یک روحانی و پژوهشگر دینی به استفاده از واژه حرامزاده در یادداشت خود خطاب به علی شمخانی واکنش نشان داد.
به گزارش عصر ایران، در این یادداشت آمده است: چند روز پیش آقای علی شمخانی خطاب به صهیونیست هایی که قصد ترور وی را داشتند، گفت: من هنوز زنده ام ای حرامزاده ها.
دو سه روز بعد که فیلم عروسی دخترش در فضای مجازی منتشر شد و انتقادهای زیادی را – به مقاصد و مقاصد مختلف – در داخل کشور برانگیخت، خبرنگاری از آقای شمخانی در این باره سوال کرد و او دوباره همان حرف را زد: “حرامزاده ها، من هنوز زنده ام.”
تکرار این کار برای بار دوم باعث شد که من به عنوان یک دانشجوی علاقه مند به دین و اخلاق، نه به سیاست و قدرت، چیزی را با این برادر دینی خود در میان بگذارم.
بنده و امثال بنده من چیزی نداریم و هر چه می گوییم باید به منبع وحی و منبع حدیث متصل شود وگرنه حدیث خودخواه می شود و به ضلالت می انجامد. از این رو به داستان مستند امام کافر صادق (علیه السلام) اشاره می کنم:
در کتاب معتبر و وزین صوفی اصول که از منابع معتبر شیعه به شمار می رود، آمده است که امام جعفر صادق علیه السلام دوستی بسیار صمیمی داشته که همیشه همراه ایشان بوده و به تعبیر امروزی، دوست گرمابه و حضرت گلستان بوده است. آن مرد برده ای از مردم سند داشت (سند منطقه ای در شبه قاره هند است که در جنوب پاکستان امروزی قرار دارد).
روزی امام و دوستش از بازاری می گذشتند. غلام هم پشت سرشان حرکت می کرد. در میانه راه، مرد با غلام کاری داشت، چرخید اما نمی دید; تا چهارمین سه بار او را صدا زد و غلام او شد. مرد با عصبانیت به او گفت: کجا بودی ای حرامزاده؟!
امام جعفر صادق علیه السلام وقتی کلمه حرامزاده را شنید، چنان ناراحت شدند که با دستان سخت بر پیشانی خود زدند و به دوستان نزدیک خود گفتند: الحمدلله! مادرش را به زنا متهم می کنی؟ فکر می کردم آدم مذهبی هستی!
مرد متعجب پاسخ داد: من خادم تو هستم، سندی، مادر این کنیز و مشرک!
امام علیه السلام فرمود: هر قبیله و قومی ازدواج خود را دارد.
و سپس با ناراحتی به او گفتند: از من دور شو!
و بعد از آن تا آخر عمر کسى آن مرد را نزد امام (علیه السلام) ندید.
چند سال پیش در خبرگزاری خوجه این خاطره را از مرحوم جنت مکان آیت الله شهید بهشتی خواندم: گفتند «مرگ بر شاه» الان رایج شده است. شعار جدید بدهید. «شاه فاحشه است، خمینی آزاد است». گیج شد و گفت: رضاخان متاهل است، این شعار ممنوع است. از پله های حرام نمی توان به بام شادی حلال رسید.
برگردیم به ماجرای آقای شمخانی: زمانی که آقای شمخانی از ظلم بی حد و حصر آنها در غزه برای صهیونیست ها از کلمه “حرامزاده” استفاده کرد، هیچکس از این کلمه ناراحت نشد. اگرچه صهیونیست های گناهکار – خداوند آنها را از روی زمین محو کند – به تعبیر امام صلی الله علیه و آله برای خود ازدواج خاصی دارند، اما به دلیل برده داری، نسل کشی و جنایات دیگر نمی توانیم این لقب را به آنها بدهیم. زنا یک چیز است، جرم اول چیز دیگر.
اما متأسفانه آقای شمخانی برای دومین بار و با انتقادات – درست یا نادرست – درباره مراسم ازدواج دخترش در کشور از این عبارت استفاده کرد. من مطمئنم که آقای شمخانی قصد بدی در این مورد ندارد، اما به فرموده امام جعفر زادک (علیه السلام) ایرانی، اسرائیلی یا سندی و غیره است، نسبت دادن زنا به مادر دیگران مصداق بی دینی است و به گفته شهید بهشتی این از مصادیق اقدام حرام است.
ضمناً در همه فرهنگ ها به ویژه فرهنگ ایرانی و اسلامی، کلمه «حرامزاده» فحش و رکیک تلقی می شود و گفتن الفاظ رکیک به ویژه در مجامع عمومی جایز نیست. اگر به این موضوع اشاره می کنم به این دلیل است که نباید اجازه گسترش و عادی شدن تقلب در جامعه اخلاقی ایران را بدهیم. اگر پیرمردی مثل آقای شمخانی چنین نفرین زشتی را تکرار کند، واقعاً چه انتظاری از مردم عادی به ویژه جوانان می توان داشت؟
امیدوارم این شعر باعث رنجش شمهانی بیگ نشود، زیرا این شعر فقط برای امر به معروف و نهی از منکر سروده شده و قصد دیگری نداشته است.
خداوند متعال فکر، چشم، گوش، دست، پا و زبان ما را از لغزش حفظ کند!
ارسال پاسخ