دو فرصت طلایی سوخت

دو فرصت طلایی سوخت


یاسر هاشمی ، فعال سیاسی در یادداشتی در روزنامه ساخت و ساز نوشت: در دهه 1980 و 1980 ، ما با افزایش بی سابقه ای در درآمد نفت روبرو شدیم ، اما هر دو بار بر توسعه سیاسی غلبه کرد. چرا ایران هنگام باز شدن ایران وارد راهرو خطا شد؟

نفت در تاریخ ایران فقط منبع درآمد نیست. این یک روایت است. روایتی که در حیاط داخلی قاجار آغاز شده است ، یکی از راهروهای تاریک امتیازات استعماری و دکتر در ملی شدن صنعت نفت توسط موسادگ و مونتاژ آبادان در سازمان ملل متحد بر روی دودکش و در نهایت ، یک بار ، یک بار ، یک بار ، یک بار ، دو بار ، دو بار ، دو بار ، دو بار ، دو بار ، به طور کامل در اتاق اتاق است. این مقاله روایتی متوقف شده از این مسیر است: بابا علی شاه ، در دوره “کمبود روغن روغن در سالهای اخیر ،” فراوانی نفت “و ساختارهای تصمیم گیری ، تمرکز و ایدئولوژی به دو فرصت اصلی تاریخی در ایران تبدیل شد.

فتح علی شاه قهار هنوز چاههای نفتی را نمی شناخت. ستون فقرات درآمد دولت مالیات ها و سنت های منطقه ای بود و عدم موفقیت نظامی و معاهدات سنگین (از جمله گلستن و تورکمنچای) پایه های تأمین مالی عمومی را تضعیف کرد.

ده ها سال بعد روغن به صحنه رسید. Darcy’s Muzaffar al -din شاه حق کشف ویژه و حذف قلمرو ایران را به یک سرمایه دار انگلیس منتقل کرد. در مقابل تنها 5 ٪ از 6000 پول نقد و سهام و “سود خالص” شرکت ، سپس با حساب هایی که منجر به اعتراض به ایران می شود.

در Masjed Soleiman (1) ، کشف نفت و “شرکت نفتی انگلیس و ایران” یک ماشین قدرت و پول جدید را روشن کرد ، اما سهم ایران هنوز مورد غفلت واقع شد ، اما برای اولین بار ملی شدن نفت در دولت موساگ ، نفت به موضوع “حاکمیت” متصل شد.

با این حال ، کودتا و بازگشت شبکه ای از شرکت های غربی به شکل کنسرسیوم 2 هنوز در دست دیگران بود. تنها “توافق نامه فروش و خرید” و افزایش قدرت دولت های نفت ، شرکت ملی نفت ایران به طور رسمی متعلق به و یک خریدار بلند مدت مدیر دارایی و کنسرسیوم است.

اجلاس اول: در اواسط دهه ، نسبت روغن به تولید ناخالص داخلی طبق تخمین ها در 2 ٪ به 2 ٪ افزایش یافته است. و درآمد سالانه نفت تقریباً به 2 میلیارد دلار رسیده است. نفت حدود 2 درصد از درآمد دولت را ایجاد کرده است. ظاهراً همه چیز در حال توسعه بود: رشد بسیار بالا ، برنامه های بلندپروازانه صنعتی و پروژه های مهم توسعه در اوایل دهه 1980.

با این حال ، اقتصاد عارضه ای به نام “بیماری هلندی” را به خود جلب کرد ، که نرخ واقعی ارز در اقتصاد توسعه توسعه و به دنبال نرخ ارز واقعی را افزایش داد و دستمزدها در بخش های لاغر ، منابع و نیروی انسانی غیب و صنایع قابل تغییر جریان یافت.

در ایران ، در آن سالها ، چشمه های بودجه ، پرش نقدینگی و توسعه ظرفیت عجولانه باعث افزایش تورم ، یعنی تورم 2 ٪ از 2 ٪ تا 4 ٪ به 4.9 درصد و 2 تا 2.8 درصد. رشد اقتصادی پس از 1-5 جهش و هزینه ناراحتی اجتماعی کاهش یافت.

بخش کلاس افزایش یافت و طبقه متوسط شهری که منتظر نقش واقعی بود ، با فشار زندگی و هزینه های مسکن روبرو شد. سیاست انقباض دولت معلمان در پنج تورم به دلیل بحران پایین تر رکود و اعتصاب و مشروعیت خیلی دیر شده بود.

در پایان ، نفت ، که می تواند صنعتی شدن و اصلاحات شرکت ها را متعادل کند ، “سوخت شتاب” شد و به یکی از موتورهای نارضایتی و بحران سیاسی تبدیل شد. شاه به جای ایجاد اصلاحات شرکتی و مکانیسم های مالی شفاف ، درآمد نفت را برای خریدهای بزرگ نظامی ، پروژه های نمادین و جاه طلبی صرف کرد. نتیجه تنها چهار سال پس از اولین اجلاس نفت ، بحران سیاسی و اجتماعی این کشور بود که منجر به انقلاب شد.

اجلاس دوم: دو سال پس از اولین اجلاس ، ایران دوباره بر روی موج درآمد بی سابقه نفت سوار شد. این آغاز دولتی بود که با شعارها و وعده های مردمی وارد میدان شد. دولت احمدی نژاد شعار “آوردن نفت به میزها” را در زمانی که قیمت جهانی نفت به یک اجلاس تاریخی رسید ، پیدا کرد. براساس داده های بانک مرکزی ، صادرات نفت ایران 5 تا 2 میلیارد دلار داشته است. سهم صادرات نفت بیش از 2 ٪ تا 5 ٪ است.

این بار ، به جای تقویت درآمد ، نظم و انضباط مالی و صادرات غیر نفتی ، سیاست های غالب ماهیت پوپولیستی را پیدا کردند. تزریق درآمد نفت به طور مستقیم به شبکه بانکی و بودجه ، توزیع هدایای پول نقد و اعتباری ، پروژه های مسکن با کیفیت بالا ، سپس “قانون یارانه های هدفمند” ، “قانون یارانه های هدفمند” به جای پشتیبانی هوشمندانه برای قیمت های انرژی و تولید ، به 6000 پرداخت نقدی در هر ماه منجر شد. در سال اول ، منابع وعده داده شده برای بخش تولید هرگز به طور کامل برای یک ابتکار بزرگ اما گران قیمت و بخش تولید در سال اول تحقق نیافته است.

در عین حال ، بخش مهمی از منابع و تمرکز حاکمیت بر برنامه های بازدارندگی نظامی ، فعالیت های منطقه ای و درگیری های هسته ای متمرکز شده است. تحریم های مالی و نفتی کانال های تجارت و سرمایه گذاری را محکم تر کرد ، هزینه تغییر را افزایش داد و “ده سال” را به “ده سال مفقود” برای اقتصاد ایران تبدیل کرد. تخمین زده می شود که میانگین رشد واقعی نزدیک به صفر باشد و احتمال سرمایه گذاری طولانی مدت از نوسانات شدید را شکست.

اگر به جزئیات نگاه کنیم ، الگوی هلندی در اجلاس دوم با فرمول دیگری تکرار شد. دلار نفت فراوان نرخ ارز واقعی و واردات ارزان را افزایش می دهد. در نتیجه ، به جای سرمایه گذاری طولانی مدت برای ارتقاء راندمان صنعتی ، پوپولیسم اقتصادی و خرید زمان با پول نفت ، سیاست های مناسبی وجود دارد. اگرچه گزارش های رسمی به کاهش مصرف انرژی در کوتاه مدت کمک می کند ، یارانه های هدفمند در برنامه نشان می دهد که افزایش فشار تورم و قیمت حامل ها تحت تأثیر واقعی این پرداخت ها به دلیل پرداخت عمومی پرداخت های نقدی به طور کلی است.

با هم دو تصویر: نفت در دو دولت با افزایش تورم و توسعه ظرفیت عجولانه به دلار و اقتصاد ادامه داد. و در اجلاس دوم ، ما دوباره در اوج قیمت نفت ایستاده بودیم و به جای جمع کردن سرمایه نهادی و تولیدی ، پول نفت مصرف می شد و مدیران به دلیل زیرساخت های پایدار نادیده گرفته می شدند.

سیاست بر هر دو توسعه غلبه می کند. شاید سوال واقعی این باشد: چرا ایران به جای عبور از روغن طلا وارد راهرو خطا شد؟ پاسخ کوتاه: کیفیت حاکمیت.

حساس ، شفاف و نشستن بر روی یک دولت قانونی ، درآمد فراوان ، می تواند یک صندوق ذخیره بین المللی ایجاد کند ، می تواند رهبری کند و به صادرات ریل های صنعتی با جهت گیری کمک کند. با این حال ، اگر به قلب ساختار متمرکز جاری شود ، انگیزه مالیات را نشان می دهد ، سیاستمدار را به جای “اصلاح طلبان شرکت” به “توزیع کننده نقدی” تبدیل می کند و تلاش اجاره را به قوانین بازی تبدیل می کند. این نه تنها یک بیماری هلندی “الگوی اقتصادی” است.

در دهه 1980 ، با شوک قیمت نفت ، فرصتی برای ساخت زنجیره های صنعتی صنعتی و انباشت فناوری ، جایگزینی اصلاحات نهادی بود. در دهه 1980 ، به جای تقویت شفافیت صندوق های بین المللی و تأمین مالی عمومی در ارتفاع درآمد بی سابقه ، درآمد نفت در سیاست های توزیع ، فعالیت های اقتصادی نهادهای غیرقانونی و درگیری های خارجی و دوگانگی بسیار تقویت کننده اقتصاد ناپدید شد.

در هر دو تجربه ، نسبت نفت به دولت به جای دولت تقویت می شد ، یعنی دولت “وابسته” تر شد و اقتصاد “بیشتر” به دولت بود.

فراتر از داستان ، کشورهایی وجود دارند که همان “دلار نفت را به” راه آهن توسعه “تبدیل می کنند: نروژ یک صندوق ذخیره غالب برای آینده نسل ها ایجاد کرده است ، نه برای تعادل شکاف موجود ؛ با همه اختلافات ، امارات و قطر سعی در ایجاد پنجره انرژی ، سیستم عامل های تدارکات و خدمات جهانی دارند.

مقایسه دو اجلاس روغن ، هویت و تفاوت مهم. متمرکز ، شخصی ، سیاسی شده و برای برنامه ریزی مبتنی بر شواهد در ده سال در نظر گرفته نمی شود. مشکل اصلی “تسریع نوسازی از بالا” و مشکل اصلی ایدئولوژیک و ایدئولوژیک و منطقه ای/هسته ای “در دهه 1980 اقتصاد را سایه انداخت.

بیایید روایت را با همان استعاره جمع کنیم: در اواسط دهه 1990 ، ایران در دهه 1980 “دو فرصت طلا” به ایران و دیگری باز شد. به جای عبور از سالن توسعه ، ما به انتقال سیاست و ایدئولوژی تبدیل شدیم.

با این حال ، سرمایه اجتماعی و سیاسی کشور هنوز هم می تواند “نیاز” از نفت را انجام دهد ، بودجه می تواند نفت ، صندوق “قانون” و “جنون” را تجزیه کند و بر توسعه صنعتی با جهت گیری متمرکز شود. این نسخه یک شعار نیست ؛ خلاصه تجربه جهانی و استخراج درد خودمان است.

اگر او بخواهد از چرخه “رضایت نفت” خارج شود ، ایران باید از مرحله بعدی اصلاحات سخت اما احتمالی را شروع کند: شفافیت شرکت های دولتی باید یک قاعده مالی را برای نواقص ساختاری تعیین کند ، نه “واقع گرایانه ، جهانی” ، بلکه پایین و کم کلید و کم و پایین و بانک های پایین. سپس ، حتی اگر قیمت نفت دوباره ظاهر شود ، مسیر ما تغییر خواهد کرد.

دلار نفت ، “بنزین تورم” ، نه “سرمایه توسعه”.