علی محمد زاده در بیت المقدس نوشت: بدون مقدمه باید گفت آنچه روز سه شنبه در بهارستان رخ داد چیزی فراتر از یک نشست سنتی نظارتی و پاسخگویی بود که می توان آن را نمایشی تمام عیار از سیاست هوسیستی از سوی همه نمایندگان و دولتمردان دانست.
این جلسه باری بر اقتصاد نداشت و با هر فریادی که از تریبون های مجلس شنیده می شد، قیمت دلار و طلا وارد فاز تشدید جدیدی شد.
در این مرحله است که ما مردم باید صدای خود را بلند کنیم و بپرسیم که آیا مجلس برای مدیریت کشور تلاش می کند یا فقط برای مدیریت افکار عمومی تلاش می کند؟ زمانی که نمایندگان مجلس به جای تمرکز بر ریشه های ساختاری بحران (مانند کسری مزمن بودجه، عدم استقلال بانک مرکزی یا تزریق نقدینگی به دلیل سوء مدیریت وجوه دولتی) به دنبال تک تک مقصران می گردند و تقصیر را به گردن دولت می اندازند، بازار این پیام را دریافت می کند که فقط خبری از ثبات نیست.
شاید این روزها قاطعتر از همیشه بتوان ادعا کرد که سیاست ما از بیماری مزمنی رنج می برد. بیماری که در آن تاثیر کوتاه مدت بر آرا و افکار عمومی به تاثیر بلندمدت بر شاخص های اقتصادی ترجیح داده می شود.
سخنرانی های آتشین، لحن های تند و اتهامات عمومی می تواند به سرعت توجه رسانه ها را به خود جلب کند و تصویری را از گوینده به عنوان «همدل مردم» ایجاد کند، اما حقیقت این است که بازارهای مالی و سرمایه گذاران به لحنی که به ثبات و قطعیت، یعنی شیوایی شعارهای تند پاسخ می دهد، پاسخ نمی دهند.
وقتی یک سرمایه گذار داخلی یا خارجی می بیند که بالاترین نهادهای کشور درگیر اختلافات داخلی هستند و در هر حرکتی از مسئولیت دوری می کنند، به جای هماهنگی و ارائه راه حل مشترک، به این نتیجه می رسد که ریسک اقتصادی در بالاترین حد خود قرار دارد. این افزایش ریسک در فرار سرمایه و تبدیل دارایی های ریالی به دارایی های ارزی آشکار می شود. روندی که مستقیما ارزش پول ملی را از بین می برد.
متاسفانه در ساختار سیاسی ایران، اقتصاد گروگان یک بازی سیاسی بی پایان شده است. بخش مهمی از این فشارها و تشنجهای اجتماعی نه برای حل مشکلات، بلکه انتقال بار مسئولیت از دوش یک نفر به گردن دیگری و فراهم کردن زمینه برای انتخابات آینده یا سازشهای داخلی است. زیرا می بینیم که در اکثر موارد نمی توان از چنین شعارهایی به نتایج ملموسی دست یافت. از این رو می توان دردناک گفت که در شرایط کنونی کشور، هوچینگ ابزاری است که توجه را از «راه حل» به «مشت» منحرف می کند.
حقیقت این است که بحران اقتصادی کنونی نتیجه یک روز یا یک ماه نیست. آنها انباشت دههها سیاستهای نادرست، مداخله دولت در بازار ارز و عدم اجرای اصلاحات ساختاری جسورانه هستند. این مشکلات اساسی نه با استیضاح یا محکومیت، بلکه با دستیابی به یک اجماع ملی در مورد انضباط مالی و استقلال پولی حل می شود. اینکه مجلسی که قرار است وظیفه نظارت بر بودجه کشور و جلوگیری از کسری تورم را بر عهده بگیرد، عملا با ایجاد آشفتگی روانی در بازار در یک جلسه علنی به افزایش قیمت دلار کمک می کند، به این معناست که سیاست ما ناخواسته ابزاری برای تعمیق بحران شده است.






ارسال پاسخ