چرا چارلی چاپلین در سال 1953 از ورود به آمریکا منع شد؟

چرا چارلی چاپلین در سال 1953 از ورود به آمریکا منع شد؟

یک سال طول کشید تا اموالم را از آمریکا خارج کنم. آمریکایی ها حتی می خواستند تا سال 1955 از درآمد فیلم من “لام لایت” در اروپا مالیات بگیرند و با اینکه از سال 1953 مانع ورود و بازگشت من به آمریکا شده بودند، ادعا کردند که من فردی هستم که در آنجا زندگی می کنم. و چون نتوانستم به آنجا برگردم و از حقوقم دفاع کنم، در شرایط بدی گرفتار شدم. سرانجام، خسته از این همه هیاهو، پذیرفتم مبلغی بسیار کمتر از آنچه آنها می خواستند و بسیار بیشتر از مالیات قانونی خود بپردازم، و بنابراین با تأسف فراوان آخرین بهره خود را از آن کشور دریغ کردم.

پس از باز کردن حساب خود در آمریکا، من به طور مرتب به همه کسانی که مدت طولانی با من کار می کردند و در مؤسسات من امرار معاش می کردند، پرداخت می کردم. اما پس از تعیین دقیق مأموریت مؤسساتم در آن کشور، بابت خدمات باقیمانده به آنها پرداخت کردم و از نظافتچی گرفته تا منشی و دیگران به آنها پاداش معقول دادم، به طوری که کل مبلغ به 80 هزار دلار رسید.

اکنون وقت آن است که طومار گذشته را با آخرین صفحات این «بیوگرافی» تکمیل کنیم. با نگاهی به گذشته، خوشحالم که زمان و شرایط برای خواسته های من مناسب بود.

من فراز و نشیب های بی شماری را تجربه کرده ام و از محبت مردم و کم لطفی آنها بهره برده ام.

بله! دنیا برخی از بهترین هدایای خود و برخی از بدترین دردهای خود را به من بخشیده است. من معتقدم که شادی و ذلت دائماً مانند ابری بر سر انسان پرواز می کند و هر مرحله از زندگی با ناامیدی و شکست همراه است.

با ایمان به این حقیقت هرگز در برابر سختی ها مچاله نمی شوم، هرگز خود را در برابر شادی ها و شادی ها گم نمی کنم…

من برنامه و فلسفه خاصی برای زندگی ام ندارم، اما معتقدم باید مدام با زندگی مبارزه کرد.

اکنون بیش از هر زمان دیگری زندگی من پر از شور و شوق و هیجان است.

من بدن سالم و ذهنی سازنده دارم و قصد دارم فیلم های بیشتری بسازم اما فقط درباره نویسندگی و کارگردانی آنها برای برخی از اعضای خانواده ام صحبت می کنم. چون ذوق و استعداد بازیگری زیادی در آنها می بینم.

من هنوز رویاهای بلندمدت در ذهنم دارم و قصد ترک فعالیت را ندارم. هنوز خیلی چیزها هست که می خواهم انجام دهم. جدا از تکمیل چند فیلمنامه ناتمام که دارم. اگر موفق شوم دوست دارم نمایشنامه یا اپرا بنویسم.

شوپنهاور می گوید:

“خوشبختی یک ویژگی منفی است” اما من با این دیدگاه مخالفم زیرا بیش از 20 سال است که معنای شادی را از این طرف درک کرده ام. من این شانس را داشتم که با یک همسر فوق العاده ازدواج کنم.

دوست دارم بیشتر در این مورد بنویسم اما عشق کامل و مطلق از آن چیزهایی است که قابل توضیح نیست!

در طول این بیست سال، عمق روح همسرم و جذابیت عشق و زیبایی او به من روحیه داده است. همان طور که با وقار ساده در پیاده رو روستای «ویوی» قدم می زد، هنوز هم دیدن اندام باریک و موهای مشکی اش با چند تار نقره ای، دلم را به وجد می آورد.

در پرتو چنین سعادتی جاودانه، دردها و ناامیدی های گذشته ام خاکستر می شود و وقتی از افق های دور به روزهای آینده می نگرم، آن رنگین کمان امید و طراوت به قلبم آرامش و صفای ابدی می بخشد.

یادداشت مترجم

اکنون که چاپلین “بیوگرافی” خود را به پایان رسانده است، مترجم لازم می بیند که توجه داشته باشد:

شاید مردم عادی ایران و حتی طیف وسیعی از روشنفکران، «چارلی» را جز آنچه در روزهای اول روی پرده نمایش داده می شد، نمی شناختند.

اگرچه کتاب «بیوگرافی چارلی چاپلین» مراحل زندگی هنری او را شرح می دهد، اما در سطور این کتاب بیش از هر چیز چهره مردی بزرگ می درخشد; شخصی که به حق خود را “جواهری” در میان بزرگان دیگر می داند و از رنج دیگران ناراحتی واقعی نشان می دهد. به همین دلیل خیلی دریغ کردم که خلاصه کنم و به اصطلاح سر و ته بیاورم.

به همین دلیل سعی کردم آن «گوهر معنوی» را به خوانندگان معرفی کنم که کودکی را از تنگنای گمنامی و ناچیز به شهرت و ثروت می برد و او را در زمره نوابغ مسلمان عصر قرار می دهد.

ایده‌ها و دیدگاه‌هایی که چاپلین در کتابش ارائه می‌کند، روحیه عالی و تفکر درخشان مردی را نشان می‌دهد که تا به امروز جز «چارلی بازیگر سینما» سابقه دیگری از او وجود ندارد. اول از همه، چاپلین یک شخص است، یک فرد فوق العاده، یک فرد فوق العاده و دوستانه.

به همین دلیل مترجم هنگام ترجمه بیوگرافی چارلی چاپلین به فارسی، شخصاً تحت تأثیر ویژگی های اخلاقی و تفکر درخشان نویسنده قرار گرفت و به جای «داستان» کردن، به «معرفی» چارلی چاپلین اهمیت داد.

این دیوان، کتاب زندگی چاپلین، که نوشته هایش با درد و شکست آغاز می شود و در نهایت به اوج شادی و خوشی می رسد، از چیزی جز «عشق» پر نشده است. عشقی بزرگ و فراوان، عشق به انسانیت، عشق به انسان، دردها و شادی های او.

در میان نویسندگان، شاعران، متفکران و روشنفکران اجتماعی معاصر، شاید هیچکس به اندازه چارلی موفق نشده است که غم و اندوه و همدردی را به شبکه لطیف عواطف و احساسات قلب انسان بیفزاید.

راز محبوبیت آن را در همین جا باید جستجو کرد. التیام دردناک ترین و غم انگیزترین زخم های روح انسان با ساده ترین حرکات، گرد هم آوردن دل های پراکنده و دمیدن روح غم در مردم کار یک نابغه است!

و همین عشق جاودانه و غنی است که چراغ راه او در سراسر زندگی اش بود که عزت جوامع اشرافی، شهوات و آرزوهای زندگی را در شعله اش خاکستر کرد و سرانجام او را چون نگینی در افتخارات قرن بیستم جای داد و برای همیشه در ردیف جان های جاودانه قرار داد.

به نقل از خبرآنلاین