بعدی- بیضایی در 14 دی 1317 به دنیا آمد و در 14 دی ماه 1404 درگذشت و خبر درگذشت وی واکنش های زیادی را در پی داشت. فراز و نشیب های زندگی این هنرمند بزرگ پس از انتشار خبر درگذشت وی، سیل پیام های تسلیت را از منظرهای مختلف در شبکه های اجتماعی به راه انداخت.
مردی که نماد فرهنگ ایرانی است
بر اساس گزارش فردا، نوشتن درباره بهرام بیضایی کار ساده ای نیست. وقتی هنرمندی به این میزان فرهنگ و نبوغ برسد، نوشتن درباره او به همان اندازه دشوار است. بیضی را باید از زوایای مختلف بررسی کرد. بیضی سینما برای خودش دنیایی دارد، بیضی تئاتر دنیای دیگری دارد. علاوه بر همه اینها نباید از پژوهش غافل شد. او هنرمندی همه کاره بود که از هر جهتی که به آن نزدیک می شدی با دنیای متفاوتی روبرو می شد.
او در تهران به دنیا آمد. در خانواده ای فرهیخته پدرش شاعر بود و به نوعی ریشه هنر از ریشه خودش و خانواده اش بود. در دوران تحصیل چندان اهل مطالعه نبود و بیشتر به بحث ادبیات تمایل داشت. در نوجوانی برای ادامه تحصیل در رشته ادبیات وارد دانشگاه شد و مدتی نگذشت که تصمیم گرفت تحصیلات خود را نیمه وقت رها کند.
بیضایی عاشق هنر و فرهنگ ایرانی بود. او در فعالیت های هنری خود فرهنگ ایرانی را بیش از هر چیز در اولویت قرار می داد. اگر آن را نماد ایرانی بودن بدانیم اشتباه نیست. کارگردانی که درک منحصر به فردی از فرهنگ و هنر جهانی نیز دارد، ایرانی ماند و ترجیح داد راوی ایران در آثارش باشد.

از آنجایی که تعزیه در خانواده بیضایی پیشه قدیمی بود، بهرام بخشی از دوران نوجوانی خود را در ایران به تحقیق در مورد تعزیه و دیگر هنرهای نمایشی گذراند. او خیلی زود دیدی جامع از تظاهرات در ایران پیدا کرد. در این دوره از تاریخ، هنر تئاتر در ایران به تدریج با استانداردهای جهانی مطابقت پیدا کرد و تئاتر بیش از پیش در میان مردم شناخته شد.
او نمایشنامه «آرش» را در جوانی نوشت و بعدها نمایشنامه های «آژدهک» و «کنامه بندر بیدخش» را به آن اضافه کرد و سه گانه ای کم نظیر خلق کرد. بيضايي نمايشنامه هاي زيادي را منتشر كرد و برخي را در دهه چهل به صحنه برد. بهرام بیضایی در دهه چهل پدیدهای بود که با اندیشههای تازهای که ریشه در ادبیات و هنر اصیل ایرانی داشت، رنگ تازهای به تئاتر ایران بخشید.

بیضایی راوی زندگی «پهلان اکبر» و «باشو» و… را برگزید زیرا برای او محلی بودن پیش نیاز جهانی شدن بود. سینمای بیضی یک سینمای بسیار متفاوت است. هر چند گاهی اوقات در جشنواره های داخلی و خارجی مورد بی تفاوتی قرار می گیرد، اما نمی توان فیلمی با این عظمت را دست کم گرفت.
بهرام بیضایی گیاهی بود که از دل سنگ بیرون آمد و سرانجام راه را برای رشد و شکوفایی هموار کرد. در زمانی که بسیاری از فرهیختگان او را ندیدند، بیضایی بیضایی ماند و در برابر همه موانع از ایران و فرهنگ ایرانی گفت.

همه آثار او به نوعی با فرهنگ ایرانی پیوند خورده است. از اولین کارهایش در تئاتر تا آخرین کارهایش در سالهایی که دور از ایران بود، همگی رنگ و فضای فرهنگ ایرانی را در خود داشت. او سال ها دور از ایران و مطالعه درباره ایران بود. به گفته مرجان، داش آکل را روی صحنه تئاتر آورد تا ثابت کند که شرایط متفاوت آمریکا او را از ریشه های واقعی اش دور نکرده است.
وقتی «گلرخ کمالی» گفت: «به شما قول میدهم که پدر بدبختم که سی سال برای فرهنگ این مملکت زحمت کشیده، از کاغذ تا مرکب، از چاپ تا پخش و اجازه هر کلمه، لنگ است، تقریباً همه میدانستند که این حرفها زندگینامه کارگردان دلسوزی است که حالا باید حرفهایش را در دهان یکی از شخصیتهای فیلم میگذارد.
بیضایی سالهای زیادی از عمر خود را صرف تجلیل از فرهنگ ایرانی کرد. راه برای مردی با صداقت هرگز هموار نبود، اما باز هم مردی به اندازه او از تلاش دست بر نداشت و به فرهنگ سازی ادامه داد و سرانجام در همان راه از دنیا رفت.






ارسال پاسخ