چرا مدارس شهریه‌ای عدالت را از مدارس دولتی ربودند؟

چرا مدارس شهریه‌ای عدالت را از مدارس دولتی ربودند؟


بابک کاظمی در اعتماد نوشت: عدالت آموزشی ریشه عدالت اجتماعی است. این جمله اگرچه در نگاه اول شعار خوبی به نظر می رسد، اما حقیقتی اساسی در درک عدالت، توسعه و سرنوشت ملت هاست.

هیچ جامعه ای نمی تواند به عدالت اجتماعی دست یابد مگر اینکه اساس آموزش عادلانه باشد. آموزش فقط انتقال دانش نیست. آموزش و پرورش فرصت آفرین، توزیع کننده کرامت و شکل دهنده آینده مردم است.

کودک برای اولین بار در مدرسه با مفهوم عدالت روبرو می شود. آیا با او منصفانه رفتار می شود؟ آیا او مانند یک کودک دیگر در یک مدرسه ممتازتر از فرصت ها برخوردار است؟ پاسخ به این پرسش ها سرنوشت عدالت اجتماعی را رقم خواهد زد.

در ایران امروز مدارس دولتی مهم ترین بستر تحقق عدالت آموزشی هستند و نقش تعیین کننده ای در توزیع مجدد فرصت ها دارند. اما در سال های اخیر این نقش به دلیل سیاست های نابرابر، تخصیص ناکارآمد بودجه و رشد مدارس خصوصی تضعیف شده است. مدرسه دولتی که باید نماد اعتماد عمومی و امنیت برای کودکان در طبقات مختلف باشد، به تدریج از جایگاه فعلی خود فاصله گرفته و دیگر از نظر بسیاری از خانواده ها «انتخاب اول» نیست.

این بی اعتمادی ناشی از ضعف معلمان یا مدیران نیست، بلکه نتیجه سال ها بی توجهی به عدالت در سیاست گذاری آموزش و پرورش است. وقتی مدارس خصوصی با امکانات چشمگیر رشد می کنند و مدارس دولتی با کمبود معلم، ساختمان های فرسوده و منابع ناکافی مواجه می شوند، عدالت آموزشی قربانی تبعیض ساختاری می شود. عدالت آموزشی فقط دسترسی برابر به مدرسه نیست، بلکه دسترسی برابر به آموزش با کیفیت است.

برابری در فقر عدالت نیست. در بسیاری از مناطق، دانش‌آموزان مدارس دولتی از فرصت‌های فناوری، مشاوره تحصیلی، برنامه‌های تقویتی و آموزش مهارت‌ها محروم هستند. به این ترتیب کودکان مناطق از فرصت های آموزشی و فرهنگی همه جانبه بهره مند می شوند. پیامد چنین شکافی بازتولید طبقات و تداوم چرخه نابرابری است. هر چه عدالت آموزشی بیشتر نقض شود، عدالت اجتماعی دورتر می شود. جامعه ای که در آموزش و پرورش ناعادلانه باشد در اشتغال، رفاه، فرهنگ و سیاست نیز ظلم خواهد کرد.

برای شکستن این چرخه، ابتدا باید بدانیم که عدالت آموزشی فقط یک موضوع آموزشی نیست، بلکه یک موضوع سیاست عمومی است. این عدالت با حذف آموزش از منظر هزینه و تلقی آن به عنوان محور سرمایه اجتماعی و توسعه ملی محقق می شود. دولت باید نقش خود را از «حداقل تأمین‌کننده» به «ضامن فرصت‌های برابر» تغییر دهد.

سیاست گذاری منصفانه به معنای تخصیص منابع بر اساس نیاز است نه برابری ظاهری. مدرسه ای در یک روستای دورافتاده یا یک محله محروم باید بودجه و حمایت بیشتری نسبت به مدرسه ای در مرکز شهر داشته باشد زیرا هدف عدالت برابری فرصت ها است نه برابری عددی منابع. اقتدار و اعتماد نیز باید به مدارس دولتی بازگردد. تمرکز بیش از حد فرآیندهای تصمیم گیری در هاب مرکزی، خلاقیت و مسئولیت پذیری مدیران را از بین برده است.

عدالت آموزشی مستلزم مدرسه ای شایسته است که بر اساس شرایط محلی تصمیم گیری کند، از ظرفیت والدین و نهادهای محلی استفاده کند و سیاست های عدالت محور را به صورت محلی اجرا کند. معلمان محور اصلی عدالت آموزشی هستند. آنها نه تنها انتقال دهنده دانش، بلکه معماران امید و برابری هستند. هر سیاستی که به آبروی معلمان لطمه بزند در واقع به عدالت آموزشی لطمه می زند. معلمی که به فکر امرار معاش است نمی تواند حامل عدالت باشد. اعاده حیثیت معلم اولین گام در احیای عدالت آموزشی است.

دولت چهاردهم به ریاست مزیکیان که در بستر جامعه علمی و آموزشی ظهور می کند، فرصتی تاریخی دارد تا عدالت آموزشی را از شعار به برنامه تبدیل کند. اگر قرار است عدالت اجتماعی محقق شود، نقطه شروع مدرسه است. عادلانه در توزیع بودجه، ارتقای کیفیت مدارس دولتی، افزایش مشارکت محلی در مدیریت مدارس و بازنگری در نظام ارزشیابی دانش آموزان از جمله اقدامات لازم است.

نظام رتبه بندی مدارس باید بر اساس شاخص های عدالت و کیفیت آموزش باشد نه بر اساس رقابت اقتصادی. آینده ایران به کیفیت مدارس دولتی بستگی دارد نه تعداد مدارس خصوصی. عدالت آموزشی در استان هایی مانند گیلان که مناطق غنی و فقیر در کنار هم هستند اهمیتی دوچندان دارد.

مدارس دولتی در روستاها و حومه شهرها در صورت داشتن یک برنامه حمایتی هدفمند می توانند به مراکز تحول اجتماعی تبدیل شوند. تجربه نشان داده است که هر جا مدارس دولتی تقویت شوند، آسیب های اجتماعی کاهش یافته و امید اجتماعی افزایش می یابد. این ارتباط بین عدالت آموزشی و کاهش آسیب های اجتماعی نشان از اهمیت راهبردی آموزش در حکمرانی عادلانه است.

عدالت آموزشی تنها رسالت آموزش و پرورش نیست. این یک وظیفه ملی است که همه نهادها، از دولت گرفته تا خانواده و رسانه ها، مسئول آن هستند. رسانه ها باید صدای مدارس دولتی باشند نه سکوی تبلیغاتی مدارس شهریه پرداز. نهادهای مدنی باید از حقوق کودکان در مناطق محروم دفاع کرده و با مشارکت در امور مدرسه، احساس مسئولیت جمعی در قبال عدالت آموزشی را تقویت کنند. جامعه ای که نسبت به آموزش و پرورش بی تفاوت باشد در نهایت نسبت به عدالت بی تفاوت خواهد ماند.

به هر حال، عدالت آموزشی نه تنها هدف، بلکه ابزار تحقق عدالت اجتماعی است. هر کودکی که در مدرسه عادلانه تحصیل می کند، شهروندی مسئولیت پذیرتر، آگاه تر و عدالت خواه تر می شود. چنین شهروندی بنیانگذار جامعه ای است که عدالت از بالا تحمیل نمی شود، بلکه از درون نهادینه می شود. مدرسه عادلانه جامعه عادلانه ای را ایجاد می کند. اگر می خواهیم شکاف طبقاتی، بی اعتمادی و نارضایتی اجتماعی را از بین ببریم، باید از کلاس های کوچک مدارس دولتی شروع کنیم. جایی که آینده ایران در نگاه کودکانی شکل می گیرد که تنها سرمایه شان ایمان به عدالت و امید به فرصت های برابر است.

عدالت اجتماعی از مدرسه شروع می شود. چرا که معلمی با حقوق کم اما قلبی بزرگ به کودک می آموزد که دانش نردبان برابری است و مدیر مدرسه مخروبه محیطی امن و انسانی را برای بزرگ شدن با اندیشه عدالت محور ایجاد می کند. جامعه همچنین تصمیم می گیرد در برابر نابرابری در آموزش سکوت نکند. اگر مدرسه دولتی دوباره سنگر عدالت شود و بچه های این سرزمین بدون تبعیض در کنار هم درس بخوانند و بزرگ شوند، عدالت اجتماعی در ایران رویا نیست بلکه یک واقعیت خواهد بود. عدالت تربیتی ریشه عدالت اجتماعی است; ریشه این است که اگر از این امر بگذریم، درخت عدالت در همه ابعاد جامعه رشد می کند.