سربالایی رئیس جمهور پیشین ایران سید محمد خاتامی ، عماد خاتامیشورای سابق شورای مرکزی اتحادیه ایران اسلامی.
طبق گفته Rispanbeel Craft ، انتخابتو ، در حالی که مقامات ایرانی برای ششمین مذاکرات هسته ای با ایالات متحده آماده شدند ، اسرائیل این صفحه را با حمله نظامی غافلگیرانه برگرداند. برخلاف انتظار تهران ، این عملیات نه تنها توسط ایالات متحده و اروپا محکوم شد ، بلکه بی تفاوتی و حتی رضایت ضمنی غرب نیز محکوم شد. صدراعظم آلمان به وضوح جنبش را “کار کثیف انجام شده توسط اسرائیل به نمایندگی از همه ما” توصیف کرد. در این لحظه پیام واضحی برای رهبران جمهوری اسلامی وجود داشت: “جهان فقط می خواهد آنها را تسلیم کنند ، و همیشه سایه خیانت و تجاوز به سر آنها خواهد بود و در نهایت آنها را تنها می گذارد.”
از کودتای 6 آگوست تا بریگام ؛ زخمهای قدیمی و دیپلماسی محتاطانه
تا زمانی که ایران غربی تاریخ ایران و ذهنیت این تاریخ را در رهبران جمهوری اسلامی درک نکند ، همیشه رفتار تهران را تفسیر می کند. آنچه به نظر می رسد نگران کننده یا سرسخت در ذهن سیاست گذاران ایرانی است ، نوعی تلاش برای دفاع از وجود کشور بر اساس حافظه عمیق تاریخی است. قرن ها ، حملات ، خیانت ها و انزوا باعث شده است كه ایران به کشوری كه در هر بخش از تاریخ معاصر ، درس مكرر به حاكمان خود می دهد: ایران فقط باید به تهران (اصلاح طلب ، متوسط یا سخت) اعتماد داشته باشد. این دیدگاه به دلیل توهم توطئه نیست ، بلکه از غریزه بقا است.
این محاصره و تهدید محدود به حملات سال 2 و حتی تجاوز به صدام در سال 2 نیست. تاریخ ایران به زخمهای قدیمی وصل شده است: حمله مقدونی در قرن چهارم قبل از میلاد و فتح ایران توسط ترکها و تهاجم مغول در قرن هفتم و تهاجم تهاجم مغول و مغول و تهاجم مغول و تهاجم مغول و حمله مغول. در عصر مدرن ، ایران بیشتر قلمرو خود را در جنگ های ایران و جنگهای روسیه از دست داد و با وجود اعلام بی طرفی ، هر دو. در جنگ جهانی دوم ، نیروهای متفقین اشغال کردند. خاک ایران بارها و بارها به زره های خارجی تبدیل شده است. و تقریباً همیشه ایران تنها بود و هیچ کس با کمک نگذاشت
همان زخم تاریخی رفتارها و تصمیمات رهبران جمهوری اسلامی را با وضوح بیشتری از هر بیان یا گفتاری توضیح می دهد. بنابراین ، خودکشی نظامی تهاجمی نیست ، بلکه ضمانت بقای ملت است. بنابراین ، دیدگاه دیپلماسی همیشه مربوط به سوء ظن و ناامنی است و حتی در میان سیاستمداران ایرانی به اهداف غربی نگاه می کند. در دوران مدرن ، حداقل چهار تجربه دردناک از خیانت آمریکایی این ترس از فریب را در ذهنیت حاکمان ایرانی از بین برد:
اول ، نخست وزیر منتخب و اصلاح طلب ایران ، دکتر کودتای سال با حمایت مستقیم سیا و MI در برابر محمد موساگ. موساج برای خلاص شدن از شر تسلط استعماری انگلیس به ایالات متحده نزدیک شد ، اما سرانجام واشنگتن راه را برای سرنگونی منافع نفت برای لندن هموار کرد.
ثانیا ، همکاری مخفی ایران با ایالات متحده پس از حملات 11 سپتامبر به طالبان بود. تهران اطلاعات کلیدی ارائه داد ، در سرنگونی طالبان نقش داشت و حتی پس از جنگ از توافق های سیاسی افغانستان حمایت کرد. با این حال ، تنها چند هفته بعد ، جورج دبلیو بوش رسما پسر ایرانی خود را در “محور شر” قرار داد.
سوم ، توافق هسته ای ؛ یا برژام ؛ توافق نامه ای که ایران را به سخت ترین سیستم کنترل هسته ای در تاریخ تبدیل می کند. آژانس بین المللی انرژی اتمی تعهد کامل ایران به ایران را بین 1 تا 2 سال تأیید کرد. با این حال ، دولت ترامپ به طور یک جانبه توافق را پس گرفت و تحریم ها را سنگین تر از همیشه داد.
پرونده چهارم و آخر به ژوئن باز می گردد. پس از عباس اراكچی و استیو ویتاكاف ، واسطه ای عمان در آستانه شروع ششمین تور مذاکره پس از پنج دور مذاکره بود. مواضع این دو طرف هنوز سرسخت بود ، اما این گفتگو با توجه به منابع رسمی پیشرفت و پیشرفت محتاطانه انجام شد: ایران اصرار داشت که برای اهداف صلح آمیز غنی سازی محدود شود و ایالات متحده خواستار توقف کامل شد.
غرب و ایران ؛ بازی بی نهایت
با این حال ، در تاریخ 13 ژوئن ، اسرائیل با حمله بی سابقه ای به اماکن هسته ای ایران و اهداف نظامی فقط دو روز قبل از شروع مذاکرات جدید ، صفحه را برگرداند. دانشگاهیان دوزین و فرماندهان ارشد کشته شدند. این عمل یک هشدار نمادین نبود ، بلکه ضربات هماهنگ و دقیق به حاشیه رانده شد. اسرائیل در این حمله تنها نبود: بلافاصله پس از اولین شلیک ، ایالات متحده وارد میدان شد و با هواپیماهای بمباران رادار ، فوردو و ناتانز روی بمب های سنگر فرود آمدند.
رئیس جمهور ترامپ ، که در روزهای قبل از عمل خواستار “تسلیم بی قید و شرط” شد ، پس از حمله ، لحن پیروزمندانه ای را ستود و هشدار داد که اگر تهران رد شود ، او باز هم هدف این حمله خواهد بود. در تهران ، بدبینی دیدن اهداف واقعی غرب خیلی غیر منطقی نیست. مذاکرات واقعاً انجام شد ، اما اهداف آنها در پشت صحنه اکنون مشکوک است. نتیجه برای رهبران ایران واضح بود: مذاکرات غربی صحبت می کند ، اما به زبان قدرت حرکت می کند.
اکنون غرب باید انتظار داشته باشد؟ هرکسی که رول حاکم را در ایران داشته باشد. رهبری سیاسی این کشور بدون در نظر گرفتن نام ، لباس یا علائم مهم مبتنی بر یک عقیده مشترک است: غرب نمی تواند در پیروی از کلمات ، احترام به توافق نامه ها یا شناخت حاکمیت ایران اطمینان داشته باشد. این ذهنیت ریشه های عمیق تری نسبت به جمهوری اسلامی دارد. رضا شاه و محمد رضا شاه همیشه علی رغم اعتماد به نفس در غرب ، به اهداف قدرتهای خارجی مشکوک بوده اند.
این سوء ظن فقط پس از انقلاب از بین رفت ، اما همچنین تشدید شد ، و اکنون به یک اجماع گسترده در همه گروه های سیاسی ایران تبدیل شده است. این دیدگاه به معنای این نیست که ایران نمی تواند متولد یا مذاکره شود. با این حال ، نقطه شروع هر مکالمه اعتماد نیست ؛ در مقابل ، این مراقب است. با هر تجربه دردناک ، این هشدار برجسته تر شد و هنگامی که او گزینه های دیگری را به جای دیپلماسی غربی آزمایش کرد ، مخالفت در تهران تقویت شد.
این ذهنیت اغلب دیپلمات های غربی را ناامید می کند. اما نادیده گرفتن آن یک روش ایمن برای شکست است. اگر غرب نتیجه متفاوتی می خواهد ، باید درک کند که با “لوح سفید” روبرو نمی شود. تاریخ قبل از هرگونه مذاکره وارد اتاق می شود. برای ایران ، این تاریخ یک پیام ثابت دارد: شما تنها شخص هستید و باید با همان فرض عمل کنید. این روایت نه با یک حمله نظامی ، بلکه با ضمانت پایدار و قابل اعتماد ، رهبران ایرانی مسیری را که تاریخ آموخته است دنبال می کنند: “مقاومت و مقاومت”.
ارسال پاسخ