سبزه میدان مرد میانسالی با رهگذری درگیر شد و پس از پایان ماجرا مرد با عصبانیت و گیج بدون حضار گفت: این شهرنشین ها تهران را خراب می کنند! هرکسی را می بینید با لهجه صحبت می کند!»
به گزارش همشهری آنلاین، از مرد بدبو دور می شوم. ماجرای برتری طلبی تهرانی و شهرستانی آرزوی قلبی او نیست. البته مهاجرت بی رویه یکی از چالش هایی است که هر مرز و بومی با آن مواجه است و این امر باید با برنامه ریزی و برنامه ریزی انجام شود اما باز هم عده ای که تاریخ این شهر را نمی دانند خود را تهران واقعی می دانند و بقیه را به عنوان تهران واقعی می دانند. یک شهر، اما ممکن است علاقه مند باشید که بدانید حداقل یک یا دو می توانند بکشند. جهانگرد فرانسوی در زمان آقا محمدخان قاجار جمعیت تهران را 15000 نفر تخمین زده است. 13 سال بعد، در سال 1810. جمعیت تهران بین 40 تا 60 هزار نفر تخمین زده می شود.
پس منطقی است اگر بگویم همه ما شهرستانی هستیم و عده ای ادعا می کنند که پدربزرگ من قبل از پدر شما به تهران آمده است و البته تهران را افرادی که از شهرستان آمده اند آباد کرده اند. به برخی
اما بالاخره ساکنان اولیه تهران عده ای بوده اند و اولین نوشته ها درباره این افراد در اثر یاکوت حموی به نام معجم البلدان آمده است. تهران روستایی در زیر زمین و اطراف رودخانه بود و وقتی مأموری از شهر برای گرفتن باج و خراج می آمد، همه بر زمین می دویدند. باغ های سبز اطراف خانه ها نیز به استتار آنها کمک می کرد. وقتی افسر رفته بود و خطر از بین می رفت، از زمین بیرون می خزیدند و دوباره شروع به کشاورزی می کردند. اگر گاو و گاوآهن نبود معلوم نمی شد وقتی کالاها را روی زمین پناه می دادند چه بلایی سر اجناس می آمد و مأمور حتماً برای جبران خسارت آن را با خود می برد.
اینجا تهران است، تهرانی که همه می گویند بعدها با آمدن مردم از شهرهای دیگر شکل گرفت. حتی قبل از اینکه پایتخت شود، برای اولین بار در سال 617 هجری قمری افراد تحصیلکرده و فرهیخته به روستای تهران مهاجرت کردند. آنها منشأ تغییرات شدند. بعدها که آقامحمدخان قاجار آمد و تهران پایتخت شد و برای تقویت این شهر پر رونق به همه حرفه ها و مشاغل نیاز داشت، موج های بعدی مهاجرت آغاز شد و تهران رفته رفته به محلی برای استقبال از اقوام و فرهنگ های مختلف تبدیل شد که بعدها همگی تهرانی شدند. یکی دو نسل دیگر اورجینال هم هست!
مهرشاد کاظمی کارشناس تهران می گوید: «آقا محمدخان برای تحکیم پایه های سلطنت خود جمعی از سالمندان و افراد ممتاز شیراز را به پایتخت جدید منتقل کرد و در آغاز دوره قاجاریه موج جدیدی از مهاجرت و هنرمندان داشتیم. از شیراز و اصفهان به تهران آمدند معمار خانواده های سرشناس و باسوادی مانند کیم مکم و ملک الکتاب فراهان و آشتیان نیز به تهران کوچیدند و به تدریج با تشویق شاه، بازرگانان، صنعتگران و پیشه وران از سراسر کشور. کشور به پایتخت آمد و به مردم تهران پیوست.
خلاصه، نوازندگان، معماران، نجاران، زرگران و زرگرها اکثراً شیرازی و اصفهانی، دولت و ارتش اکثراً از مازندران، تبریز و ایروان، منشیان و میرزابنوی ها از تفرشی ها، بنّا و کارخانه سازان از اردبیلی، ناشران و چاپخانه ها بودند. از هنساری ها بودند. ، دریانی ها، اصناف غذا از نامدمالی، لوله کشی، معماری و ساختمان سازی از نطنزیان، شعر بافی و قنات سازی از یزدی ها، سلمانی گیلانی ها، آساری ها از خوزستان، لحاف کاری و عایق حرارتی از مازندرانی، قالی و قنات از قالیچه سازی کرمانی و کنی. زنجانی و غیره این تنها بخشی از کسب و کاری است که در تهران و با حضور مهاجران شهرستانی شروع و رشد کرد.
نباید فراموش کرد که تهرانی ها لهجه داشتند و این بی لهجه ای که مایه مباهات بسیاری از مردم بود، از شهر دیگری می آمد; اهل قلم و کباط از تفرش آمدند و نوشتار دربار کشور را آوردند و معدود تهرانی های راستین که از موج بیماری های واگیردار و مهاجران به جا مانده بودند کم کم زبان گفتاری خود را به خط رسمی نزدیک کردند. بگذارید این داستان را با بیتی از شعری از ملاصهری تهرانی به لهجه اصلی تهرانی به پایان برسانم: «زفل را و کی، اگر دل را بگیری، تا نو نشود، جا نمیگیرد…» اگر می خواهی شاد باشی، دهن باز کن، مرغ شب را نبیند به لانه اش نمی رود.
ارسال پاسخ