نقد و بررسی سریال «بدخواهی»

نقد و بررسی سریال «بدخواهی»


بعدی- در میان رقابت پر زرق و برق درام تلویزیونی 2025، «بدخواهی» به عنوان یکی از جذاب‌ترین فیلم‌های هیجان‌انگیز سال ظاهر شد که ترکیبی از تریلرهای روان‌شناختی، درام پرمحتوا و شخصیت‌پردازی چندلایه است.

به گزارش گاردین؛ حضور جک وایتهال در کنار دیوید دوچاونی در یک تریلر تلویزیونی خیره کننده 2025 برای بسیاری از بینندگان یک اتفاق غیرمنتظره است. وایت هال که کار خود را عمدتاً با نقش های کمدی شناخته شده آغاز کرد، این بار به عنوان یک شخصیت جدی حضوری متفاوت و پرمعنا دارد. سرمایه ای که نشان می دهد بازیگر سابق کارهای کمدی اکنون در مرحله جدیدی از کار خود قرار دارد.

سریال Malice داستان آدام، معلم جوانی است که در خانه یک خانواده بسیار ثروتمند در یونان کار می کند. او به سرعت به جایگاه مهمی می رسد و به نظر می رسد هدفی مخفی را دنبال می کند: نابود کردن زندگی جیمی تانر، تاجر قدرتمند و با نفوذی که دوچاونی بازی می کند.

هنوز مشخص نیست که آدام فقط می خواهد از جیمی انتقام بگیرد یا اینکه تمام خانواده تانر و اطرافیانشان را هدف قرار داده است، اما حضور او از همان ابتدا با نشانه هایی از حیله گری، هوش و رفتار کنترل شده همراه است. داستان با ویلای مجلل خانواده تانر در یکی از جزایر یونان آغاز می شود. جایی که آدام قرار است به فرزندان دوستان خانوادگی نزدیک خود جولز و دیمین آموزش دهد. او با دانش گسترده‌اش از اساطیر یونان و توانایی‌اش در انجام کارهای خانه، پختن غذا، و حتی همراهی با جیمی در شب‌ها، به سرعت خود را به عنوان یک شخصیت قابل اعتماد و مؤثر معرفی می‌کند.

در ظاهر، او فردی خدمتکار، آرام و خوش اخلاق است، اما رفتار او نشانه هایی از برنامه ریزی دقیق و هدفی نامعلوم را آشکار می کند. با گذشت زمان، مرد اطلاعات مفصل و گسترده ای در مورد این خانواده جمع آوری می کند. اطلاعاتی که حاکی از آن است که آنها ممکن است به دلیل یک مشکل خانوادگی حل نشده بیشتر از یک تعطیلات پنهان شده باشند. در طول راه، او دست به اقداماتی می‌زند که ماهیت واقعی او را آشکار می‌کند: از انداختن پاسپورت جیمی به دریا گرفته تا مسموم کردن غذا، به هم زدن روابط خانوادگی و نزدیک شدن به همسر جیمی.

او به آرامی نقشی تهدیدآمیز پیدا می کند. این نقشی است که هر بار لایه جدیدی از پیچیدگی را ارائه می دهد. در مقابل، جیمی تانر نمونه ای از ثروتمند مغرور و بی پروا است که موفقیت مالی و قدرت اجتماعی او را از عواقب اشتباهات فراوانش مصون می دارد. Duchavny با استفاده از ویژگی های معمول خود، از شوخ طبعی خشک گرفته تا بی تفاوتی ظریف نسبت به دنیا، این شخصیت را به شکلی باورپذیر و جذاب زنده می کند.

او مردی است که در نگاه اول خودکامه و خودمحور به نظر می رسد، اما داستان به گونه ای پیش می رود که مخاطب می تواند ذره های انسانیت نهفته در لایه های شخصیت او را حس کند. در پایان دو قسمت اول، خانواده تانر به لندن و املاک خود باز می گردند. جایی که پرتره بزرگی از چهره های خندان آنها روی دیوار آویزان است. با این حال، تنشی نامرئی در زیر این ظاهر آرام وجود دارد.

این سریال با استفاده از سرنخ‌های نه چندان ظریف، از حضور ماری در استخر گرفته تا دیالوگ‌های مکرر درباره غریبگی آدام، تنش را افزایش می‌دهد. در یک نقطه، آدام بالای جیمی بیهوش می ایستد و می گوید که هنوز او را نخواهد کشت. لحظاتی که نشان می دهد داستان در شرف پیچیده تر شدن است.

با پیشرفت داستان، برخی از موانع در مسیر آدم برداشته می شود. از کارآگاه یونانی به دنبال اختلاف جیمی با صاحب زمین، تا شرایطی که مانع از اجرای نقشه های او می شود اما به سرعت بی اثر می شود. اما واضح است که چالش های دیگری برای او و خانواده تانر پیش خواهد آمد. مخصوصاً وقتی متوجه می شوند که زندگی کامل آنها از هم پاشیده شده است و ورود جدید بیش از حد عالی به نظر می رسد.

این سریال مضمونی مشابه آثار موفقی چون «نیلوفر سفید» و «آقای ریپلی با استعداد» دارد. تمرکز بر زندگی مجلل، روابط پیچیده، نابرابری طبقاتی و حضور شخصیتی مرموز که می خواهد تعادل زندگی افراد فوق ثروتمند را به هم بزند، «مالیس» را به تجربه ای سرگرم کننده تبدیل کرده است. ترکیب جذاب فضای مجلل، تنش روانی و شخصیت پردازی چند لایه مخاطب را با یک سوال همیشگی مواجه می کند: آیا حقیقتی تاریک در پس این زندگی طلایی نهفته است؟

جک وایت هال در اولین نقش درام جدی خود بازی قابل قبولی ارائه می دهد. می‌تواند تهدیدهای ظریف و رفتار همه‌جانبه را منتقل کند، اگرچه اثربخشی آن در برخی لحظات صمیمی و شدید تا حدودی کاهش می‌یابد. از سوی دیگر، دوچاونی یکی از بازیگران با استعداد در به تصویر کشیدن شخصیت های پیچیده است. او شخصیتی کاریزماتیک و آسیب پذیر است که مخاطب می تواند با او ارتباط برقرار کند.