چگونه جذابیت مرگبار غبار درخشش/درخشش غبار آبی یک شهر را به یک کابوس هسته ای سوق داد؟

چگونه جذابیت مرگبار غبار درخشش/درخشش غبار آبی یک شهر را به یک کابوس هسته ای سوق داد؟


داستان با کنجکاوی ساده دو مرد آغاز شد که هم منبع درآمد و هم راهی برای یافتن اشیاء قابل فروش شد. آنها نمی دانستند وسیله ای که از زیر آوار بیرون کشیده اند چیزی جز یک قطعه فلزی بزرگ نیست که سال ها پیش برای درمان بیماران سرطانی استفاده می شد.

در روزهای اولیه هیچکس از ماهیت خطرناک این وسیله آگاه نبود. هیچ علامت هشداردهنده ای وجود نداشت، هیچ بویی وجود نداشت و آنچه در محفظه دستگاه ذخیره شده بود، نه گرما داشت و نه صدا. این سکوت و بی ضرری ظاهری باعث شد که گرد و غبار روشن داخل آن توجه افراد مختلف را به خود جلب کند. نور آبی ملایم ساطع شده از ذرات سزیم 137 برای بسیاری عجیب و حتی زیبا بود. هیچ کس عواقب وحشتناک دست زدن به آن را نمی دانست.

در روزهای بعد این گرد و غبار به خانه ها، خیابان ها و خانواده ها سرایت کرد و به تدریج اولین علائم بیماری ظاهر شد. سرگیجه، حالت تهوع و زخم های پوستی شروع شد و هیچ کس دلیل آن را متوجه نشد. با آشکار شدن فاجعه رادیولوژیکی گویان، مشخص شد که چگونه یک حادثه ساده می تواند به بحرانی تبدیل شود که اثرات آن سال ها ادامه خواهد داشت.

منشا یک فاجعه خاموش

وسیله ای که باعث این حادثه شد یک دستگاه تله درمانی بود که در پرتو درمانی بیماران سرطانی استفاده می شد. مواد رادیواکتیو داخل یک منبع پر انرژی سزیم-137 در داخل یک کپسول محافظ ضخیم بود. پس از بسته شدن کلینیک، دستگاه در وضعیت نامناسبی باقی ماند، بدون اینکه توسط مقامات به طور ایمن برداشته یا تخریب شود.

در غیاب نظارت، این دو مرد دستگاه را هدف قرار دادند و اغلب از ساختمان‌های متروکه برای یافتن تجهیزات و لوازم قابل فروش استفاده کردند. آنها ابزار حمل و باز کردن قفل این وسیله سنگین را داشتند، اما هیچ اطلاعی از ماهیت محافظتی آن نداشتند. فکر کردند می توانند آن را تکه تکه کنند و آهن و داخلش را بفروشند. این فرآیند چندین روز طول کشید و هر چکش، هر برش، هر حرکت دستگاه را به نقطه ای نزدیک می کرد که لایه محافظ سوراخ می شد.

چگونه جذابیت مرگبار غبار درخشش/درخشش غبار آبی یک شهر را به یک کابوس هسته ای سوق داد؟

پس از بردن دستگاه به محل جمع آوری ضایعات، این دو مرد سعی کردند قلب فلزی آن را باز کنند. چیزی که آن‌ها نمی‌دانستند این بود که کپسول کوچک حاوی سزیم-137 به شدت در معرض آسیب‌های مکانیکی بود و وقتی باز شد، این ماده که قرار بود در اتاق‌های محافظت‌شده بیمارستان استفاده شود، مستقیماً در معرض دست و پوست انسان قرار می‌گرفت. هنگامی که لایه محافظ شکسته شد، یک پودر درخشان با درخشش مایل به آبی در تاریکی آشکار شد. این خاصیت فلورسنت برخی از ترکیبات سزیم بود که باعث شد پودر برای آنها جذاب و بی خطر به نظر برسد.

تماس مستقیم با مواد رادیواکتیو بلافاصله باعث شد که دوز قوی از تابش یونیزان به دست ها و بدن منتقل شود. با این حال، از آنجایی که این تشعشع بی بو و غیرقابل تشخیص بود، افراد آلوده متوجه چیزی نشدند. در چند ساعت اول، آنها بدون ترس پودر را لمس کردند و حتی مقداری را برای نشان دادن دوستان و خانواده خود بردند. این آلودگی اولیه نقطه شروع زنجیره ای از آلودگی بود که بعدها ده ها خانه، اشیاء و خاک را در نقاط مختلف شهر آلوده کرد.

لحظه باز شدن کپسول همان لحظه ای است که در مطالعات رادیولوژی به «نقطه شکست سپر» معروف است. زمانی که هیچ مانعی بین منبع انرژی و محیط زیست انسان وجود نداشته باشد. این نقطه آغاز بحرانی بود که به سرعت از کنترل خارج شد.

گسترش آلودگی

پودر آبی سزیم-137 از نظر کسانی که ماهیت آن را نمی دانستند، چیز زیبا، عجیب و گرانبهایی بود. برخی آن را یک سنگ گرانبها می دانستند، در حالی که برخی دیگر فکر می کردند می توان از درخشندگی آن برای تزئین استفاده کرد. این ظاهر جذاب باعث شد باروت از خانه ای به خانه دیگر منتقل شود. بچه‌ها با آن بازی می‌کردند، مردم آن را روی میز یا زمین می‌پاشیدند و حتی برخی از آنها به بدن یا لباس‌شان می‌رسید.

در این مدت، اولین علائم بالینی ظاهر شد. تهوع، اسهال، سردرد و زخم های پوستی از علائم اولیه سندرم تشعشع حاد بودند. با این حال، از آنجایی که این علائم مشابه بیماری های رایج بود، هیچ کس به عامل رادیولوژیک مشکوک نشد. مشاهده شد که برخی از خانواده‌هایی که بیشترین تماس را داشتند ضعیف‌تر شدند و زخم‌هایشان در عرض چند روز عمیق‌تر شد.

در آن روزها شهر شلوغی شاهد گسترش نامرئی یک خطر بود. آلودگی نه از طریق هوا یا آب، بلکه از طریق دست های کثیف، لباس، وسایل خانه و تماس نزدیک با انسان منتقل می شد. بدون دانستن ماهیت سزیم-137، رفتارهای روزمره مانند نشستن روی صندلی، غذا خوردن یا خوابیدن برای قرار گرفتن افراد در معرض تشعشع کافی بود. این حلقه نامرئی یکی از پیچیده ترین الگوهای نوسان در فاجعه رادیولوژیکی گویان بود.

وقتی خانواده ها به مراکز درمانی مراجعه می کردند و پزشکان با یک سری علائم عجیب، زخم ها و افت شدید سلول های خونی مواجه می شدند، احتمال وجود یک عامل سمی یا عفونی افزایش می یافت. با این حال، یک پزشک با تجربه کار با مواد رادیواکتیو در یک بیمارستان، احتمال آلودگی رادیولوژیکی را مطرح کرد. این پیش بینی آغاز تغییر در روند بحران بود.

هنگامی که دستگاه های اندازه گیری تشعشع وارد بازی شدند، ارقام باورنکردنی ثبت شد. آلودگی به انسان محدود نمی شد. همچنین در لباس های شسته شده در خانه ها، کف خیابان ها و حتی در باغ ها دیده می شد. دولت برزیل منطقه را قرنطینه کرد و تیم های ویژه برای جمع آوری خاک های آلوده، تخریب ساختمان ها و دفن ایمن زباله های رادیواکتیو وارد شهر شدند. این عملیات ماه ها به طول انجامید و شامل جابجایی هزاران تن خاک و مصالح بود.

در همان زمان، بیماران زیادی در بیمارستان ها وجود داشتند که به دلیل علائم تشعشع به درمان فوری نیاز داشتند. برخی از مردم آنقدر دوز بالایی دریافت کردند که نتوانستند نجات پیدا کنند و چهار نفر جان باختند. این حادثه جامعه پزشکی و دولتی را با واقعیت تلخ مدیریت ضعیف مواد رادیواکتیو مواجه کرد و متعاقباً ساختارهای جدیدی برای نظارت بر منابع رادیولوژیکی ایجاد شد.

در روزهای پس از تماس مستقیم با سزیم-137، اولین علائم سندرم تشعشع حاد با شدتی ظاهر شد که پزشکان را شگفت زده کرد. این علائم نتیجه تاثیر پرتوهای یونیزان بر سلول های بنیادی مغز استخوان بود. کاهش گلبول های سفید باعث ضعیف شدن سیستم ایمنی و آسیب پذیری بدن افراد در برابر عفونت ها شد. در برخی بیماران، تعداد گلبول های سفید خون به حدی رسیده است که کوچکترین محرکی می تواند منجر به التهاب گسترده و عفونت جدی شود.

زخم های پوستی به شکل سوختگی های عمیق در نقاطی که پودر سزیم-137 در تماس مستقیم بود ظاهر شد. برخلاف سوختگی های معمول، این زخم ها در اثر آسیب حرارتی ایجاد نمی شوند، بلکه در اثر تخریب تدریجی سلول ها در اثر تشعشعات ایجاد می شوند. با گذشت زمان، پوست برخی از بیماران دچار نکروز شد و بافت های زیرین دچار فرسایش شدند. علیرغم تلاش‌ها برای کنترل عفونت و کمک به ترمیم بافت، پزشکان با فرآیندی مواجه شدند که اغلب در بیمارانی که پرتوهای بسیار شدید دریافت می‌کردند مشاهده می‌شد.

وقتی در رسانه ها اعلام شد که آلودگی رادیواکتیو در سطح شهر سرایت کرده است، موجی از ترس اجتماعی ایجاد شد. به دلیل نداشتن دانش علمی در مورد ماهیت سزیم-137، بسیاری از مردم تصور می کردند که هر فردی که به بیمارستان مراجعه می کند یک خطر بالقوه برای دیگران است. این تصور غلط باعث ایجاد انگ اجتماعی شد. برخی از خانواده ها حتی از ورود اقوام ساکن در مناطق آلوده خودداری کردند.

افرادی که در این فاجعه نقش نداشتند گاهی قربانی آزار اجتماعی می شدند. رانندگان تاکسی از سوار کردن ساکنان محله های آلوده خودداری کردند. کارمندانی که در فروشگاه ها کار می کردند نگران ارتباط نزدیک با مشتریان بودند. حتی دانش‌آموزانی که در مدرسه با کودکان دیگر ارتباط برقرار می‌کردند طرد شدند. این رفتارها فشار روانی زیادی بر خانواده های آلوده وارد می کند و روابط انسانی را مختل می کند.

در کنار این نگرانی ها، برخی افراد احساس گناه شدیدی داشتند. کسانی که پودر را به دوستان یا اعضای خانواده نشان می دادند با علم به عواقب آن، خود را عامل بدبختی دیگران می دانستند. برخی از آنها از اضطراب مزمن رنج می بردند و سال ها در مورد سلامتی خود احساس ناامنی می کردند. کلمه «آلودگی» به تصویری دائمی از خطر در ذهن آنها تبدیل شده بود.

این پیامدهای اجتماعی به وضوح نشان می دهد که تأثیر یک فاجعه رادیولوژیکی تنها به دوز تشعشع محدود نمی شود، بلکه در تار و پود روابط انسانی نیز نفوذ می کند. سال ها طول کشید تا دوباره اعتماد در جامعه ایجاد شود، و حتی پس از پایان پاکسازی، برخی از ساکنان هرگز به محله های خود بازنگشتند.

این فاجعه نه تنها به دلیل باز شدن یک دستگاه پزشکی رخ داد، بلکه جنبه پنهانی نیز داشت که تحلیلگران رادیولوژی بعدها آن را “زنجیره ای از رویدادهای کوچک اما تجمعی” نامیدند. هر حلقه در این زنجیره، از رها شدن دستگاه در یک کلینیک متروک گرفته تا فقدان هر گونه علائم هشدار دهنده، از ناآگاهی دو مرد تا جذب نور آبی سزیم-137، ممکن است به خودی خود بی ضرر به نظر برسد، اما کنار هم قرار گرفتن آنها شرایطی را ایجاد کرد که تنها یک حرکت کوچک برای شکستن کافی بود. این نوع انباشت تصادفی در بسیاری از موارد مشابه در سراسر جهان نادر است و به همین دلیل حادثه گویانیا به یک نمونه منحصر به فرد در مطالعات مدیریت بحران تبدیل شده است.

در تحقیقات بعدی، تیم های بین المللی دریافتند که برخی از آلودگی ها به روش هایی منتقل می شود که در نگاه اول غیرقابل تصور است. به عنوان مثال، خانه ای به دلیل انتقال گرد و غبار سزیم از طریق گیره لباس آلوده شده بود. این قطعه ساده نشان داد که در یک فاجعه رادیولوژیکی، رفتارهای روزمره و کاملاً عادی می تواند نقش چندوجهی در گسترش آلودگی داشته باشد. این یافته منجر به معرفی روش های جدید نظافت و کنترل ثانویه در دستورالعمل های جهانی شد.

جالبتر اینکه بسیاری از مردم شهر سالها بعد گزارش دادند که نگرش آنها نسبت به علم، فناوری و سیستم نظارتی در آن زمان شروع به تغییر کرد. آنها این حادثه را تلاقی ترس و آگاهی توصیف کردند. برخی از بازماندگان بعدها به طور فعال با دانشگاه ها و مؤسسات علمی همکاری کردند و روایات آنها به یک منبع آموزشی ارزشمند تبدیل شد. از منظر اجتماعی، این یکی از معدود بلایای رادیولوژیکی در جهان است که در آن جامعه آسیب دیده نه تنها به سمت انفعال می رود، بلکه بخشی از ساختار آموزش مجدد و سازماندهی مجدد مقررات می شود. این مسیر کمتر رایج، جنبه انسانی و عمیق‌تر داستان را نشان می‌دهد که کمتر در گزارش‌های فنی منعکس می‌شود.

منبع: یک پزشک