احمد زیدآبادی ، روزنامه نگار و تحلیلگر آناواتان ، گفت: “بیشتر ایرانیان ما انقلاب مشروطه را رها می کنند ، در واقع یک حرکت کاملاً اصلاحی. مشکلات عینی و ذهنی زمان قانون اساسی اثبات محکمی بر عدم موفقیت و عدم موفقیت قانون اساسی است.
پس چرا قانون اساسی شکست خورد؟ علل و علل شن و ماسه بیابانی. این دلایل و دلایل هنوز ما را به خود گرفت و ما را آزاد نمی کند. بنابراین ، انقلاب قانون اساسی “تاریخ دوردست” ما نیست ، بلکه آینده ما است. هدف آگاهانه انقلاب قانون اساسی شامل آزار و اذیت و انحطاط تقریباً جامع بود. این هدف نیاز به دانش بسیار عمیقی در مورد پیشینه و موقعیت ایران ، ساختار جامعه و ماهیت مدرنیسم غربی به منظور ایجاد مفهوم جدید با ترکیب نظری این ریشه های قومی سه گانه و فراهم کردن یک سازمان سیاسی و اجتماعی و فراهم کردن سازمان های سیاسی و اجتماعی مؤثر داشت.
متأسفانه ، پدران روشنفکر ما این کار را در عصر قانون اساسی انجام ندادند و از نظر شرایط تاریخی آنها ، آنها هرگز این کار را نکرده اند! هر یک از آنها یک بخش را دیدند و نمی توانستند قسمت های دیگر را ببینند. او مطمئناً از همان بخش برداشتی کرد که اجازه بحث و گفتگو همدلی و گفتگوی ترغیب با رقبا و رقبا را نمی دهد. به همین دلیل ، آنها در شعارهای دهان و هوا در هوا ، مفاهیم غیرقابل پیش بینی و نامناسب قرار گرفتند و سخنان و اقدامات خود را علیه یکدیگر مسموم کردند زیرا آنها تحمل و تحمل لازم را نداشتند.
نتیجه تشکیل یک کشور بدون اقتدار ، بهره وری و قدرت نظارتی تحت عنوان قانون اساسی بود. بازی قدرتهای بزرگ جهان ، به ویژه روس ها و انگلیس در این پرونده نقش داشتند و ایران در جنگ جهانی اول بسیار خطرناک و نابود شد. در حقیقت ، این فقط قضاوت و اندازه الهی بود که ایران را نجات داد و زنده ماند. در اواسط جنگ ، در نتیجه انقلاب اکتبر ، تساریسم روسیه سقوط کرد و بلشویسم روسیه آن را تغییر داد. بنابراین ، همگرایی موقت روسها و انگلیس علیه ایران به پایان رسید و منافع اساسی آنها یک روز برای تنفس ایران باقی مانده است.
با این حال ، ناکارآمدی و ناکارآمدی وضعیت قانون اساسی به یک درد بدون درد تبدیل شده است. دولت ها به طور متوسط شش ماه داشتند. مردم از مشکلات مختلف غافلگیر شدند. هیچ نظم و انضباط ، نظم و امنیت وجود نداشت. رهبران محلی همه جا شورش کردند. اوضاع آنقدر جدی و خطرناک بود که حتی انگلیسی ها نگران بهره برداری از بلشویک ها و مستعمره بدبین بودند. بنابراین ، انگلیس به یک کشور اقتدارگرا سقوط کرد و توانست نظم و امنیت را در ایران حفظ کند و شورش محلی را بازگرداند.
2. کودتای سال و ظهور رضا شاه نتیجه این نگرانی بود. پس از نتیجه گیری ، این بخش از تاریخ از داستان انقلاب قانون اساسی و بسیار بیشتر از اصل یادگیری مهمتر است. برخی از شباهت های این دوره تاریخی با دوره فعلی از پرده واضح تر است. اگر تلاش یک ملت برای ایجاد یک تلاش برای دولت قانون اساسی ، وابسته ، کارآمد و قدرتمند منجر به شکل ضعیف ، ضعیف ، ناکارآمد و سرگرم کننده انواع باندهای فاسد و خودسرانه شود ، لحظه تاریخی عمیق خواهد بود.
در این موارد ، مردم عادی مردم از وضعیت قدرت دولت و قدرت دولت دست می کشند و فرد را به قول حل بحران ها با زور و سرکوب بحران ها دعوت می کنند! جمهوری ویمار به درستی منجر به ظهور نازیسم شد. دولت قانون اساسی توسط رضا شاه شکست خورد و به سمت تاج سلطنت حرکت کرد و میراث قانون اساسی ، به ویژه مجلس ملی را مجبور کرد.
بنابراین ، در برخی از محافل سیاسی ایران امروز ، انتزاعی یا کاملاً دلتنگ نیست. زمینه های اجتماعی و اقتصادی پدیدار شد. فقط توانایی و بهره وری دولت در راه حل عینی بحران های کشور می تواند این منطقه را ایجاد کند ، در غیر این صورت چیزهای شگفت انگیزی در شاخه گوشت دارد!
ارسال پاسخ