دفتر خاطرات معاون رئیس جمهور در سوگ از دست دادن همسر و دخترش

12

ثقاب اصفهانی در سوگ این عزیزان چنین نوشت:

4 روز پیش ما یک خانواده 5 نفره بودیم. فاطمه عزیز و فداکارم، دختر بزرگ مهربان و خوشبختم حسنای 13 ساله، پسر نیرومندم و شادی چشمانم، محمد حسین 11 ساله و میوه قلبم و برای من شیرین تر از عسل محمد صباحان.

فاطمه معشوق متلاشی شده اولین کسی بود که رفت. کاش فاطمه می ماند. فاطمه همه چیز من بود و البته هنوز هم هست. برای من جز تو دارویی نیست، تو داروی قلب منی.

همه مصیبت ها نسبت به وجودم برایم کوچک و بی اهمیت است. غیبت او در دنیا مصیبت بزرگی است، اما بارها با خود زمزمه کردم: «وَ الصَّابِرُونَ مِنَ الصَّابِرُونَ هُمْ هُمْ أَسْتَعُهُمْ لَهُمْ لَهُمْ عَلَیْهُمْ عَلَیْهُمْ وَ مَا رَجَعُونَ».

خداوند فاطمه را به من داد، اما مرا شایسته ندانست و او را پس گرفت. دلم شکسته و این حسرت بی پایان.

این روزها خیلی گریه کردم اما خدا می داند که نه به خاطر گلایه یا دلیل، بلکه فقط از سر عشق و دلسوزی گریه می کنم. در تمام عمرم سعی کردم بنده ای حقیر و ناچیز باشم و در این امتحان بزرگ و سخت تسلیم اراده پاک پروردگار مهربانم شدم. این خداست که می دهد و می گیرد. البته دلم سوخت چون به قول یکی از دوستانم “خداوند عادل ترین گیرنده است.”

آرزوی فاطمه این بود که ایران را بسازد و همه مشکلات کشور را به بزرگترین فرصت ها تبدیل کند. در این دو هفته که من در کابینه دولت بودم و انتقاداتی مطرح می شد، فاطمه شب ها خوابش نمی برد و آشفته بود، اما می گفت: باید با عملکرد خود نشان دهید که لیاقتش را دارید، باید ده برابر بیشتر برای کشورتان تلاش کنید و این کار بزرگی را که به مردمتان وعده داده بودید، تمام کنید.

خیلی دلم برات تنگ شده اما الان آرزوی فاطمه هدف زندگیم شده. دیگر هیچ ترس و ترس و خستگی ندارم و امروز قبل از تشییع جنازه فاطمه نازنینم و حسنای عزیزم دوباره دست به کار شدم.

حسنا نیز دو روز بعد مرا ترک کرد، اما با سخاوت بی پایان خود جان بسیاری را نجات داد و می دانم که آرزوی قلبی او بود که اعضای بدنش جان های دیگر را حفظ کند. اعضای بدن آنها اکنون در بدن افراد محترم دیگر است و این مایه تسلی من است.

12

13

14

15