دولت اشغالگر هیچ کاری نمی تواند بکند

دولت اشغالگر هیچ کاری نمی تواند بکند

کیومرث اشتریان در مشرق نوشت: هر نظامی با قدرت سه گانه خود و حمایت مردم پایدار و پایدار است. تملک به این معناست که این سه نیرو وجود دارند اما نمی توانند مستقل تصمیم بگیرند، به طرق مختلف توسط نیروهای مختلف از کار می افتند، روال طبیعی خود را از دست می دهند یا دچار تحریف و بد کار می شوند.

فتح ابعاد مختلفی دارد: 1- تسخیر توسط گروه های دارای نفوذ اقتصادی. این گروه ها به مدد تجربه طولانی خود در زمینه های مختلف رانت در صنعت یا بازرگانی عملا شریان اقتصادی سیستم ها را در اختیار می گیرند. سازمان بوروکراتیک دولت عملاً اسیر روابطی است که در درازمدت به دست آمده است. تغییرات سیاسی در داخل دولت ها ممکن است این اثر را تضعیف کند. اما این ثبات قدرت سیاسی رانتی است که به فتح دامن می زند. در مدیریت آب با استان هایی طرف هستید که به دلیل مصرف بی رویه آب صنعتی تقریباً کم آب شده اند و دولت اشغالگر کاری از دستش برنمی آید. “زمان تلف شده برای اسطوره/تسخیر و انقیاد نحو”. روش کار دولت مایه خنده است.

2- تسخیر توده ها; سازوکارهایی وجود دارد که نهادها، قدرت ها و سیاست های اساسی را اسیر مردم می کند. برخی از دولت ها سعی کرده اند از طریق فیلترها و فیلترهای مختلف، از تأسیس احزاب سیاسی تا توسعه نهادهای مؤثر، از افزایش آگاهی اجتماعی تا توسعه آزادی های کارشناسی، خود را از شر این مقاله خلاص کنند.

تبلیغات مانند سیل است که همه را می‌شوید. تسخیر مردم عادی به این معناست که گروه هایی از مردم در محدودیت منابع عمومی منابع آب را غارت می کنند یا برای بهره برداری کشاورزی یا صنایع مختلف چاه حفر می کنند و دولت ها نمی توانند در مقابل سودجویی مردم عادی مقاومت کنند. اینکه چگونه یک دولت به جای «تحکیم مدنی» تسلیم «فتوحات بادیه‌نشین» می‌شود، خود یک موضوع تحقیقاتی مهم است. اما در مجموع، نقش تأثیرگذاران، ذینفعان و توطئه گران بسیار مهم است.

دارند به جایی می رسند که تمدنی را به عقب می برند، پای خودشان را خالی می کنند و بقیه را با خود به چاه نابودی می اندازند، اما از سیال مردم دست برنمی دارند. نکته اساسی تر، دور باطلی است که در نتیجه عمومی شدن پدیدار می شود. سیاستمداری که از مردمی‌سازی حمایت می‌کند، یک باور مشترک پیدا می‌کند: جنایتکار در نهایت قربانی می‌شود. بنابراین هر چقدر هم که باهوش باشد، نمی تواند از گرز که او را تقویت می کند بگریزد، زیرا مردم عادی بر روح و روان او مسلط هستند.

رابطه مرید و مرادی با مردم به تدریج روح مراد را می گیرد. گویی روح خود را به شاگردان فروخته است. شمشیری که به مردم عادی داد روحش را می ترساند. این سایکوپات ها به ماشینی خودکار تبدیل می شوند که ایدئولوژی پوپولیستی تولید می کند.

بازتولید این پدیده در دولت ها و تریبون های سنتی مهم است و باید در این زمینه احتیاط کرد. چنین پدیده‌ای نه تنها قدرت‌های بنیادین را برای تسخیر باز می‌گذارد، بلکه می‌کوشد دانشی مانند پزشکی را به انقیاد درآورد. در گذشته، پادشاهان بیش از دیگران در معرض چنین آسیب هایی قرار داشتند، اگر فقط به دلیل ارتباطات محدود این «دراویش حکومتی» که چنین نقشی را بر عهده گرفتند و کاخ ها را فتح کردند.

3- تسلط سیاسی یکی دیگر از شرایطی است که گروهی با توطئه های پنهانی تمام ابزار و منابع اصلی اداره انسانی را تصاحب می کنند و عملاً اجازه نمی دهند قدرت دیگری به قدرت برسد. در چنین شرایطی نیروی انسانی به باتلاق تبدیل می شود و پویایی و حیات کشور را می گیرد. بالون بال سبک دولت نمی تواند با دریای مواج گروه های متجاوز کنار بیاید.

تلفیق تسخیر سیاسی با تسخیر عوام به «فرقه گرایی» تبدیل می شود و به قهقرایی سیاسی-اجتماعی منجر می شود و راه را برای انواع «بناپارتیسم» هموار می کند. به ویژه، الیگارشی نظامی «غیر توسعه‌گرا» در حال افزایش است، زیرا تسلط فزاینده روابط تجاری-اقتصادی و روابط چین و آمریکا بر روابط بین‌الملل به گونه‌ای است که امکان تشکیل دولت توسعه‌یافته را نفی می‌کند.

4- برخی از دولت ها که از دیرباز متکی به نیروهای نظامی و امنیتی بوده اند، به تدریج سرنوشت خود را به دست خود می سپارند. در چنین شرایطی حتی برتری نظریه پردازان و گویندگان اصلی نظام نیز به تدریج از بین می رود و جای خود را به این نیروها می دهند. زبان کنونی نظریه پردازان شکست خورده این است: «صائب، ما نتوانستیم آن گوزن وحشی را شکست دهیم/ دنیا را با حرف زدن مسخره کردیم». نمونه ای از این رژیم های کمونیستی باقی مانده از شوروی سابق است.

اما بالاخره به دلیل فقر تئوریک، این نیروها به تدریج در حال دگرگونی و تشکیل حکومت الیگارشی (در گروه های دارای نفوذ اقتصادی-امنیتی) هستند. در بهترین حالت، آنها مسیر توسعه سکولار را انتخاب می کنند.