دکتر ما می توانیم این عقلانیت را اولین وجه و امتیاز ابوالفضل بیهکی با توضیحات شفیعی کدکنی بدانیم و از این رو ایشان توضیح دادند که چرا امروز و در عصر جدید مردی که در بطن سنت است و متعلق به هزار سال پیش است روی کار می آید و پس از آن به سراغ فرم و نثر او می رویم. در جای دیگر وقتی به پیشاور نویسنده عصر قاجار و مشروطه (با چراغ و آینه) نزدیک می شود و او را «دانشمند هندسه ترکیب کلمات» توصیف می کند، توضیح می دهد که این توصیف را از خود شاعر دریافت کرده است و شاعر خطاب به بیهکی می گوید: «تو می دانی که هندسه آن چنان که به ترکیب واژه ها نگاه می کردی، تو را چنان شگفت زده می کرد».
به گزارش هم میهن، به این ترتیب به چهره ای متمایزتر از ابوالفضل بیهقی می رسیم که شکل و نثر زیبای او پس از هزار سال همچنان زیبا و باشکوه است.
اما داستان به کلام ختم نمی شود و بیهکی را نمی توان در دو نکته ذکر شده ستود و توصیف کرد – عقل گرایی مانند فردوسی و خیام و صورت نثر از نظر زیبایی و هندسه کلمات – اما از طریق کلام بیهکی راز فراز و نشیب های ایران و ایرانیان در این هزاره را می توان شناخت و به کجا بازگرداند و درک کرد؟ شفیعی کدکنی برای اثبات نظر خود بیهکی را تفسیر می کند. و چه تعجب آور است که هر دوی آنها به یک منظومه تعلق دارند، هر چند هزار سال از هم فاصله دارند: «ما هنوز پایه های فکری و تاریخی رمانتیسم را تجربه نکرده ایم و جرأت نکرده ایم از پل اومانیسم – که شرط اساسی است – بگذریم؛ به قول ابوالفضل بیهکی: ما در تمام این پله های کارمان اینقدر ناقص بودیم. مشروطیت و ما در آغاز بودیم از این پل چند قدمی روی این پل راه افتادند و عبور را مناسب ندیدند.»
بنابراین از بیهقی برای درک شکست سلطنت مشروطه نیز استفاده می شود و فراتر از نثر و عقل گرایی می توان از آن صحبت کرد.
البته نثر او نیز مظهر همان نگاه مدرن و عقل گرایی است، زیرا شعر ریشه در سنت دارد، اما نثر یکی از مظاهر مدرنیته است و اگرچه با مشروطه و کمتر از 150 سال پیش وارد دنیای مدرن شدیم، یا می خواستیم وارد شویم و سعی کردیم وارد شویم، نثر، به ویژه نثر بیهقی، پایه و اساس نثر انسانیت و عقل گرایی است. یکی از نشانه های دور انداخته شدن آن است. در فرهنگ ایرانی تجددگرایی وجود داشت و اگر شاعری چون احمد شاملو به وضوح از مد افتاده است و شیوه یاری خواهی بیهکی نه تنها به دلیل شکل بلکه به دلیل جنبه های انسان گرایانه آن است.
سبک تاریخ نگاری او نیز مطابق با معیارهای عصر جدید است، زیرا اگر چه منشی و نزدیک به مدیران بود، اما گرایش به مردم داشت و اگر بخواهیم ابوالفضل بیهکی را از دل سنت هزار سال پیش به دنیای مدرن بیاوریم، برخی از نوشته هایش با سبک روزنامه نگاری مدرن همخوانی دارد، در حالی که در آن زمان نه استاد ادبیات مدرن بود و نه روزنامه نگار. روزنامه نگاری – علی اکبر قاضی زاده – ترجمه کتاب بسیار خواندنی و ناز «تجربه های ماندگار در گزارش نویسی» – جان کری*- مقاله معروف بیهکی را به عنوان اولین «گزارش» در ابتدای کتاب آورده است، یعنی او را «خبرنگار» ارزیابی کرده است.
با همه اینها متأسفانه ما بیهکی را آن طور که باید نمی شناسیم یا شاید در حد «حسنک وزیر» مانده ایم و بهتر است دلیل این امر را از زبان یک نویسنده سرشناس یاد بگیریم.
جعفر مدرس صادقی می نویسد: «شاید یکی از دلایلی که خوانندگان زمان ما از متون کهن رنجیده می شوند، جنبه صرفاً آموزشی تحمیل شده بر این متون باشد. وقتی فقط اساتید و محققین به متون کهن علاقه مند هستند و این متون را در دانشگاه ها و مدارس تدریس می کنند و برگزیده هایی از این متون را به ذائقه خوانندگان آزاد و فارغ التحصیل منتشر می کنند، هیچ ایده خوانی طبیعی و فارغ التحصیل صحیح نخواهد داشت. این متون، و این فقط اطلاعات است که به نفع کسانی است که آن را دارند. علاقه مند به تحقیق و مطالعه یا تمایل به “یادگیری چیزی”.
اما ادبیات «هیچ چیز را یاد نمی دهد» و این فراتر از گفتار است و هیچکس نمی خواهد با خواندن رمان و داستان «چیزی بیاموزد». خواندن ادبیات تجربه ای فراتر از یادگیری است. ادبیات از مرزها می گذرد و نگاه جدید ما به جهان، ابعاد گمشده و دست نخورده ای در برابر ما باز می شود.
جمله زیر روح کلام اوست: «خواننده ادبیات، خواننده آزاده ای است که با اشتیاق و اشتیاق به نوشتار می آید و هیچ گاه متن برای او مظهر دیدگاه ها و اندیشه های انتزاعی و آموختنی نیست و می خواهد در وهله اول از خواندن متن لذت ببرد.
از این منظر، جعفر مدرس صادقی پروژه ای به نام «بازخوانی متون» را آغاز کرد که به او اجازه داد تا با متون کلاسیک از جمله تاریخ بیهقی که در واقع تاریخ مسعودی است، اما نویسنده آن با نام ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی آشنا شود.
روزی روزگاری روز اول آبان ماه بیهقی بود و همانطور که اشاره کردیم سه وجه آن آشکارتر است:
البته اول نثر اوست و همانطور که ویراستار «متون خواندنی» اشاره می کند، «اصطلاحات پر جنب و جوش و متنوع گفتار محاوره ای»: «گرگ آشتی» به معنای «آرامش آبکی»، «دارخین» به معنای «عصبانی شد»، «بوش» به معنای «دیوانه شد»، «نان بخور» به معنای «خوردن»، «یله به معنای راشید»، «یله» به معنای «راشید»، «یله» به معنای راشید. ترکیبات» و همچنین این نظرات:
لشکر را روی پر کلاغ انداخت (لشکر فرستاد تا بمیرد)، باد نگاهی بین آن دو انداخت (فاصله ای در میان بود)، خاک و نمک کاشتند (به قول امروزی تقلید کردند یا سمبل کردند)، چون الاغ روی یخ ماند (به قول امروزی مثل خر در گل می ماند)، نمی توانستی از میان کار بگذری (موقع که مو پیدا می شد) سردخانه در نظر گرفته شد (اگر آب پیدا کرد، شناگر ماهری بود و دستش را در رگ آن (رگ خواب) فرو برد. یافتن آن)، بردن خرما به بصره (رفتن زیره به کرمان)، جابجایی خشت (کار تمام شد) و بسیاری نمونه های دیگر.
مسئله دوم این است که شیوه روایت تاریخی متفاوت است و به قول خودش:
«تواریخ دیگر چنین طول و عرضی ندارند؛ هر که اوضاع را راحتتر گرفت و بیشتر نیاموخت. اما از زمانی که این کار را شروع کردم، میخواهم این تاریخ را تا آخر بگذارم و به گوشه و کنار بپردازم تا چیزی مخفی بماند… در تواریخ از فلان پادشاه نقل میکنند که فلان فرمانروایی را به جنگ میفرستد، و در فلان روز صلح میکنند، و این، این، این، این، این، این است، در آرام محل
این جملات یک شاهکار است. هم سبک و هم شیوایی او را نشان میدهد: میخواهم این تاریخ را به طور کامل و گوشهای بفرستم تا چیزی از شرایط پنهان نباشد.
و بالاخره ماجرای «حسنک وزیر» که قبلاً به آن اشاره کردیم و معروفترین آن است:
«و حسنک نزدیک به هفت سال حامله بود. چون پاهایش را تراشیدند و خشک کردند و اثری نماند تا اینکه او را کندند و دفن کردند. گویی هیچکس نمی دانست سرش کجاست، تنش کجاست.
مادر حسنک نیز زنی زحمتکش بود. این حدیث را دو سه ماه از او نگه داشتند. وقتی شنیدی تنبیه نکرد; درست مثل زنان. در عوض، بر درد گریه کن. کسانی که آنجا بودند از درد او گریستند. سپس فرمود: «بزرگمردان، پسرم بود که از دنیا پادشاهی چون محمود و از آخرت پادشاهی چون مسعود نصیبش شد». خوب عزاداری برای کودک سخت بود و هر خردمندی که این را می شنید خشنود و مناسب بود. »
نثر هزار سال پیش باید بوی کهنگی می داد، اما نثر بیهکی آنقدر تازه و هیجان انگیز است که هزار سال بعد می توان ردپایی از آن را در شعر نو فارسی یافت:
و شیر کوهی چنین مرد دوست داشتنی است
میدان خونین سرنوشت بر پاشنه آشیل نوشته شد
راز مرگش غم عشق و غم تنهایی بود
آه! اسفندیار مغموم:
چشم بسته بودن به تو
اینطور نیست؟
آیا یک “نه” برای مهر سرنوشت من کافی بود؟
فقط فریاد زدم: نه
از غرق شدن خسته شدم! …
متاسفم که شیر کوه انسان بودی
و کوه های قبل از تو به زمین می افتند
تو مرده بودی و محکم…
واضح است که شعر سپید شاملو تحت تأثیر نثر بیهکی بوده است و این حتی از تأثیر نثر او حکایت دارد.
به همت جعفر مدرس صادقی جای خوبی برای خواندن این متون است. چنانکه نوشته است: «غول بی شاخ و دم که ادبیات کهن بود دیگر نیست، این کتاب را باز کن، حالا همان متن شاهکار 950 ساله عصر رونق و اوج گرفتن نثر فارسی به طرز شگفت انگیزی آسان خوان».
از منظر امروزی تاریخ بیهکی را نه برای آموختن بلکه برای لذت بردن باید از نظر شکلی خواند. شفیعی کدکنی بدون تعارض از فرم دفاع می کند و آن را بالاتر از محتوا قرار می دهد: «این حسنک و دوران اوست، سخنش این بود دعای نشابوریان را برای من دعا کن، نکرد، این همه غلام، زر، سیم، نعمت فایده نداشت، رفت، آنهایی که این کار را کردند، این کار را هم کردند. و همه علل درگیری و نزاع. نعمتی در این دنیا مرد احمقی که دلش برای پوشاندن یک شخص زشت است. »






ارسال پاسخ