نرگس کیانی: چهار جوان «بچه های مردم» انرژی زیادی دارند و همگی در اولین تجربه سینمایی خود از این انرژی جلوی دوربین رفتند. ثواب زحمات خود را در جشنواره ها دیدند. در چهل و سومین جشنواره فیلم فجر و سی و هفتمین جشنواره فیلم کودک و نوجوان. «بچه های مردم» همچنین اولین فیلم بلندی است که چهار بازیگر اصلی در آن حضور دارند. مهبد جهاننوش، ایلیا یعقوبی، احسان احمدی و فرزین فلافسین اولین فیلم های بلند سینمایی محمود کریمی هستند. کریمی فیلمنامه را به همراه همسرش فیض یارمحمدی نوشته و تهیه کنندگی آن را سیدعلی احمدی بر عهده داشته است. محمود کریمی مستندساز باتجربه ای است و شهرت او عمدتاً ناشی از حضور و حضورش در برنامه خندوانه است. تهیه کننده این فیلم پیش از این چندین فصل از برنامه خندوانه را تهیه کرده بود. سرمایه گذار فیلم موسسه خیریه بهشت امام رضا(ع) است.
همه اینها نیز بر اساس تجربه ای است که یوسف اصلانی داشت: تجربه «بچه های یتیم خانه شهید در جبهه». داستان نه از جلو، بلکه از یتیم خانه شروع می شود. دوران کودکی، نوجوانی و تلاش کودکان برای بقا. یا به طور رسمی تر: “جستجوی نوجوانی که در یک پرورشگاه زندگی می کند تا خانواده اش و سه دوستی که به او کمک می کنند را بیابد. این تلاش در نهایت به چیز دیگری منجر می شود.” «بچه های مردم» این روزها در حال نمایش است. آنچه در ادامه می خوانید حاصل گفت و گو با محمود کریمی، مهبد جهاننوش، ایلیا یعقوبی، احسان احمدی و فرزین فلسفین در خبرگزاری انتخابتو است.
«بچه های مردم» درباره مردم عادی است که با جنگ روبرو هستند، نه چهره های آشنای قهرمانان. پس چرا داستانی بر اساس این موضوع را برای ساخت اولین فیلم خود انتخاب کردید؟ مثلاً نگران این نبودید که متهم به شخصیت گرایی شوید؟
محمود کریمی: صادقانه بگویم، چرا؟ بی شک ارزش و احترام این افراد بر هیچکس پوشیده نمانده و به تاریخ پیوسته است. اما از ذهنم خارج شده بود که داستانی درباره آنها تعریف کنم. علاوه بر این، داستان های مشابه و کلیشه هایی که ایجاد می کنند، رفتن به چنین سینماهایی را سخت و ترسناک کرده است. زیرا سرعت برچسب زدن را افزایش می دهد. گرانبها، رسمی، ارگانیک، سفارشی و غیره. مخاطبی که امروز حوصله چنین برچسب هایی را دارد، نمی توان انتظار داشت که به چیزی جز این برچسب ها توجه کند. بنابراین، با اینکه خیلی مشتاق بودم اولین فیلم بلندم را بسازم، اما نتوانستم تصمیم بگیرم که این کار را بسازم یا نه؟ آیا قبول کنم بعد از فیلم اول در گروهی با برچسب خاصی باشم یا نه؟ هر چند مطمئن بودم که نمی خواهم مثل مدیران کل فیلم های موسوم به دفاع مقدس کار کنم. انگار کار من فقط ساختن فیلم بود. صرف نظر از اینکه برای بینندگان دیده خواهد شد یا خیر؟
به این ترتیب «بچه های مردم» فرصتی شد برای ساخت اولین فیلم بلندم و با موضوع آن «همدردی» کردم. من از بچه هایی که در پرورشگاه شهید شده بودند اطلاعی نداشتم و وقتی یوسف اصلانی موضوع را برایم مطرح کرد، احساساتم تحریک شد. حضور علی احمدی به عنوان تهیه کننده پشتوانه من بود. بالاخره تصمیم گرفتم این کار را انجام دهم. فیلمنامه ای که همه به درستی می گفتند همه چیز است، با نسخه اولش توجه مردم را به خود جلب کرد. سبک روایت نیز از دل فیلمنامه بیرون آمده و این حاصل تمام تلاش ما بود. من ادعا نمی کنم که “در مورد آن احساس دین دارم” اما می توانم بگویم که نمی توانم آن را نادیده بگیرم.

علاوه بر مواردی که اشاره کردید، نقش چهار بازیگر شما کاملاً قوی بود. اگر شرکت می کنید، دوست دارم هر کدام از آنها بگویند که چگونه در فیلم شرکت کردند.
کریمی: یادآوری کنم که این چهار نفر از سه هزار نفر پیدا شدند و پوستمان کنده شد تا پیدا شدند. یادم هست پیش تولید ما خیلی طول کشید و علی صلاحی که کار اصلی را بر عهده داشت جایی برای تماس نداشت. چون بچههایی را میخواستیم که شخصیت و شیمی خاص خودشان را با هم داشته باشند. اما در کمال ناامیدی دانه های آنها را پیدا کردیم و می توانم بگویم در نهایت به ترکیبی که می خواستیم رسیدیم.
در واقع وقتی فیلمنامه را خواندیم یکی دو اسم به ذهنمان خطور کرد اما چهار نفر می خواستیم و این چهار نفر نمی توانستند ترکیبی از بازیگران و بازیگران شناخته شده کار اول باشند. این را هم بگویم که در ابتدا طرفدار حضور بازیگر نبودم چون تجربیات بدی در ذهنم بود. با این حال چاره ای جز استفاده از بازیگر نبود. از آنجایی که اولین فیلم من بود، شلوغ بود، لوکیشن ها و بازیگران زیادی وجود داشت. علی صلاحی را قبلا نمی شناختم. اولین قرار ما با کمی تلخی از طرف من همراه بود. اما او حرفه ای و ماهرانه پیش رفت. در مدت زمان کوتاهی طعم آن را چشیدیم و باید بگویم یکی از شانس های بزرگ برای من بود که علی صلاحی این چهار شخصیت را پیدا کرد.
ایلیا یعقوبی (بازیگر نقش ایرج): مامانم تماس بازیگری را به من نشان داد. البته این فراخوان فراخوانی برای «ریالیتی شو» از سوی «بچه های مردم» نبود. من نمی خواستم در آن تماس شرکت کنم. چون خیلی وقت بود که در تست بازیگری شکست خوردم. به همین دلیل است که من ناامید هستم. اما مادرم اصرار کرد. به اصرار او رفتم و امتحان دادم. وقتی برگشت، خانمی که در اتاق بود به او گفت در آزمون علی صلاحی شرکت کن. در آزمون «بچه های مردم» هم شرکت کردم و فکر می کنم جزو آخرین نفراتی بودم که قبول شدم.
احسان احمدی (منوچهر): ندای «بچه های مردم» را در مدرسه ای که رفتم دیدم. این اولین تماسی بود که شرکت کردم، بنابراین امیدی به قبولی نداشتم. با ناامیدی شدید به امتحان رفتم و با ناامیدی فراوان برگشتم. با این حال، یک هفته بعد آنها برای آزمایش دوم درخواست کردند. با اینکه در امتحان دوم ناامید بودم اما همه چیز خوب پیش رفت و قبول شدم.
مهبد جهاننوش (ابوالفضل): قبل از «بچه های مردم» شش سال تئاتر کار کردم. با رضا ثروتی، یوسف باپیری و سعید زارعی. تا کرونا و اعتراضات بعدی پاییز 1401 از این اداره به آن اداره می رفتم و قبول نمی شدم یا قرارداد بسته نمی شد اما پژوه به هزار و یک دلیل خوابید. من ناامید شده بودم و تصمیم گرفتم کار را متوقف کنم، حتی اگر شروع خوبی داشتم. من در آن زمان در یک کافه کار می کردم. فراخوان «بچه های مردم» را هم در اینستاگرام دیدم، اما فکر کردم مثل بقیه است. تنها چیزی که توجه من را جلب کرد این بود که همبازی من در یک تئاتر که در حال حاضر در ایتالیا زندگی می کند برای من دعوت نامه فرستاد. او سال ها پیش هم شاگرد علی صلاحی بود. یه ویدیو هم فرستادم که نشون میداد خیلی ناامید شدم و گفتند برو دفتر. زحمت گرفتن اجازه از کافه باعث شد به ساعت آخر امتحان برسم اما از اول فکر می کردم شاید این امتحانی بود که قبول می شدم. چند روز بعد برای تست دوم به استودیو «خندوانه» رفتم و وقتی سایز لباسم را اندازه گرفتند، مطمئن شدم که قبول شدم.
فرزین فیلسوف (مصطفی): من از 13 سالگی تست زدن را شروع کردم. همچنین کار کردم و بعد از آن به کلاس رفتم. ولی من همیشه خیلی تست کردم. تست اول و دوم «بچه های مردم» را از دست دادم. من بر اساس یک درخواست سفارش تست سوم را دریافت کردم. صبح سومین امتحان تلفنی شنیدم پروژه ای که قرار بود در آن شرکت کنم کنسل شده است. صبح تلخی بود و من بی حس شده بودم. وقتی برای آزمایش رفتم انتظار هیچ چیز خوشحال کننده ای نداشتم، اما ناخودآگاه از دیدن جو خوشحال شدم. امتحانی که دادم به قصد قبولی نبود، از بازیگری لذت می بردم و در نهایت قبول شدم.

یکی از چالش های کار شما این بود که در تمام طول فیلم تا پایان به تدریج در فضای جنگی رشد کردید. آیا نشان دادن این روند برای شما سخت بود؟
جهاننوش: این یکی از بزرگترین استرس های من بود. صدایم، ظاهرم، طرز راه رفتن و حرف زدنم باید نشان دهنده این باشد که من چند سال بزرگتر هستم. راستش من یک ساعت قبل از صحنه های ردیف اول صدایم را با علی صلاحی تمرین می کردم تا صدایم بلندتر شود. در صحنه های جوانی ابوالفضل سعی می کردم با فرو بردن صدایم در سرش او را سرکوب کنم.
احمدی: با وجود اینکه برای من سریال بود، باز هم چالش برانگیز بود. کاهش صدا برای من یک چالش بزرگ بود. بنابراین دو سه ساعت قبل از ضبط صدا را شروع کردیم. همچنین در حین ضبط سریال احساساتم زنده شد، با دیدن فیلم شهادت یکی از شهدا از گوشی دستیار علی صلاحی تعجب کردم. در آن لحظه احساس عجیبی را تجربه کردم که تا به حال تجربه نکرده بودم. تا آن زمان هیچ فیلمی از لحظه شهادت ندیده بودم و دیدن این فیلم بر من تاثیر عجیبی داشت.
چرا گذشت بیست سال و جریان های سیاسی را با طنز نشان دادید؟
کریمی: ما لحنی را انتخاب کردیم که به ما کمک کند از تبدیل شدن به یک شعار جلوگیری کنیم. در واقع طنز فیلم ابزار ما بود. هرچند این طنز با قرائت های عجیبی نیز مواجه شد. زیرا هر اثر هنری با خوانش های متفاوتی مواجه است. مثلاً به من گفتند که شما اعضای حزب توده را با حسن معجونی، فلانی یا بهمن نشان دادید. ما اساساً اعضای حزب توده را نشان ندادیم. گروه های متعددی در آن زمان مخالف مبارزه بودند. حسن معجونی و دوستانش برای ما نماد هر گروه سیاسی بودند. در واقع حسن مججونی به دلیل قراردادی که با پروژه دیگری دارد، سبیل لنین را می پوشد.
طراحی صحنه بابک کریمی نیز آرام و رنگارنگ است.
کریمی: با توجه به لوکیشن های متعددمان، می دانستیم که از روز اول باید با طراح صحنه ملاقات کنیم. چون آنقدر کار داشت که باید با کار ما همخوانی داشت. علی احمدی با طراح صحنه صحبت کرد و قرار گذاشت. این طراحی است که در نهایت کار با آن را غیرممکن می کند. در جستجوی مکرر به بابک کریمی رسیدیم و او آخرین نفری بود که به گروه ما پیوست. بابک کریمی طراح صحنه فیلم جواد عزتی نیز هست. او یک “تمساح لعنتی” بود و حتی ممکن است برای ما هیچ فایده ای نداشته باشد. قرار گذاشتم و ملاقات کردم و توافق کردیم. به نظر من بزرگ ترین ویژگی بابک کریمی اعتدال است. اگر کس دیگری بود، فکر میکنم صحنههای دهه شصت را بسیار شدیدتر از این طراحی میکردند. اما بابک کریمی به قدری استاد و حرفه ای بود که نیازی به اختلاط هر چه می دانست روی صحنه نمی دید. او دو یا سه عنصر درست را روی لاینر سمت راست قرار می داد و من واقعاً نتیجه را دوست داشتم.
فکر می کنید مصطفی یکی از شخصیت هایی که فرزین فلسفین بازی می کند ناگهان آزاد نشد؟
کریمی: من مخالفم شخصیت اصلی فیلم ابوالفضل است. با حضور ایرج، منوچهر و مصطفی می خواهیم بگوییم که شخصیت های دیگری هم هستند با سرنوشت های متفاوت. رسالت ایرج مشخصاً مأموریت منوچهر است و می خواهیم بگوییم که برخی از شخصیت های مصطفی متاثر از ایده دیگری هستند. ما در واقع یک مطالعه بیوگرافیک در مورد یک شخصیت انجام می دادیم، شخصیتی که به اندازه کافی برگ دارد، بنابراین تا جایی که کار اجازه می داد با شخصیت های دیگر سروکار داشتیم. یعنی هر کدام به اندازه تاثیر خود در صحنه اصلی شرکت کردند و پس از گذاشتن اثر خود صحنه را ترک کردند. با این حال چهار بازیگر جوان ما فیلمنامه را نخوانده بودند و هر کدام نمی دانستند کجا داستان را رها کنند. چون نمی خواستیم در ابتدای کار بازیگری شان یک نمایش کوتاه یا بلند بازی کنند.

و سوال آخر این است که در یکی از سخنرانی هایتان شما در پاسخ به اینکه آیا پایان بندی فیلم از نظر محتوایی در نسخه اکران عمومی تغییر می کند، گفتید: بله، ممکن است پایان فیلم در نسخه عمومی تغییر کند. توضیحی در این مورد دارید؟
کریمی: ابتدا باید به این نکته اشاره کنم که این دیدار در شرایط خیلی مساعدی برگزار نشد و برخی از مطالب گفته شده به دلیل عدم تمرکز درست از آب در نیامد. پایان فیلم مورد تایید من، علی احمدی تهیه کننده و حسن ایزدی طراح جلوه های بصری قرار نگرفت. و هنوز هم نه. با این حال، هیچ بحثی در مورد محتوای آن وجود نداشت.
در آخر این را بگویم. متاسفانه با این فیلم متوجه یک چیز غم انگیز شدم. برخی مفاهیم بزدلانه مصادره شد. همه ما به یاد داریم آن دوره ای که نام شهید مطرح می شد، بحثی در کار نبود و قدر او بر همه معلوم بود. حالا وقتی می گویید «شهید» بلافاصله به گروهی متصل می شوید و برچسب هایی مثل «شهید خودمان»، «شهید خودمان» را می بینید. آن شهید هم مثل این بچه ها بود. کسی که با اینکه می دانست تیرباران می شود به جبهه رفت. به نظر من زیر سؤال بردن این مفهوم بسیار دردناک است و این نقطه تاریخی که باید از مفهوم «شهید» دفاع کرد، خلأ عجیبی را آشکار می کند.

۲۴۲۲۴۲
گردآوری شده از رسانه خبر آنلاین






ارسال پاسخ