جدای از بازتاب گسترده مستند ترانه علیدوستی در شبکه های اجتماعی و جامعه، نیاز به گفت و گوی واقعی است.

جدای از بازتاب گسترده مستند ترانه علیدوستی در شبکه های اجتماعی و جامعه، نیاز به گفت و گوی واقعی است.

پس چرا این مستند اینقدر تماشا شد؟ چرا چنین روایتی می‌تواند به سرعت در میان انبوه محتوای روزانه پخش شود و به موضوعی برای بحث عمومی تبدیل شود؟ پاسخ را باید فراتر از عنوان ترانه علیدوستی جستجو کرد. مسئله اصلی نیاز انباشته جامعه به گفتگو است. گفت‌وگو که سال‌ها به تعویق افتاده بود، اکنون هرجا نشانه‌ای از آن دیده می‌شود، با واکنش‌های گسترده‌ای مواجه است. این مستند نشان داد که مسائل زیادی در جامعه وجود دارد که باید مطرح شود.

ترانه علیدوستی در ابتدای این مستند می گوید: هرگز آرزو نمی کردم که روزی یک فعال مدنی باشم. او از رابطه جدید خود با شهرت می گوید و توضیح می دهد که با شرایط امروز احساس راحتی بیشتری می کند. او حتی در مقابل فرزندش احساس بهتری دارد.

جمله «من هر روز فمینیست تر می شوم» یکی از واضح ترین جملات این مستند است. البته ترانه علیدوستی برای تماشاگران سینما چندان غافلگیرکننده نیست، زیرا بسیاری از نقش‌ها و انتخاب‌های سینمایی او نگاهی زنانه دارند.

یکی از تکان دهنده ترین قسمت های مستند ترانه علیدوستی درباره بیماری خودایمنی اش است. او می گوید که این بیماری پوست بدنش را از سر تا پا از بین برده و او را مجبور کرده تا یک سال در خانه بماند. این آهنگ همچنین برخورد دشوار او را با چهره ای که دیگر نمی شناسد را توصیف می کند. البته چهره او دیگر تحت تاثیر بیماری خودایمنی قرار نمی گیرد و خود را در آینه می شناسد.

فیلمی که از جامعه عقب است

علیدوستی همچنین با بیان اینکه در سه سال اخیر از سینما دور بوده است، توضیح می دهد: در این سه سال چه فیلمی می توانست ساخته شود که بتوانم در آن بازی کنم؟ او معتقد است که امروزه بسیاری از مسائل و نقش ها بی اهمیت شده است. در سال‌های گذشته، شخصیت‌ها بیشتر انسانی و باورپذیر بودند، اما چگونه می‌توان فیلمی ساخت که در جامعه امروزی طنین‌انداز باشد؟

وی با جلب توجه به بلاتکلیفی در عرصه سینما در خصوص حجاب گفت: چگونه می توان در فضایی که شکل روسری در جامعه تغییر می کند و قشر بزرگی از جامعه سبک زندگی متفاوتی را انتخاب می کنند، روایت سینمایی مناسب به جامعه ارائه کرد.

ترانه علیدوستی در مستند به تشریح موضوعاتی می پردازد که هنوز برای اقشار جامعه و ساختار رسمی تازه و حساس است. تور با راهنما یکی از آنهاست. این سیاستی بود که بسیاری با آن مخالف بودند، اما همچنان در خیابان ها اجرا می شد. تصاویر نمایش داده شده در مستند گشت ارشاد یادآور روزهایی است که مورد انتقاد برخی اقشار جامعه قرار گرفت اما همچنان به شدت اجرا می شد. البته این روزها مسئولان اطلاعاتی در این زمینه به کار گرفتند و حداقل این موضوع را مسکوت گذاشتند.

این مستند همچنین به داستان خالکوبی ترانه علیدوستی می پردازد. داستانی که به سال 95 و حضور او در جشنواره کن با اصغر فرهادی و شهاب حسینی برمی گردد. خالکوبی که در دوربین دیده شد به یک موضوع اجتماعی و حتی سیاسی تبدیل شد و راهی تریبون نماز جمعه اصفهان شد. از این منظر می توان این موضوع را به عنوان شاخصی از شکاف بین زندگی فردی و دیدگاه ایدئولوژیک در جامعه تحلیل کرد.

مستندی که نیاز به گفتگو را برجسته می کند

مستند ترانه از این منظر قابل بررسی است، در آن به موضوعاتی پرداخته شد که جامعه همچنان روی آن حساس است و نیاز به صحبت در مورد آنها احساس می شد. این مستند و بازتاب گسترده آن در شبکه های اجتماعی نشان داد که جامعه همچنان به گفت و گوی واقعی، شنیداری و انعطاف پذیر نیاز دارد. گفت و گو در شرایط کنونی جامعه ایران به یک تعهد اجتماعی و مهمتر از آن به یک حق سیاسی تبدیل شده است. از این منظر نمی توان موضوع مورد بحث در جامعه را نادیده گرفت.

حتی اگر کلمات و عبارات ارائه شده در این مستند را نقد کنیم، باز هم باید از منظر دیالوگ به آن نگاه کرد. گفت و گو راهی برای بازگرداندن اعتماد عمومی است. جامعه‌ای که احساس می‌کند صدایش شنیده می‌شود، حتی در صورت اختلاف نظر، به ابزارهای متمدنانه و مقرون‌به‌صرفه پایبند خواهد بود. این بلوغ اجتماعی و مدیریت هوشمندانه ای است که امروزه بیش از هر زمان دیگری به آن نیاز داریم.

گفت و گو به معنای پذیرش طرف مقابل نیست

با این حال، یکی از باورهای غلط رایج در مورد گفتگو این است که گفت و گو با پذیرش یا پذیرش کامل خواسته های طرف مقابل برابر است. گفت و گو لزوما به معنای عقب نشینی نیست. حتی ممکن است منجر به توافق هم نشود. دیالوگ یعنی شنیدن صدای دیگران. حتی اگر یک اختلاف جدی با او وجود داشته باشد. پس از گوش دادن، نوبت به پاسخ و توضیح می رسد.

حقیقت این است که جامعه‌ای که گفت‌وگو را جایگزین فرمان و سکوت کند، لزوماً همگن نمی‌شود، بلکه بالغ‌تر می‌شود. در چنین فضایی اختلاف نظرها مورد توجه قرار می گیرد و به بحران تبدیل نمی شود. در این میان، در غیاب گفت وگو، سوء تفاهم ها عمیق تر می شود و مطالبات به رادیکالیسم می انجامد.

شبکه های اجتماعی حرف های مردم را منعکس می کنند

موضوع مهم در بازتاب این ویدیو به فضای مجازی برمی گردد. در سال های اخیر، شبکه های اجتماعی به طور فزاینده ای جایگزین گفتگو در عرصه رسمی شده اند. وقتی فرصت ارائه علنی مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در رسانه های رسمی محدود می شود، جامعه ناگزیر به حوزه هایی روی می آورد که امکان بیان و واکنش بیشتر است.

ویروسی شدن مستند «ترانه» در این چارچوب قابل بررسی است. البته این مستند موضوع جالبی داشت. اما مهم ترین دلیل آن انعکاس سوالات و نکاتی است که در رسانه های رسمی قابل طرح نیست. بنابراین شبکه های اجتماعی عامل این مسائل بودند. چون جامعه نیاز داشت در مورد این مسائل صحبت کند و صدایش را به گوش مردم برساند.

حلقه مفقوده سیاست فرهنگی

یکی از ریشه های اساسی شکاف جامعه و سیاست فرهنگی، عدم گفتگو در نهادهای رسمی است. به عنوان مثال شورای عالی انقلاب فرهنگی در مورد مهمترین معضلات فرهنگی و اجتماعی کشور تصمیم گیری می کند اما سازوکار موثری برای شنیدن صدای جامعه، هنرمندان و نسل جدید ندارد. تصمیمات اغلب از بالا گرفته می شود و به ندرت از دل گفتگوی اجتماعی بیرون می آید.

گفت و گو در نهادهای نظارتی سینما جای خود را به حذف و محدودیت داده است. سینماگران و هنرمندان به‌جای گفت‌وگوی شفاف درباره واقعیت‌های جامعه، با خطوط قرمز متحول و سلیقه‌ای مواجه می‌شوند. نتیجه فیلمی است که از عامه مردم عقب می ماند و مخاطب خود را از دست می دهد.

نمونه دیگر سیاست گذاری فرهنگی بدون حضور ذینفعان است. زنانی که موضوع سیاست ها هستند در سازوکارهای تصمیم گیری قرار نمی گیرند و صدای جوانان که مخاطب این سیاست ها هستند شنیده نمی شود. در چنین خلایی، طبیعی است که روایت‌های جایگزین پدید بیایند و ویروسی شوند.

در نهایت می‌توان گفت جامعه‌ای که احساس می‌کند صدایش شنیده می‌شود، حتی در صورت اختلاف نظر، به راه‌های متمدنانه و مقرون به صرفه پایبند است. بنابراین باید بلوغ اجتماعی و مدیریت هوشمندانه را در زمینه مشکلات جامعه و مطالبات مردم نشان داد. زیرا بی توجهی هزینه های سنگینی برای جامعه به همراه خواهد داشت.

۲۴۲۲۴۲

گردآوری شده از رسانه خبر آنلاین