رضا مهدیان در هممهن نوشت: انتخاب زهران ممدانی 34 ساله سوسیالیست دموکرات به عنوان شهردار نیویورک تنها به معنای تغییر حکومت محلی در کلانشهر آمریکا نیست. این رویداد را باید به عنوان نشانه ای روشن از «چرخش قدرت» عمیق تر در سیاست ایالات متحده تعبیر کرد. این چرخشی است که ریشه در تقسیمات جغرافیایی، اقتصادی و ایدئولوژیکی گسترده تر دارد که پایه های سیاست را در این کشور از هم می پاشد.
پیروزی ممدانی فقط مربوط به یک فرد یا شهر نیست، بلکه در مورد رویارویی است که آینده سیاسی آمریکا را مشخص خواهد کرد: درگیری بین «شهرهای مترقی» و «حومه ها و روستاهای محافظه کار». برای چندین دهه، نیویورک شهری با سابقه دولت محافظه کار بود.
اسامی مانند رودی جولیانی نمادی از قانون “نظم و قانون” بودند که حتی توسط بسیاری از جمهوری خواهان تحسین می شد. اما “هیچ محافظه کار تمام عیار این شهر را در یک نسل اداره نکرده است.” این تغییر تصادفی نیست. نیویورک همراه با کلان شهرهای دیگر مانند لس آنجلس، لندن و پاریس به کانون بلامنازع لیبرالیسم و سپس چپ گرایی رادیکال تبدیل شد.
پیروزی ممدانی بدون در نظر گرفتن نقش دونالد ترامپ قابل تحلیل نیست. ممدانی خود محصول مستقیم دوران ترامپ است. کسی که پس از تماشای مبارزات انتخاباتی برنی سندرز در سال 2016 به سوسیالیسم علاقه مند شد. ترامپ با رادیکال کردن گفتمان جناح راست، ناخواسته به رادیکالیزه شدن گفتمان چپ دامن زد.
در حالی که او با شعارهای ملی گرایانه اقتصادی و ضد مهاجرتی خود حومه ها و مناطق روستایی را بسیج کرد، شهرهای بزرگ را نیز به پایگاه های مخالفان تبدیل کرد. ممدانی در چنین بستری ظهور کرد. او نه به عنوان یک “سوسیالیست وحشتناک” بلکه به عنوان یک “پیشروی مغرور” ظاهر شد و با صراحت شعارهایی مانند دستمزد ساعتی 30 دلار، اتوبوس رایگان و افزایش مالیات برای میلیونرها را سر داد.
این شعارها در فضای سیاسی ده سال پیش غیرقابل تصور بود. اما امروزه در نیویورک آنها نه تنها عملی نیستند، بلکه به عنوان یک “آرمانشهر مردمی” در نظر گرفته می شوند. اگرچه رسانهها ممدانی را یک چهره ایدئولوژیک معرفی میکنند، اما تحلیل نتایج انتخابات نشان میدهد که رای او رای «علیه سرمایهداری نئولیبرال» بوده است تا رأی به «سوسیالیسم» و نقشه رأیگیری حمایت ممدانی را با رانت پیوند میدهد.
این بدان معناست که هزینه های زندگی، مسکن و بحران نابرابری اقتصادی، محرک های اصلی این چرخش سیاسی هستند. رای دهندگان عادی نیویورک که تحت فشارهای معیشتی قرار داشتند، دیگر به وعده های قدیمی سیاستمداران جریان اصلی مانند اندرو کومو اعتماد نداشتند. صدای اعتراض به وضعیت موجود در ممدانی پیدا کردند که خود را «یکی از آنها» می خواند. در اینجا چپ گرایی ممدانی یک بحث تئوریک نبود، بلکه پاسخی عملی به فوریت های روزمره بود.
پیروزی بر جمهوری خواه یا مردی مانند کومو تنها نیمی از نبرد است. اکنون مبارزه واقعی او در درون حزب دموکرات است. دشمنان واقعی آنها ممکن است به حزب خودشان نزدیکتر باشند.» تشکیلات قدیمی دموکرات که توسط چهره هایی مانند چاک شومر و نانسی پلوسی نمایندگی می شود، به شدت با جنبش مترقی جدید که نماد ممدانی است مخالف است.
این مبارزه آینده حزب دموکرات و در نتیجه چپ آمریکا را تعیین خواهد کرد. آیا حزب می تواند این انرژی جدید و رادیکال را ادغام کند و یک ائتلاف برنده تشکیل دهد؟ یا شکاف میان میانهروها و مترقیها او را برای سالهای آینده به حاشیه خواهد برد؟
ممدانی اکنون به آزمایشگاهی زنده برای آزمایش این فرضیه تبدیل شده است که آیا یک برنامه رادیکال می تواند نه تنها در یک شهر بلکه در سطح ملی قابل اجرا و پذیرفته شود. پیروزی ممدانی بیش از هر زمان دیگری عمق شکاف بین آمریکای شهری و غیرشهری را آشکار کرد. این دیگر یک تفاوت سیاسی ساده نیست، بلکه یک شکاف در جهان بینی است.
از یک سو، شهرهای بزرگ با اقتصاد دانش محور، چندفرهنگی، ارزش های سکولار و مترقی در حال پیشرفت هستند، در حالی که از سوی دیگر، حومه ها و مناطق روستایی هویت سنتی، ملی گرایی اقتصادی و محافظه کاری اجتماعی را به پیش می برند. این جدایی «دو جهان را با هم غریبه می کند». این وضعیت برای یک کشور خطرناک است.
زمانی که شهرها و حومهها نه تنها از نظر دیدگاهها، بلکه در درک اساسی خود از واقعیت نیز با هم تفاوت دارند، گفتمان ملی و انسجام اجتماعی به شدت تضعیف میشود. پیروزی زهران ممدانی در نیویورک را باید به «زلزله سیاسی» تعبیر کرد.
این رویداد ثابت کرد که شخصیتی به نام سوسیالیست می تواند در قلب نظام سرمایه داری جهانی به قدرت برسد. این پیروزی پایان نیست، بلکه آغاز یک نبرد جدید است: مبارزه برای تعریف هویت خود هم در درون حزب دموکرات و هم برای تعریف روح آمریکایی در سطح ملی.






ارسال پاسخ