روایتی از مرگ چهار نفر در یک خانواده در حمله اسرائیل ؛ ما منتظر مرگ “زندگی” بودیم

روایتی از مرگ چهار نفر در یک خانواده در حمله اسرائیل ؛ ما منتظر مرگ "زندگی" بودیم


نجمه مادر جنین 6 ماهه منتظر زندگی جدید بود. کودک خود را بغل کرد و درگذشت. حالا پس از به دنیا آمدن پسرش در بیمارستان ، به جای شادی ، کودکی که بدنش هرگز با فرزند ، همسرش و یک خانواده چهار نفره به دنیا نیامده است ، از داروهای پزشکی قانونی که شهدای گوستان ایسفاهان و زندگی به پایان رسید.

در جنگ واقعی ؛ قبل از کار

این جنگ جنگ واقعی در حال مرگ است. حتی قبل از به دنیا آمدن بمیرید. مرگ زندگی ، مرگ افراد عادی که پناه نمی برند ، پناه می برند ، اما هنوز هم ایمن است. نجمه و مسلمان اصفهان در حبیب آباد زندگی می کردند. صدای جنگ در این منطقه باعث شد تا آنها. او از قلب نجمه که شش ماه در نزدیکی ارتش و فرودگاه با فرزند خود باردار بود ، می ترسید. این امر همچنین منجر به خطر موشک و دفاع و جمع آوری وسایل آنها برای جلوگیری از سر و صدا و رفتن به چادگان (منطقه ای در نزدیکی اصفهان) شد. آنها صبح یکشنبه سفر می کنند و به خانه های خود باز می گردند ، آنها در هنگام حملات موشکی به همراه دختران خود در هنگام ناجمه و محسن به شهادت رسیدند. نجمه تنها 5 سال داشت.

Mahlane ؛ ماه

اگر نجمه در جنگ کشته نشده بود ، او را در آغوش می گرفت ، دختر اواسط ژوئیه. اما جنگ تسلیم نشد. در پنج هفته آینده ، زمان تحویل نجمه بود که زاهرا به دنبالش بود. مادرش می گوید من نمی توانم نام نوه خود را به درستی تلفظ کنم. بنابراین ، نام ماهلین متولد نشده است ، به اشتباه در مورد مرگ و میر نوشته شده است.

زهرا به مادرش گفت که به دنیا بیاید ، شما آنقدر به دنبال او هستید که یاد می گیرید. اما جنگ تسلیم نشد. نه در آغوش گرفتن دخترش و نه مادرش که نوه خود را صدا می کند تا نام او را نتیجه بگیرد. ماهلین کمتر از 5 هفته زندگی می کرد. نجمه کریمی دیپلم خیاط داشت و یک زن خانه دار و یک تائاتی مسلمان و یک کارگر شهرداری بود. حدود 5 سال از ازدواج آنها گذشت. زندگی ساده کارگر ماهلین.

او شور و شوق خانواده خود را برای تولد ماهلین و ترس از جنگ جلب کرد و همسر و فرزندان باردار وی به سمت اصفهان حرکت کردند تا این امر خطرناک تر باشد. بعد از ظهر سه شنبه ، آنها پس از حملات موشکی با نجمه و ماهلین ، در بازگشت به اصفهان کشته شدند. محسن هرگز فرصتی برای تماس با دخترش سی و یک ساله نداشت. Mahlane

یک مرگ دوستانه

نجمه و مسلمان دوستان دیگری داشتند. خانواده şerif ؛ همسایه و دوستان خانواده سفر کردند. خانواده şerif به شهادت رسیدند و با چهار زندگی محبوب در ساعت 9 روز سه شنبه با فاطمه و موجتابا ، نجمه و مسلمان ، دو فرزند خردسال زندگی کردند. نجمه مجبور شد به خانه برود تا پس از زایمان به او و نوزادش نگاه کند. خانه نجمه ، خانواده شریفی به جای خانه مادر بیمار خود آماده ترک بیمارستان بودند. جنگ هیچ مهلت نداد.

زهرا فقط دختر من نبود

زهرا دختر کوچک خانواده بود. دختری که به والدین پیر و بیمار خود نگاه می کند که پسرانش را 5 سال پیش دید. وقتی مادر نجمه به یاد می آورد ، سرد نیست ، بنابراین آنها به مادرشان نمی گویند که به مادرشان بگوید که هنگام کشته شدن توسط شهرداری به مادرشان بگوید.

خواهر و برادر اول نجمه والدین خود را تحقق می بخشند. در وسط مو ، مادر به دختر خردسال خود دختر نجمه ، پرستار من می گوید. پرستار ملایم والدین بیمار. خواهر نجمه فردا صبح از آن آگاه خواهد بود. “زاهرا برای همه می شنید ، نارژ می گوید نرس. همه در مقابل زاهرا بودند.” برای ما که برادرمان را از دست دادیم ، از دست دادن خواهرم یک خواهر بسیار بزرگ است. ”

ما دقیقاً نمی دانیم کدام فاجعه هستند

همه آنها روز جمعه پس از دعا دفن شدند. خواهر نجمه می گوید که آنها دقیقاً نمی دانند چه اتفاقی افتاده است. صبح روز بعد ، آنها از افرادی که خود را از شهرداری و محل کار معرفی می کردند ، آگاه بودند. شبی که آنها درگذشتند ، خانواده مسلمان نیز آگاه هستند. برادر نجمه آمار و ارقام پزشکی قانونی را تحویل داد و هیچ چیزی از این ماشین با چهار مسافر جوان باقی نمانده است.

خانواده درباره آنچه برای عزیزانشان اتفاق می افتد چیز زیادی نمی دانند. آنها دقیقاً نمی دانند چگونه و چرا عزیزان خود را از دست می دهند. سوالی که هیچ کس – حداقل تا لحظه نوشتن این مصاحبه – در لحظه نوشتن. آنها با اختیارات برخی از نهادها مراسم بزرگی ترتیب دادند و نجمه و مسلمان ، که از یک مرد جوان چیزی را نفهمیده بودند ، در گلزار شهدای اصفهان به پایان رسید.