در روزگاری که مرجع فکری بخش بزرگی از جامعه، رفتار و گفتار چهرههای نامدار است تا خرد و اندیشه، فرهنگ عمومی ما دچار پدیدهای نگرانکننده شده است: «فرهنگ قضاوت آنی». در این زمینه کوچکترین خبر یا شایعه ای کافی است تا سیل قضاوت های نسنجیده و احساسی را در شبکه های اجتماعی به راه بیندازد. گویی جامعه دیگر در جستجوی کشف حقیقت نیست، بلکه در جست و جوی هیجان آنی و تسکین روانی جمعی است. کنار گذاشتن خرد، اخلاق و معیارهای منحصر به فرد انسانی و الگو قرار دادن افرادی که گاه گرفتار تناقضات رفتاری می شوند، ما را به بحرانی عمیق تر از بحران های اقتصادی و سیاسی کشانده است، یک بحران اخلاقی.
نمونه عینی این وضعیت را می توان در ماجرای اخیر «پژمان جمشیدی» مشاهده کرد. پرونده ای که قبل از رسیدن به دادگاه در “دادگاه افکار عمومی” رسیدگی می شود. فضای جامعه به سرعت دو قطبی شد: گروهی با تعصب از آن دفاع کردند و حادثه را توطئه رقبا خواندند. گروهی دیگر با عصبانیت خواستار مجازات فوری او شدند. اما چیزی که در میان همه هیاهوها گم شد دقیقاً همان چیزی بود که قرار بود مرکز توجه باشد: حقیقت.
برخی معتقدند رسانه ها با برجسته کردن چنین مواردی، افکار عمومی را از موضوعات مهمتری مانند گرانی و مفاسد اقتصادی منحرف می کنند. از سوی دیگر برخی این پرونده را فرصتی برای محک زدن عدالت در دستگاه قضایی می دانند. آیا این آزمونی است که آیا قانون نسبت به سلبریتی ها همان قدرت و بی طرفی را دارد که نسبت به مردم عادی دارد؟
حقیقت این است که نتیجه نهایی این پرونده هر چه باشد، این داستان دقیقاً آینه ای از وضعیت فرهنگی جامعه ماست. جامعه ای که آبرو و حیثیت مردم در فضای مجازی قربانی هیاهو و تصمیمات عجولانه می شود. کاربران بدون اطلاع از جزییات پرونده یک شبه نقش قاضی و هیئت منصفه را بر عهده می گیرند و در مقابل قوه قضائیه تصمیم نهایی را می گیرند. با این حال، باید اذعان کرد که وقتی احساسات و هرج و مرج جایگزین عقل و قانون شود، اولین قربانی عدالت است.
فراتر از شخصیت پژمان جمشیدی، باید از خود بپرسیم که چرا چنین داستان هایی اینقدر حساس شده است؟ شاید پاسخ در خلأ عمیقی نهفته باشد. شکاف بین درون و بیرون فرهنگ ما. در حالی که از یک سو بر مفاهیمی مانند حیا، اخلاق و دین تأکید داریم، از سوی دیگر در عمل، شهرت و ثروت را معیار ارزش و اعتبار افراد میدانیم. در چنین فضایی هر جابجایی می تواند به یک بحران ملی تبدیل شود و هر چهره ای می تواند به آیینه تضادهای پنهان جامعه تبدیل شود.
در نهایت باید تاکید کرد که بخش سخنرانی در این مورد تنها قانون است. نه احساسات جریحه دار شده مردم، نه فشار رسانه ها و نه نفوذ سلبریتی ها نباید جایگزین تصمیم عادلانه قوه قضائیه شود. اگر قرار است این حادثه درس عبرتی برای جامعه باشد، چیزی جز بازگشت به اخلاق، عدالت، صبر و دوری از قضاوت های عجولانه نیست. جامعه ای که در آن شأن و منزلت فرد رعایت شود، بی شک به واقعیت نزدیکتر است.






ارسال پاسخ