چرا در شهرهای ایران اثری از «کوروش» و «مهرگان» نیست؟

کوروش


در حالی که فضای عمومی شهرهای ایران همچنان تصویری ناقص از هویت ایرانی ارائه می دهد، علیرضا حسن زاده، دانشیار پژوهشکده مردم شناسی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری، نسبت به «عدم عدالت میراثی» هشدار می دهد و می گوید: بی توجهی ساختاری به پیش و پس از اسلام، به انحطاط تاریخ و فرهنگ بومی او دامن زده است. سوادآموزی و زمانی که میراث فرهنگی به یک سیاست ملی و بین وزارتی تبدیل نشود، هویت ایرانی همچنان در محیط شهری، نظام آموزشی و رسانه ها به صورت ناعادلانه بازنمایی می شود.

به گزارش خبر ایسنا، مشروح گفت وگو با علیرضا حسن زاده را در ادامه می خوانید:

فضاهای عمومی ایرانی چگونه هویت ایرانی را از نظر بیان نمادین بازنمایی می کنند؟

لازم به ذکر است که در شناخت انتقادی نظم و سیاست های بازنمایی شهری باید به «عدالت میراثی» توجه شود. در قرن اخیر عدالت در ایران بیشتر معانی اقتصادی و سیاسی داشت و در نهایت می توان از مفاهیم جدیدی مانند عدالت آموزشی و عدالت جنسیتی صحبت کرد. در زمینه هویت و نمایندگی، مفهوم عدالت ارث باید مورد توجه ویژه قرار گیرد. از این منظر، عدالت ارثی بیش از هر چیز مفهوم و معیاری است.

عدالت ارثی به دو حوزه مهم مربوط می شود: عدالت معرفتی و عدالت شناختی. هر دوی اینها نقش کلیدی در ثبات و تاب آوری جامعه و پیوند آن با منابع هویت دارند. این مفهوم هم در گفتمان های رسمی و دولتی و هم در گفتمان های انتقادی وجود ندارد. این بی‌توجهی به عدالت میراثی، پایه‌های نظری و گفتمانی بحران‌های شکاف نسلی، کاهش سواد میراث و خودآگاهی میراث، بحران‌های حوزه میراث فرهنگی و ابعاد فرهنگی حساسیت محیطی را تشکیل می‌دهد.

آیا در وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی به این موضوع رسیدگی شده است؟

پاسخ به این سوال چند بعد دارد. اولاً این مفهوم از گفتمان و دال آن هنوز به مفهومی گفتمانی و کاربردی در سیاستگذاری و ادبیات مدیریت فضاهای شهری و سیاست های بازنمایی شهری تبدیل نشده است. البته وزارت میراث فرهنگی به عدالت میراثی به ویژه در حوزه فهرست جهانی اهمیت می داد. مثلاً «سده»، «مهرگان»، «یلدا» و… ثبت جهانی عناصر چنین دیدگاهی را نشان می دهد. من خودم معاون وقت میراث فرهنگی آقای دکتر پیشنهاد ثبت جهانی «سده» را دادم که مورد استقبال طالبیان قرار گرفت و با جلب همکاری کشور تاجیکستان به ثبت جهانی رسید، اما در این زمینه مشکلات جدی وجود دارد. اول اینکه جامعه میراث فرهنگی و نیروی انسانی متخصص و متخصص آن ایران را دوست دارند و سعی می کنند منصفانه به منابع تاریخی هویت نگاه کنند، اما سایر نهادها و وزارتخانه ها مطابق با میراث فرهنگی عمل نمی کنند، زیرا گفتمان میراث فرهنگی، گفتمان غالب یا به اصطلاح «جریان اصلی» در کشور نیست، مانند گفتمان محیط زیست.

پس به نظر شما وقتی موضوع عدالت ارثی به یک سیاست کلان، بین وزارتی و نهادی تبدیل می شود قابل اجرا است وگرنه نمی توان بر آن یک سیاست و گفتمان مسلط شد؟

بله دقیقا همینطوره عدالت میراثی بدون همکاری و شناخت جایگاه متعالی و کلیدی میراث فرهنگی ممکن نیست. در مورد محیط زیست نیز وضعیت به همین منوال است. وزارت آموزش و پرورش، صدا و سیما (صدا و سیما) و جهاد کشاورزی از جمله شهرداری ها باید با وزارت میراث فرهنگی برای تامین عدالت میراث فرهنگی کمک و همراهی کنند. در سیاست بازنمایی فضاهای عمومی شهری در بخش شهرداری، موضوع اصلی این است که نگاهی یکسان به منابع تاریخی هویت ایرانی وجود داشته باشد و این نگاه مبتنی بر ادراک «ارزش ذاتی» برای همه این منابع است. به عنوان مثال، اکنون آشکار است که در بازنمایی فضای عمومی شهری با فقدان بازنمایی و عدم بازنمایی تاریخ پیش از اسلام یا فرهنگ های محلی مواجه هستیم. این کمبود فقط مربوط به نمادها و نشانه های فیزیکی نیست. این مشکل در قسمت «نامگذاری» نیز قابل مشاهده است. به عبارت دیگر، اختصاص سهمیه عادلانه به همه منابع تاریخی هویت ایرانی در نامگذاری خیابان ها، میادین و خیابان های فرعی یکی از راه های تحقق عدالت میراثی است.

پس از جنگ 12 روزه، تاریخ جاهلیت در بازنمایی فضای عمومی مورد توجه قرار گرفت، اما این انتقاد مطرح شد که آیا این نگاه تاکتیکی و جزئی به تاریخ و منابع هویتی پیش از اسلام است یا اینکه با دیدگاهی جدید و اساسی که ریشه در گفتمان عدالت میراثی دارد، مواجه هستیم؟ خوب، انتخاب نماد «والریانوس» و نمایش آن در تهران، اوج این رویداد بود، اما آیا با نگاهی به تاریخ پیش از اسلام، به دوره های دیگری غیر از سطوح برخوردهای تمدنی در دوره ساسانیان توجه می شد؟ مثلا دوره هخامنشیان و کوروش کبیر و مفاهیم ارزشمند او مانند مهربانی، خشونت پرهیزی، صلح و مدارا. در حالی که در اینجا به تاریخ پیش از اسلام پرداخته می شود، حتی از عدالت ارثی نیز یاد می شود و دوره های درخشانی مانند دوره هخامنشی و اشکانی در کنار دوره ساسانیان را نیز باید مورد توجه قرار داد.

اما می توان گفت که در دوره ساسانی پارادایم های مختلفی مانند دیدگاه یزدگرد وجود داشته است، زیرا به هر حال دوره هخامنشی و ساسانی نماد دو پارادایم متفاوت در شناخت جهان هستند. از سوی دیگر، میراث روایی مکتوب و شفاهی تا چه اندازه در تعیین سیاست های بازنمایی و روایت فضای عمومی مورد توجه قرار گرفته است؟ به عنوان مثال در فضاهای عمومی تهران، گیلان، آذربایجان شرقی، اردبیل و زنجان، مکان های خاتون چهاربانسوری، فرش ارزو و نوروزی که جایگزین بابانوئل هستند خالی است. یک مشکل فنی اساسی وجود دارد و آن شکاف بین نامگذاری و عناصر موجود در فضای شهری کشور است. مثلاً در اتوبان کردستان هیچ عنصر بصری یا نمادی از فرهنگ ایرانی کردها وجود ندارد. طبیعی است که عناصری را که نشان دهنده نزدیکی و همبستگی ملی هستند در نظر بگیریم.

از سوی دیگر می توان این موضوع را در سیاست های دینی نیز مشاهده کرد; یعنی هنوز تکلیف سیاست گذاران شهری ما با آیین های مردمی و ملی مثل چهاربانسوری مشخص نیست. به همین دلیل شهرداری ها برای تحقق عدالت میراثی در آیین نامه و سیاست های بازنمایی فضا که پیوند عمیقی با هویت و تجارب ملی دارد باید با وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی، انجمن های میراث فرهنگی و سازمان های مردم نهاد در ارتباط باشند، در غیر این صورت تجربه عمومی و تفسیر عمومی عدالت میراثی را محقق نخواهد کرد. بدون شک عدم تامین عدالت ارثی به یکپارچگی و همبستگی ملی آسیب می رساند.

شما الان در ایران خیابانی به نام کوروش کبیر یا داریوش کبیر را نمی بینید. البته یه خیابونی به اسم داریوش معروفه ولی تا جایی که یادمه اسمش به توحید تغییر پیدا کرد. همین امر در مورد آموزش نیز صدق می کند. در آنجا، بی‌توجهی به عدالت میراثی در تهیه برنامه درسی و محتوای فوق برنامه و همچنین کتاب‌های درسی منجر به شکاف بین نسلی می‌شود و در واقع منجر به کاهش سواد میراث و خودآگاهی می‌شود. در اینجا نیز مطالبه عمومی عدالت ارثی این است که تاریخ قبل و بعد از اسلام مورد توجه قرار گیرد و همه قهرمانان و بزرگان تاریخ حماسه ایران معرفی شوند. در جهاد کشاورزی هم وضعیت به همین منوال است. بنابراین عدالت میراثی در پذیرش نظام های دانش محلی است که باید شناخته شوند، ترویج شوند و در حفاظت از محیط زیست و منابع طبیعی مشارکت داشته باشند، مثلاً در حوزه منابع طبیعی و آب.

متاسفانه در دولت دهم (دوره دوم محمود احمدی نژاد) مرکز آموزش عالی میراث فرهنگی منحل شد. البته ممکن است این مرکز به طور کامل کار نکند، اما پاسخگوی نیازها است. این مرکز جایی است که دانش بومی و علوم میراث مدرن در کنار هم درک قوی از فرهنگ و تمدن ایجاد می کند و بر میراث فرهنگی، محیط زیست و میراث طبیعی، شکاف نسلی و غیره تمرکز می کند و ممکن است فضا برای شکل گیری علوم میراثی از جمله در حوزه کشاورزی و میراث روستایی وجود داشته باشد که از آسیب جدی به مناطق جلوگیری می کند. اما با وجود ضرورت این موضوع، توافقی برای الحاق «دستیار آموزشی» به پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری صورت نگرفت. بنابراین، در اینجا، عدالت میراثی بعد شناختی و معرفتی بیشتری دارد، به ویژه شامل سیستم های دانش بومی، از جمله میراث کشاورزی و کشاورزی پایدار. این موضوع از رسانه ملی نیز مطالبه عمومی است. به عبارت دیگر، اگر عدالت ارثی ملاک باشد، باید درباره شخصیت‌های بزرگ پیش از اسلام مانند کوروش کبیر، آریوبرزن، آرش، داریوش کبیر، زرتشت، سریال‌ها یا فیلم‌های ارزشمندی ساخته و تولید شود. عدم تحقق این مطالبه عمومی ما را بار دیگر با مشکل و چالش عدالت ارثی مواجه می کند.

همه اینها به این معناست که موضوع تحقق عدالت میراثی ایجاب می کند که وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی نقش عملی داشته باشد و رویکرد آن «جریان اصلی» است، نه یک نهاد تزئینی و حاشیه ای امروز. چرا مثلا میدان مهرگان، سده، کوروش بزرگ، میدان نوروز یا ایران فرهنگی نداریم؟ این نیاز جامعه و راهی برای تحقق عدالت ارثی است. البته مبنای مشترک عدالت ارثی این است که 100 درصد جامعه متعهد به عدالت محیطی، عدالت آموزشی، عدالت اقتصادی و غیره است و نیاز به احقاق انواع دیگری از عدالت دارد، مانند: البته موزه هایی مانند موزه ملی ایران کاستی های فوق را در بازنمایی مکان پیش از اسلام جبران کرده اند، اما ما باید به این شهر توجه کنیم که این یک شهر تاریخی و فرهنگی است. ابعاد اصلی حوزه هویت را به عنوان یک تجربه زیسته در بر می گیرد و میراث فرهنگی تجسم یافته و تجسم یافته را به وجود می آورد. تحقق هویت ملی و احساس تعلق منطقه ای. ابعاد فضایی هویت به تجربه زیسته فضای عمومی بستگی دارد.

بر این اساس آیا معتقدید عدالت میراثی باید ملاک اصلی بازنمایی و سیاست های انتقال هویت ملی از جمله چیدمان فضاهای شهری باشد؟

اساساً، “فرهنگ سازی میراث” ارتباط عمیقی با عدالت میراث، انصاف در توزیع سواد میراث، و بازنمایی منابع تاریخی هویت دارد. این مفهوم در حال حاضر یک نشانه گمشده در گفتمان ما در کشور است. این امر باید اساساً ارتقاء یابد و ارزش و اصل نهایی در رهنمودهای سیاستی کشور قرار گیرد. البته کاملاً واضح است که عدالت ارثی با انواع دیگر عدالت از جمله عدالت آموزشی و اقتصادی پیوند خورده است و مثلاً همه کودکان ایران باید به منابع سواد ارثی و خودآگاهی تاریخی فراتر از طبقه و منطقه زندگی خود از سیستان و بلوچستان گرفته تا کردستان و سایر نقاط ایران دسترسی داشته باشند.