برو
چه کسی پشت درختان است؟
هیچی! او


ظهر تابستان
سایه ها می دانند در تابستان چه اتفاقی می افتد
سایه های خوش شانس
گوشه روشن و تمیز
کودکان احساس می کنند! بازی اینجاست


زندگی خالی نیست
حسن نیت ارائه شده اپل است. ایمان وجود دارد
بله ، زندگی برای زندگی وجود دارد.


چیزی مثل درختچه سبک در قلب من ، مثل خوابیدن در صبح
و من آن را بسیار بی تاب می خواهم
کف دشت را ضرب کنید ، به سر کوه بروید
یک زمان آوایی وجود دارد که مرا می خواند. “