بعد از انقلاب ، خانم زری کاشکام را دیدم. اما او یک بازیگر قبل از انقلاب نبود. او زندگی منحصر به فردی داشت که سال گذشته به پایان رسید ، نام و نام و تاریخ او.
وب سایت چهارم – Safi Yazdanian: بعد از انقلاب ، خانم زری کاشکام را دیدم. اما او یک بازیگر قبل از انقلاب نبود. او زندگی منحصر به فردی داشت که سال گذشته به پایان رسید ، نام و نام و تاریخ او. تاریخ شخصی ما مال ماست. وقایع تاریخی می توانند تاریخ ما را خرد کنند ، اما ما از انقلاب ، سیل و جنگ و نه بعداً متولد نمی شویم. فقط انقلابها ، جشن ها ، اختراعات و پس از تولد ما.
گوشه خانه او بعد از انقلاب نبود و تختخواب و آشپزخانه او از آن تقویم نیست. این آدرس پیتزا به یخچال پیتزا یا سوپر مارکت یا زنی بستگی دارد که می تواند با این قنادی تماس بگیرد یا تماس بگیرد یا تماس بگیرد.
من از دیدن لیدیم خوش شانس بودم و از دیدن بازیگر دوران کودکی ام خوشحال شدم. (ما می خواستیم یک کلمه ممتاز برای شوهرش که در مورد Swat Delaane شنیده ام ، بسازیم) زیرا می دانستم که از زمان کودکی با دیگران متفاوت است و این چیزی نیست که او از فرزندش دید (فقط نام و تصویر او را می بیند). خانم خوشکام همان بود که من از زاری خواب دیدم. مثل بسیاری از زنان نبود. او مادر بود ، اما مثل مادران نبود. من حدس می زنم که شما یک الگوی را دنبال نمی کنید ، و اکنون خوب نیست که تنها نامه های مربوط به یک دست من داشته باشید ، می خواهم به او الگویی برای او بدهم. اگر می خواهم آن را در اینجا پخش کنم ، می توانم بگویم چیز زیادی نمی دانم.
من هیچ برنامه ای برای این مقاله ندارم ، اما دیدم که چقدر گفتگو با فرهاد پخش می شود: “پسر جون ، شما عاشق هستید ، اما نمی دانید کجا باید گسترش یابد.” و در آن صحنه ، من عاشق قرار دادن چیزی بین “شما” و “Emma” یا نان بلع هستم. اینها ناکافی عمدی برای گفتن کار خود بودند ، کلمه اصلی به عنوان یک کلمه فرعی. این طنز و ناکارآمدی توصیه های جوان در پشت نتایج و طنز است.
مثل حوا بود ، گاهی اوقات بخشی از سخنان او ، آقای نجدی دوواچی ، که همیشه چند سال بعد با من شوخی می کرد ، در تلفن بود. او می گوید: “ای کاش به داروی مشتری خود نرفتید.” و خانم خاشکام از همان صحنه ، “چرا بیشترین جمله را به این جمله دادید؟” گفت گفتم ، “من آن را خوب دوست دارم.” و تا آخرین باری که او را دیدم ، یا از طریق تلفن ، اگر چنین باشد ، او به کلمه “شما” اضافه می کرد تا بگوید که او گفتگوی من را به یاد می آورد. (متأسفانه ، من این صحنه را از بین بردم و وقتی فهمید ، این حذف درست بود.)
سه تا چهل سال بعد ، من بسیار خوشحال و مفتخر شدم که اولین نقش او را در فیلم خود بازی کردم و خوشحال نبودم که دوباره آنچه را که آنها می خواستند دوباره بشنوم. من واقعاً خودم را شنیدم و این کار را نکردم ، و نمی دانم ، شاید این نقش ها نام آنها را به عنوان حوا دائمی تر کنند. او در رمان خود “پرواز بر روی شکاف گوگوکلو” ، می گوید که او همیشه همان چیزی است که او در توضیحات شخصیت مک مورفی به او داده است. من فکر می کنم خانم Khoshkam همان قدرت را داشت. یکی از فیلم های تبلیغاتی “چقدر در دنیای شما؟” او می یابد ، هنگامی که او تزئین شده و ویرایش شده است ، می بیند که چگونه در مورد ته قلبش صحبت می کند و برای تبلیغ فیلم به دوربین بازگشت. هیچ اغراق در تبلیغات وجود نداشت. او می گوید: “من فیلمنامه را دوست دارم وقتی تابستان بودم ، تقریباً آن را دوست داشتم ، اما وقتی دوباره آن را خواندم ، بیشتر آن را دوست دارم.” سنت تبلیغات این است که بگوییم سناریویی را که از ابتدا خوانده ام دوست دارم. اما او همیشه خودش بود. حتی وقتی به او رسید ، او برای تشویق کشور به تماشای فیلم روی دوربین نشسته بود.
او پانزده سال از مادرم کوچکتر بود و به همین دلیل نسل بعدی ارتباطی با او داشت و من آن را در چند زن و حتی دختر جوان فعلی دیدم: افراد عاشقانه در جهان. “خدا ممنوع است ، جهان مثل من نیست.” گفت
و بله ، تاریخ می گوید که به بسیاری از موارد علاقه مند بوده است ، اما حداقل من شک ندارم که اگر دوباره در مورد مادرم باشد ، کوچکتر خواهد بود. لمس کردن آن غیرممکن خواهد بود زیرا آنها زنان سواد بودند که فراتر از تولد و غذاها خواب می دیدند و فکر می کنند که برای خودشان نامشخص هستند و زنان سواد هستند.
“مادر!” Havva Mostofi به جوانی می گوید که به بهانه دیوار زدن یک دیوار قاب عکس به خانه خود نفوذ کرده و مادرش را صدا می کند! این یعنی کارت مادر. نام مردم “یک همکلاسی که ابتدا به خانه ما به مادرم آمد” مادر خوب؟ “من آنچه را که شما گفتید به یاد آوردم ، گویی مادرم به من یک برچسب کوچک یا قدیمی تبدیل می کند.” زیرا برای من ، همانطور که زن جوان با سه فرزند کمتر از مادر بودن است ، همه زنان تنها مادر شده اند.
از آنجا که این کلمات و روزهای طولانی و شماره تلفن در یخچال و نامشخص بودن آنها از رختخواب خارج نمی شوند و مکالمات تختخواب و تلفنی ، خانواده و جشن ها ، جشن ها و مهمانی ها را ترک نمی کنند. این طعم غذا را نشان نمی دهد.
ما به “جشن منتقدین” رفتیم زیرا آنها گفتند که آنها برای چنین فیلمی نامزد شده اند ، از جمله بهترین بازیگر نقش مکمل زن. منتقدان در جشن های خود از همه کسانی که به این جایزه از گروه ما اهمیتی نمی دادند ، احترام گذاشتند ، اما جایزه ای ندادند. درعوض ، آنها او را دعوت کردند تا به سن و یک خلیج دیگر برود ، فکر می کنم به جای تشویق خانم زهرا هاتامی و پاداش دیگری ، فکر می کنم آنها در تقویم رسمی این زن هستند که در تولید او از منتقدان تحصیل کرده مشکل دارد. به هر حال ، این مراسم به پایان رسید ، و من و دیگران دو تاکسی جداگانه با دست خالی زیر باران بارانی گرفته ایم و آنچه را که از خانه انجام داده اند آورده ایم.
حالا فکر کردم او گرسنه و خسته است ، و آرزو می کنم که به دنبال رفتن به رستوران باشیم تا چیزی از همبرگر بیاوریم. کاش آن شب فقط روی صندلی نشسته بودی.
به گزارش رسانه انتخابتو
ارسال پاسخ