به گزارش ایسنا، هیچ آهنگسازی به اندازه «لودویگ ون بتهوون» در موسیقی تأثیر عمیقی بر جای نگذاشت. اغراق نیست اگر «بتهوون» را تجسم ایده آل یک موسیقیدان پرشور و آگاه سیاسی، مانند یک قهرمان رمانتیک بدانیم. امروز تولد 255 سالگی اوست.
آیا II. چه این سمفونی پنجم او باشد که در جنگ جهانی دوم به نماد امید برای متفقین تبدیل شد، چه آثار پیانویی مانند «سونات مهتاب» که پیانیست های تازه کار با آن بزرگ شدند، قطعاتی که «بتهوون» برای عموم شناخته شده است، تنها بخش کوچکی از داستان «بتهوون» را روایت می کند.
این آثار شناخته شده به سختی می توانند اهمیت واقعی او یا دامنه و بزرگی دستاورد او را نشان دهند. از توضیح اینکه چرا او چنین شخصیت مهمی در تاریخ آنچه ما معمولاً «موسیقی کلاسیک» مینامیم، خودداری کنید.
زندگی او…
قبل از بتهوون، آهنگسازان اغلب به سفارش موسیقی می نوشتند، از جمله قطعات سفارشی برای کلیسا، حامیان ثروتمند، یا کاخ های اشرافی اروپا. اگرچه آهنگسازان بزرگ آن دوره توانستند بر این محدودیت ها غلبه کنند و موسیقی شخصی و در عین حال شیک خلق کنند، بتهوون مصمم بود که ایده استقلال خلاقانه را بسیار فراتر از آن ببرد.
او در شهر بن به دنیا آمد. پدرش یک خواننده تنور در خدمت اسقف اعظم کلن بود که اولین درس موسیقی خود را به لودویگ داد. او در سن 10 سالگی آموزش رسمی آهنگسازی و پیانو را آغاز کرد و حتی در نوجوانی چند اثر منتشر کرد، اما بسیاری از آنچه که بین سالهای 1785 و مهاجرتش به وین در سال 1792 نوشت، در طول زندگیاش شنیده نشد.
با به وجود آمدن مشکلات خانوادگی، لودویگ جوان با آموزش و نواختن ویولا مسئولیت بیشتری برای تأمین معاش خانواده بر عهده گرفت. او برای مدت کوتاهی با هایدن در وین تحصیل کرد، اما خود را به عنوان یک پیانیست و نه آهنگساز تثبیت کرد. البته او از همان ابتدا حمایت بسیاری از حامیان ثروتمند را به دست آورد و این حمایت تا بیشتر عمرش ادامه داشت. او اولین اجرای عمومی خود را به عنوان نوازنده پیانو در سال 1795 انجام داد و در این اجرا کنسرتو پیانو را که امروزه “کنسرتو شماره دو” نامیده می شود، نواخت.
دوران او …
این دوران پرتلاطم در جهان بود: بیش از یک دهه از تأسیس ایالات متحده می گذشت، پیامدهای انقلاب فرانسه در سال 1789 و به قدرت رسیدن ناپلئون تمام اروپا را تحت تأثیر قرار داده بود، و آغاز انقلاب صنعتی نیز تغییرات اجتماعی عمده ای را ایجاد کرده بود. اما در هنر نیز انقلابی رخ داد. رمانتیسم جای خود را در ادبیات پیدا کرد.
درست است که یافتن شباهت مستقیم بین هنرمندان بزرگ رشتههای مختلف کار آسانی نیست، اما اگر بخواهیم معاصر «بتهوون» را در هنر دیگری بیابیم، آن شخص «فرانسیسکو گویا» است: هنرمندی که بین دو دوره سبکشناسی گرفتار شده است و مسیر از نقاش درباری به نماد شکن و انزوای اجتماعی ناشی از افزایش آینهی ناشنوایی است.
پس چرا بتهوون هنوز مهم است؟
مسیر هنری بتهوون معمولاً به سه دوره تقسیم می شود: آغاز، میانه و پایان، اما از اوایل دهه 1800 به بعد موسیقی او همیشه در حال تغییر بود و همیشه یک مسیر خلاقانه متمایز و انقلابی را دنبال می کرد. موسیقی او مرز بین دو دوره بزرگ کلاسیک و رمانتیک را مشخص کرد.
اگرچه به نظر می رسد آثاری مانند دو کنسرتو پیانو و اولین مجموعه کوارتت های زهی که او در دهه بیست زندگی خود در اواخر قرن هجدهم نوشت، متعلق به دنیای موسیقی هایدن و موتزارت است، اما نشانه هایی از بتهوون را نشان می دهد که محدودیت های سبک کلاسیکی را که به ارث برده بود پیش می برد.
از آنجایی که زندگی او بین دهه های پایانی یک قرن و آغاز قرن بعد اتفاق افتاد، موسیقی او مرزی بین دو دوره بزرگ کلاسیک و رمانتیک ایجاد کرد.
پس از بازآفرینی او، تقریباً تمام ژانرهای موسیقی که بتهوون به آنها پرداخته است، دیگر همان ژانر باقی نمی مانند. دو سمفونی اول او در چارچوبی کم و بیش کلاسیک پیش رفتند، اما سمفونی سوم او، ارویکا، که اولین بار در سال 1805 اجرا شد، در مقیاسی کاملاً متفاوت بود. این اثر بیان روشنی از قصد بتهوون بود و نشان میداد که او مصمم است سمفونی را به اوج برساند که پیشینیانش هرگز نمیتوانستند آرزو کنند.
او برای تأکید بر شور انقلابی این اثر، آن را به ناپلئون تقدیم کرد. «بتهوون» او را مظهر آرمان های دموکراتیک و جمهوری خواه انقلاب فرانسه می دانست. اما زمانی که ناپلئون در سال 1804 خود را امپراتور اعلام کرد، آهنگساز با عصبانیت نام او را از صفحه عنوان حذف کرد.
در همان زمان، اولین نشانه های ناشنوایی بتهوون ظاهر شد. بتهوون در مورد آرزوی خود برای غلبه بر شکست در عهد Heiligenstadt نوشت، نامه قابل توجهی که او در سال 1802 نوشت اما هرگز برای دو برادرش ارسال نکرد.
در واقع «بتهوون» به وعده خود عمل کرد. سمفونی های او پس از ارویکا نیز مرزهای جدیدی را شکست. درام قابل توجه سمفونی پنجم و موسیقی تعیین کننده سمفونی ششم انقلابی بود. انرژی توقف ناپذیر «سمفونی هفتم» هم بی نظیر بود.
در تمام این سالها ناشنوایی او بدتر شده بود. او آخرین حضور خود را به عنوان نوازنده پیانو در سال 1814 انجام داد و در دهه آخر زندگی خود مجبور بود برای برقراری ارتباط با دوستانش از دفترچه یادداشت استفاده کند. با این حال، با وجود گذشت دو قرن، به عنوان یک ترکیب غیر قابل تکرار در ذهن باقی مانده است.






ارسال پاسخ