چرا بازسازی شب های بره بی معنی است؟

چرا بازسازی شب های بره بی معنی است؟

طبیعتاً قشری از جامعه خوشحال می شوند که اثری مثل شب های برره که هم از نظر کلامی و هم از نظر فرهنگی آسیب می زند، دیگر تولید نشود. اما سخنان قاسمخانی مرا یاد مصاحبه دیگری انداخت چند سال پیش که بیژن بیرنگ بابت ساختن فیلم هایی مانند دنیای شیرین دریا و خانه سبز عذرخواهی کرد و گفت که فکر می کنیم جنگ تمام شده و زمان ساختن کشور فرا رسیده است و به همین دلیل به مردم امید دادیم و می خواهیم به مثبت اندیشی تشویق کنیم و…

در همین زمان گروهی نیز به بیرنگ حمله کردند و آن را مانند آثار او احساساتی تلقی کردند.

اولاً اگر بخواهم موضع خود را روشن کنم، من هیچ وقت مثل شبای برره دنبال طنز نبودم، اتفاقاً باید بگویم که از برخی آثار و نوشته های قاسمخانی چندان راضی نیستم. اگرچه برخی از شوخی های او در نوع خود جالب هستند. در کل می توانم بگویم جزو طرفدارانش نیستم.

اما قصد من از نگارش این مقاله و در کنار هم قرار دادن نامه جدید قاسمخانی با نامه قبلی بیژن بیرنگ چیزی عمیق تر از این است که کاری بخواهیم یا نخواهیم انجام شده باشد یا نه و آن وضعیت سیاسی کشور است.

بر کسی پوشیده نیست؛ راهی که امروز کشور طی کرده است در چهل سال گذشته بارها از آن عبور کرده و آثار آن خود را نشان داده است. اما امروز جامعه از تکرار راه و نرسیدن به آن خسته شده است. بیواجتماعی یک مسابقه سالانه نیست که از یک مکان شروع شود و در مکان دیگر به پایان برسد، جایی که یک برنده انتخاب شود و سال بعد به همان روش تکرار شود.

زندگی اجتماعی مسیری پیوسته از نقطه‌ای به نقطه‌ای دیگر با فراز و نشیب‌های معتدل است و در این میان دولت مسئول ایجاد زیرساخت‌های مردم است، نه سرگرم کردن آن‌ها در تمام فعالیت‌های روزمره.

هدف اصلی تولیدات رسانه های اجتماعی شامل دو بعد است. یا اداره و سازمان دولتی را برای تغییر، حل و بهبود یک موضوع یا موضوع اجتماعی هدف قرار می دهد، یا هدف آن تغییر رفتار مردم نسبت به یک ناهنجاری یا عارضه اجتماعی است. تلاش برای تغییر این رفتار در هر اثر هنری متفاوت است. گاه با بازنمایی رفتارهای اجتماعی و فردی افراد مانند سیگار کشیدن، اعتیاد، زباله گردی، غیبت و سهل انگاری در نظام اداری. یا نمایش رفتار صحیح و متمدنانه و چیزهای زیبا در یک نهاد اجتماعی. مثلاً در یک جامعه ناسالم، افرادی که رفتار سالمی از خود نشان می دهند، دروغ نمی گویند، تهمت نمی گویند، به کار خود فکر می کنند، دنبال رانت نمی روند و … شخصیتی دارند. نمونه بارز آن شخصیت نورالدین خانزاده در مجموعه تلویزیونی نون خا به کارگردانی سعید آقاخانی است که در دولت تدبیر و امید ساخته شد که سریال سال های اخیر موج جدیدی از امید را برای بهبود اوضاع کشور ایجاد کرد.

این بحث را می‌توان با مثال‌های زیادی از شخصیت‌هایی که مردم در سال‌های اخیر دیده‌اند گسترش داد و البته بینندگان ممکن است نمونه‌های آن را به خوبی به خاطر بسپارند.

با این حال، نقطه شروع دیگری وجود دارد که دیگر موضوع شوخی های قبلی نیست. نویسنده و کارگردان به نتیجه دیگری رسیدند. او ریشه مشکلات را اساسی می داند و اتفاقاً همه آنها خطوط قرمز نوشته و نانوشته ای دارند.

تصور کنید در محیطی هستید که هیچ مسئولی برای جمع آوری، جداسازی و سازماندهی زباله وجود ندارد. آیا ایجاد یک اثر رسانه ای (فیلم، سریال، طنز و…) که به تفکیک زباله در چنین جامعه ای دامن بزند، بیهوده به نظر نمی رسد؟ به نظر می رسد این وضعیت مشابهی است که سازندگان آثار اجتماعی و طنز در آن گیر کرده اند.

اگر همین مثال را به گفته های قبلی بیژن بیرنگ و اخیراً پیمان قاسمخانی تعمیم دهیم، نتیجه چه می شود؟

مدتی در بافت سیاسی و اجتماعی جامعه ایران تصور می شد که ساختار سیاسی به درست ترین و منطقی ترین شکل در صدد توسعه کشور است و در این صورت خرده فرهنگ های سنتی و رفتار اجتماعی و فردی مردم بخشی از معضل جامعه ایران تصور می شد. گویی موج جدیدی از اصلاحات و تغییرات در حال وقوع بود و جامعه هنری و رسانه ای به سرعت در تلاش بودند تا مردم را با این موج وفق دهند.

در بستری که پس از اصلاحات به وجود آمد، امید بخشی به عموم مردم در قالب سریال خانه سبز، تشویق به گفت وگوی درون خانواده، تلاش برای دفاع از حقوق کودکان و زنان، اهمیت دادن و احترام به حالات روحی دیگران، فرهنگ آپارتمان نشینی و… به معنای آن بود. اگرچه همه آنها مترقی بودند، اما منطقی بودند.

اگرچه شبهای برره در سال 1363 منتشر شد و احتمالاً مراحل تولید و تهیه آن در اواخر دولت اصلاحات انجام شد که رفتار فردی و اجتماعی مردم محلی را از اعراب مورد انتقاد قرار داد. همانند برخی دیگر از آثار آن سال ها، شخصیت برخی از آثار طنز بسیار شبیه به رئیس دولت وقت (محمود احمدی نژاد) طراحی شده و نوعی انتقاد اجتماعی را زنده نگه داشته است. یعنی در جنبش سیاسی صاحب اثر هنری با حرکت پیروز متفاوت تعریف می شود و نقد و طنز و طنز و … می توانست از ابزار استفاده کند. این مانند فرهنگ حزب در کشورهای دیگر است.

امروز چطور؟

آیا فقط مردم مسئول این وضعیت هستند؟ آیا آنها زباله ریختند، آیا از ناوگان حمل و نقل عمومی استفاده نکردند، آیا با خودروهای تک نفره رانندگی کردند و کیفیت هوا را بدتر کردند؟ آیا عامل یا مجرمان آلودگی هوا می توانند امروز سوژه طنز باشند؟ آیا مقصر یا مقصران بیست سال تحریم کشور می توانند سوژه طنز باشند؟ تورم و افزایش نجومی دلار و سکه چطور؟ آیا مقصر یا مقصران خشک شدن دریاچه ارومیه و سایر تالاب های کشور و تخریب آثار تاریخی کشور می تواند سوژه طنز باشد؟ اگرچه بعید است که یک هنرمند وطن پرست چنین شوخی کند، اما مردم حتی اگر چنین شوخی کنند، از آن استقبال می کنند؟

مشکل طنز امروز در ایران این است که شکل زیرزمینی پیدا می کند زیرا نمی تواند به مسائل اصلی بپردازد. یک اینفلوئنسر اینستاگرام و یک یوتیوبر می توانند با مطالب مختلف و بدون هیچ خط قرمزی طنز تولید کنند، در مکالمه چیزی بگویند یا بپرسند و توجه مخاطب را به خود جلب کنند. از طرف دیگر نویسنده سریال طنز باید بین سیم های خاردار سانسور متن بنویسد و همچنان مردم را تحت تاثیر قرار دهد.

امروز مردم ایران هم مثل هنرمندان از این که بنشینند و ببینند کسی آنها را مسخره می کند و همه چیز را سرزنش می کند خسته شده اند. این واقعیت چیست که طبقه متوسط ​​به عنوان یک بخش اساساً اجتماعی فروپاشیده است و دیگر مخاطبی برای کسانی که معتقدند رفتار ما به عنوان انسان باید در یک زمینه مدنی و اجتماعی درست باشد، ندارد؟

مردم امروز به دنبال پاسخ هستند، نه اینکه به حکمرانی بد بخندند.