او سودا اثبات خود را از راه من خارج می کند / این ناگهان کجا بود؟

او سودا اثبات خود را از راه من خارج می کند / این ناگهان کجا بود؟

کف سلمان ساجی یکی از بزرگترین شاعران در تاریخ ادبیات فارسی است. این یک غزل است که پس از او عمیقاً روی شاعران تأثیر گذاشت. غزل های زیبای سلمان ساوجی را بخوانید.

او سودا را از چشم پر زرق و برق خود بیرون می آورد


این نوشابه فوری را از کجا پیدا کردم؟


من نور خورشید را می بینم


از دیوار کوتاه من می افتد


آتش سوزی در درون من وجود دارد ، من نمی دانم که چیست!


من آنقدر می دانم که مانند موم امتناع می کنم


هر شب می گویم فردا این سودا را ترک کنم


حالا او هر طلوع آفتاب هوای تازه می شود


اینگونه زندگی در شرکت خواهد بود


بعد از یک عمر طولانی نمی خواهم این کار را انجام دهم


چنین سرزمینی در مسیر صبر


باد در رایحه شما راه من را از بین می برد


کیف های ماشین من


جو خاتمه خواهد داد و باعث نی می شود


حماسه


چه کسی آتش خواهد گرفت ، هان؟


من به بی نهایت وجودم رفتم


سلمان را نخورید! من با اکراه