پنج سال پیش ، ظهر ، آژانس های خبری خبر تکان دهنده ای را در خروج خود منتشر کردند. “Rasol Mollagolopour مرده است”. او برای سومین بار سکته مغزی داشت. او به نوشهر رفت. فیلم جدید بسیار قبل از تولید بود.
به گفته ایرنا ، ملاگلپور هنگام رسیدن به مرز پاروانانی درگذشت. او تنها با پنج سال فیلم سازی به چیزهای زیادی رسیده بود. کارگردانی که حتی یک روز زندگی نمی کند. در زمان جنگ ، دوربین برخلاف همه نارضایتی مقامات هنری ، دوربین را گرفت و به جلو رفت. تا پایان جنگ ، او در جبهه ماند و این برنده فیلم سازی او بود. در سالهایی که بیشتر ساخت و سازهای سینمایی این کشور غذاهای مرتبط با غذا بودند ، فیلم های زیارتی راسول تفاوت معنی داری با همه آنها داشتند. از آنجا که او سینما را نخوانده و یک دستیار حرفه ای درست نمی کند ، او با پیچ های دانشگاهی اصول دراماتیک آشنا نبود. بنابراین ، این نتیجه خلاقیت و مشاهدات میدانی بود که در آثار او دیدیم و هیچ فیلتر چشمگیری روی آن وجود ندارد. این مدل فیلمبرداری چیزی غیر از نبوغ طبیعی و بدون چنین تجربه ای از یک شخص غیر ثانویه نبود. او در خون سینما بود و با او به دنیا آمد.
به این عنصر ، شجاعت داخلی این شخص را اضافه کنید تا دلیل وقایع تکان دهنده کار خود را بهتر درک کنید. او طعنه آمیز بود. او در تمام فیلم هایش به این اصول متعهد بود و مخاطبان خود را تکان داد. اگر در مورد جرقه های عاطفی کار شما صحبت نکنیم ناعادلانه است. این صدای بی ادب و قلب بسیار ملایم در پشت سبیل گسترده. بیشتر کارمندان با او دیدند که گریه می کنند. اگر کسی در طول کار نسبت به کسی بی رحمانه بود ، بچه ها را دوست داشت. نوشته های وی وجود دارد که یک کارگردان با این ظاهر و رفتار ظاهراً شدید می تواند رقیق شود.
این “شجاعت” ، “احساس” و البته “حتی” شخصیت حج رسول بود. او همین کار را در سینما آورد. ما هیچ فیلمی در مورد او نداریم که این چهار مؤلفه متناسب نیست. بهتر است برای روشن شدن مسئله به زمان تولید فیلم های مختلف مراجعه کنید.
دوره اول: نمای حماسی و افسانه ای از جنگ و مردم
در دوره اول تولید فیلم ، تولید فیلم Mollagolpour مهمتر از همه مهم بود. بنابراین ، وقتی چهار اثر اول کارگردان را می بینیم ، طبیعی است که جنبه غالب داستان “حماسه” و دیدگاه افسانه ای جنگ و مردم آن است. این یک شروع خوب برای دستیابی به قابلیت اطمینان اولیه سینمای دفاعی مقدس است که بهانه ای برای اولین فیلمسازان آن سالها است و البته توبه برای کارگردانان قبل از انقلاب است. یکی بهتر از دیگری است. به خصوص “UFUK” که در آن Mollagolpour در فنی لبخند می زند “؛ دامنه قابل توجه است و “احساسات” محل کار به جای “ابزار” است. ملاگلپور اولین فیلم را با نعمت آغاز می کند و به روشی باشکوه پایان می یابد. جنبه حماسی و اساطیری سینمای Malaqolipour هرگز این سطح را در سینمای ماگلولیپور پیدا نمی کند.
دوره دوم: روزهای خنثی
اکنون مردم او را می شناسند ، منتقدان و جشنواره. با زندگی جدید سینمای ایران وارد این منطقه می شود. “دیوانه” و “Eclipse” این کار را می کند. به طور طبیعی ، اولین فصل فیلم سازی نمی تواند اولین دوره تولید فیلم را پیدا کند. سینمای ایران همچنین ترجیح می دهد نسل جدیدی از درام اجتماعی و اقدامات بسیاری را برای سالها انجام دهد. اما آقای کارگردان برای ادامه چنین مسیری حیله گر تر است. سالها بعد ، او به زندگی اجتماعی باز می گردد ، اما با افزودنیهای سینما.
دوره سوم: آغاز یک دیدگاه انتقادی در مورد پدیده جنگ و رسیدن به حد ابتکار عمل
همان روحیه عصیانگر که منجر به صعود از دیوار هنری در شب و گرفتن دوربین با “پناهنده” در سینما شد. حالا او وارد فیلم های ملاقولیپور می شود. نه جذابیت سینما برای او و نه زمان زمان تصمیم گرفت. Mollagolpour “ضد جنگ” به سینما بازگردانده شد. “پناهندگان” ، “بازماندگان” و “سفر چساپیک” مفاهیم ضد جنگ را روی شاخ ارائه نمی دهند. این بیشتر مفاهیم انسانی است. تأثیر مخرب جنگ بر روی مردم. او سعی می کند بر سایه این سه فیلم غلبه نکند ، به طوری که شکل مستند مطالعه ناخودآگاه را نشان می دهد. همچنین موفق می شود ، اما این دوره انتقال به روح پاتولوژیک Mollagolpour است. در این دوره ، مدیر از درک فنی این تکنیک ناشی می شود. یکی دیگر از سینمای ایران یک کارگردان شش نفره است.
دوره چهارم: آقای تهیه کننده فیلم ؛ طلایی ترین دوره دفاعی دفاعی
سینمای شاکی ملاگلپور با یک سریال در HIVA تجلی می یابد. شعر اجلاس ملاگلپور در این فیلم. سه فیلم قبلی کارگردان در اینجا فوران کردند که او ترمزهای عمدی داشته است. بهترین فیلم عاطفی در تاریخ سینمای دفاع مقدس باشید. همین عنوان و جوایز جشنواره ها منجر به درک کمتر پیام سریال Mirab’s (فرهاد غامیان) عراق -captif ، مانند سر او شده است. ملاگلپور به دنبال “تقاضا” با این گوزن ها بود. قصه گویی حماسی در مورد جنگ در سینمای ملاگلپور ، که با افق به پایان رسید ، برای این سریال مورد انتقاد قرار می گیرد. این فیلمساز ترجیح می دهد آرمان ها را در چشمان خود به “حماسه” و جنگ از جنگ به شخصیت های افسانه ای سفید محدود کند. با همان سریال ، Mollagourpour وارد فیلم چهارم می شود. دوره ای که تجارت طلایی خود را انجام می دهد.
“نسل سوخته” یک مرحله طولانی مدت چالش برانگیز است. در ذهن ایده آل بود. از یک سری فیلم قبلی به یک دستور مدرسه جدید می رسد. شعر هنوز آن را ترک نمی کند. سه بخش جوان سازی شده مربوط به امور اجتماعی کشور است. این کاهش آن را به طور معناداری توصیف می کند. او نشان داد که از ابتدای ورود او باهوش بوده است. با این حال ، در این دوره معصومیت بیشتری دارد. او می تواند فیلم هایی را فراتر از خطوط قرمز بسازد بدون اینکه در باند صحبت کند. این هوش برای فیلم سازی خیابان های تهران و خیابان های دختران و پسران که به دنبال حقوق اجتماعی طبیعی خود بودند ، در آرمان تحول نداشت. تصمیم “زمان” بود و فرزند آن زمان بود. در دهه 1980 و هیچ افتخاری افتخاری وجود نداشت. او به آرامی وارد پیچ های مباحث فلسفی شد. عملکرد هنجاری “زمان” نیز در نسل سوختگی نشان داده شده است. نتیجه خوبی وجود داشت ، اما هنوز هم برای ورود به ابعاد زمان قدرت داشت.
“قارچ سمی” این امکان را فراهم کرد. او ناکارآمدترین فیلم حرفه ای خود را ساخت. همه چیز در جای خود بود. سینما Mollagourpour به معنی “قارچ سمی” است. کل کارگردان دارای معیارهای ایده آل بود: جنگ ، احساس ، انگیزه ها ، زمان ، شورش ، ایده آل های امروز خواسته های دیروز و … دمن قوامی خودش بود. در فیلمی که همه می درخشند. ملاگلپور همچنان هنر فریاد زدن در یک منطقه بسته را می شناخت. سرنوشت واقعی او همان چیزی بود که ما در فیلم دیدیم. این فیلم در درک خود اقدامات زیادی داشت. او با “زمان” بازی می کرد. ابتکار روایت و بصری این کار را انجام داد. او مخاطبان خود را تکان داد. فیلمی ساخته شده بدون تاریخ استفاده. در انجمن های مختلف ، هنوز هم شنیده می شود که “قارچ سمی” سخنان مردم و جامعه ما است. بهترین فیلم کارگردان در بدترین شرایط ممکن اکران شد و برخلاف امروز دیده نشد. ملاگلپور ماموریت خود را در سینما به پایان رساند. هیچ دندان دیگری وجود نداشت که او بخواهد با او تماس بگیرد.
“مزرعه پدر” پایان خوبی برای فیلم ضد جنگ مولاگولیپور بود. سینمای بزرگ ایران بزرگ با این فیلم زندگی می کرد. فیلمساز پیشرو در دهه 1980 در دهه 1980 پیشرفت کرد. این فیلم همچنین در این فیلم شرکت کرد. او به معصومیت و تجربه خود کمک کرد. هر دو عرق میهن پرستی با ارائه اهمیت ویژه به مضامین عاطفی از مضامین عاطفی و نیازهای خانواده به تصویر کشیده شد. او این دو را در مقابل یکدیگر قرار داد. پیچیدگی کار قبلی وی در این فیلم کاهش یافته است. من می خواستم نتیجه بگیرم. او همچنین می خواست به پاسخ پاسخ دهد ، به خصوص برای سالهای زیادی برای نسل جدید جنگ. این گسترش مناسب یک دلیل ارزشمند مطابق با نگرانی مبنی بر اینکه نسل جدید باید در جنگ قرار گیرد. ملاگیپور سیاستی است که هرگز بر سینما و کثرت در دیگران غلبه نخواهد کرد. عزم او در بسیاری از افراد بسیار است ، اما استعداد و لمس او.
در “مزرعه پدر” ، طبق ضرورت ، بدیهی ترین موارد ضد جنگ از زبان شخصیت هایی مانند یک سری ساخته شده است که محمود اسلحه را به آسمان نشان می دهد: “من می خواهم یقه خدا را بگیرم. من مرا نمی کشم؟ من مرا نمی کشم ، بنابراین من را نمی کشم …” ” آیا تصمیم واضح تر است؟
بیشترین دوره تولید فیلم طلای آقای کارگردان به شرایطی پایان یافت که در آن به مرزهای جدیدی در محتوا و بیان اجرایی رسید. تکنیک اجرایی در اواخر دهه 1980 و اوایل دهه 1980 یک تکنیک اجرای هوشمند و برجسته در بین مدیران داشت. اگر ما به سخنان شما کمی عمیق تر گوش دهیم ، بهترین و خالص از سینمای دفاع مقدس ما ، البته فیلم ها و همه شکست های دشوار در گیشه.
دوره پنجم: کاش دیر به دنیا آمده اید
مأموریت سینمایی کارگردان به پایان رسید. اکنون آقای کارگردان پنج سال بعد حق داشت برای قلب خود فیلمی بسازد. او به مادر رفت و یکی از بی نظیرترین جلوه های سینمای ایران را توصیف کرد. جریان احساسات و انگیزه اکنون مهمترین ویژگی های یک مادر مانند یک مادر بود ، همراه با تکنیک های اجرایی که بهتر از دوربین های جدید است. خلاقیت و تلاش آقای آقای کارگردان به ما این امکان را داد تا بیان عاطفی کلاسیک مادر را در این فیلم ببینیم. هنوز هم در سینمای ما سنتی است و هنوز هم یک چیز سنتی است. “احساس” در این فیلم در خدمت “موقعیت” معمول کارگردان است. پارادوکس جبر ، جهان و اعتماد به نفس درونی ، عقل و احساسات را ادغام می کند و فواید خود را از خود دارد.
این واقعیت که حاج رسول در این سالها در سینمای ما نبود ، مانند سریال “مزرعه پدر” است: محمود شاکاتیان و همسرش تصمیم می گیرند دختران و پسران خود را در استخر آب پرتاب کنند و آنها را در آب قرار دهند. بچه ها در حوضچه در حال سقوط بودند ، فریاد می زدند و محمود و همسرش زیر آب بودند. این دوربین چهره محمود را از نزدیک نشان می دهد ، که به سر کودکان می خندد. ناگهان ، حوض در حال آتش سوزی است ، محمود فوق العاده فوق العاده به ارمغان می آورد و سپس فریاد می زند و درخواست کمک می کند. این دوربین همسران و کودکانی را نشان می دهد که عجله می کنند و از محمود می خواهند به حالت عادی برگردند.
اغراق آمیز نیست ؛ وقتی زیارت راسول رفت ، ما بیشتر دارایی های باز را در سینما از دست دادیم. همان غیبت امروز به پاشنه بیشتر محصولات خوب ما تبدیل شده است. همچنین مشخص بود که کارگردان برای پر کردن جایگاه خود شبیه به سینما نیست. امروز ، پنج سال پس از آن روز ، حقیقت واضح تر شد. این غیبت امروز پشیمان شد. آیا کارگردانی که در مرز پاروانانی درگذشت ، با این شجاعت و حتی با احساسات ، ما را با تحولات سریع اجتماعی کشور ، با تحولات اجتماعی سریع کشور ، تبدیل می کند؟ گفتگوی “قارچ سمی” را به یاد می آوریم. بیتا صفیری با چشمان اشک خود می گوید جایی که به بدن قعیمی و در سطح عجیبی نگاه می کند: ای کاش دیر به دنیا آمده اید …
۲۴۴۵۷
گردآوری شده از رسانه خبر آنلاین
ارسال پاسخ