جهان از امروز بسیار کم است. ناصر طاهوی. مرد شهرت در سینمای ایران.
ما به اندازه کافی خوش شانس هستیم که هوای افسانه ای مانند یک نیرو را نفس می کشیم. او نوشت اما منتشر نشده است. او شنید اما نگفت ، و روزی تعداد فیلم های ساخته شده از فیلم های او از این تعداد فراتر رفته است. وقتی خندیدیم ، اشک از چشمان ما مانند این جاری شد.
به عنوان کاپیتان خورشید ؛ «جهان مانند خرگوش است. “نیمه تمام ، نیمه تاب” او نتوانست قطعه حلال را تحمل کند ، و قطعه ممنوعه برای طرفدارانش. نه! وقتی او می گوید غم و اندوه ، او در مورد مردی که در کشور خود غرق می شود صحبت می کند. با نگاهی به رکورد بزرگترین فیلمسازان جهان ، شاید موفق ترین آنها شش فیلم باشکوه ساخت ، او فقط شش فیلم ساخت و همه آنها باشکوه بودند. این اوج است ، جایی که ناصر طاهوی به مدت پنج سال در صدر باقی ماند. این یک تمبر شد. او از همان ابتدا بسته بود. او سعی در جنگیدن داشت و ایران آن را سرکوب نکرد و جو سینما را سرکوب کرد. او راه را از ادبیات تا سینما هموار کرد. او داستان شگفت انگیز “تابستان سال” را منتشر کرد و سپس دوستداران مختلف سینما را با فیلم “استراحت در حضور دیگران” شوکه کرد. فیلمی که وی در سال دوم خود ساخته است تا سال دوم در این کشور باقی مانده است. فیلم سرهنگ پایان داستان آن مرد بود ، داستان کسانی که طی این سالها به ما گفتند. وقتی به خانه باز می گردد ، سودا را از دستور آهن پادگان خریداری می کند ، اما می یابد که خانواده از آنچه انتظار داشت پیچیده تر است. او فقط بیست و نه سال داشت که سرانجام فیلم “سرهنگ عزیز” را حدس زد. او همه چیز را از طرف خود در برابر Sepanloo صحبت کرد. “در آن زمان هیجان وجود داشت ، ریخته می شد ، یخی و سرد و مرده نبود. ما چه می کنیم؟ زندگی؟ ما تنبل هستیم ، نان فاسد می خوریم ، معده ما پر از کرم است ، چه امیدی وجود دارد؟ پس از من درباره کی لاجی می پرسید؟ خوب شخص دیگری.”
اما او سرسخت نشد ، او دوباره در بازداشت ماند و ناامید نشد زیرا معتقد بود “هیچ چیز به اندازه دنیای بایر دل شکسته نیست”.
پربارترین سالهای زندگی او سالهایی بود که او با عزم قدم می زد. مستند های متعدد و فیلم های کوتاه. نه “صلح در حضور دیگران” و نه “نفرین” هوشیاری او را متوقف نکرد. او برای معرفی اولین ضد قهرمان به سینمای ایران “صادقانه” عمل کرد. مردی که مورد آزار و اذیت قرار گرفت. مردی که می خواهد زندگی کند اما کشته می شود تا اینکه کشته شود.
دهه شصت با “ایران” برای توانبخشی به پایان رسید و یک حکم طلایی از دهان حسین بیرون آمد که او به همکار خود گفت: “سخنان شما مانند فرهنگ شما متعلق به بیوک است.”
در “روزنامه ناامید” نصرات القاعده درهای جهان را باز کرد و بسیاری از آنها عمداً بسته شدند. درهای یک خانواده طبقه متوسط که درد آنها تلخ نیست ، دردهای رشد ، رشد و بهبود خود است. او در مورد خواسته های زنی که نویسنده بود ، به ما گفت ، درست در روزهایی که نویسندگان و شاعران در اینجا و آنجا ملاقات کردند. به گفته فیلمساز ، “همه چیز به اسباب بازی های خود نیاز دارد ، نه فقط قلم و کاغذ ؛ شما باید این را بدانید: کnی.” او به درستی گفت ؛ شما باید فضایی برای فیلمبرداری داشته باشید تا چای تلخ یخ بزند یا از دهان شما بیرون بیاید.
امروز یک روز غم انگیز برای سینمای ایران است. تاکی هشتاد و چهار ساله بود ، اما او آخرین فیلم خود را بیست و چهار سال قبل از مرگ ساخت. این دردهای امروز نبود که سالها ساخته نشده است ، فیلم هایی که می توانند و نمی توانند ساخته شوند ، داستانهایی که او نوشت و منتشر کرد. رنج امروز رنج ماست ، نه رنج او ، که گفت: “این تراژدی توسط تسلیم و فاجعه ساخته نشده است. و ناصر برای زندگی تلاش کرد.”
نام دائمی او برای ما به عنوان دانش آموزان ، برای سینمای و فرهنگ ایران ، برای دوستداران هنر. امیدوارم جاده پر شود.
* روزنامه نگار
گردآوری شده از رسانه خبر آنلاین
ارسال پاسخ