آنها از شمال چه می خواهند؟

آنها از شمال چه می خواهند؟


آیدین سیار سریع در دوغو نوشته است: پنجشنبه جای شما خالی است، از تهران آمدیم شمال. واقعا وضعیت عجیبی است. از آنجایی که بزرگراه را باز کردند و زمان رسیدن به شمال به دو ساعت کاهش یافت، سابقه ندارد که کسی در عرض دو ساعت به شمال برسد. شلوغی و ترافیک این جاده دیگر بلد نیست ببندد یا نبندد.

مثل بزرگراه هامت، همیشه شلوغ. حتی برخی از پدران سرزمین ما که برای دوری از شلوغی اصرار دارند ساعت چهار صبح به راه بیفتند، گاهی در ترافیک گیر می کنند و چهار پنج ساعت در جاده می مانند. اینها اغلب باعث تحریک پذیری می شوند. مثلا این دوستمون که با ما همسفر بود با ناراحتی به ماشین های گیر کرده در ترافیک نگاه کرد و با ابراز ناراحتی رئیس قالنویی گفت: از جون شمال چی میخوان؟ در واقع به دیگران حق رفتن به شمال را نداد. مطمئنم صدها ماشینی که در ترافیک گیر کرده بودند به بقیه نگاه می کردند و می گفتند: چرا می روند شمال؟

آنها هم معتقد بودند که فقط آنها باید به شمال بروند و دیگران آمدند و جاده را خراب کردند. در واقع، دلایلی برای اعتراضات علیه مهاجران در اروپا وجود دارد. آنجا عده ای از شهروندان ما نزد بومیان اروپا می روند و تقاضای اخراج مهاجران می کنند و می گویند «این عرب ها و آفریقایی ها آمده اند اینجا را خراب کنند»، موی آلمانی یا انگلیسی می ریزد و می گویند برادر، شما هم مهاجر نیستید، به چه اعتراض می کنید؟

ای اروپایی پاک! این چیزی نیست، ما معتقدیم که برخی از شما اروپایی ها دارید اروپا را خراب می کنید، چه برسد به مهاجران. شاید باور نکنید، اما ما همیشه و همه جا حق داریم. به هر حال من نباید اذیت بشم.

بقیه هم توی همین جاده چالوس مشکلی برای گیر افتادن در ترافیک ندارند اما چون من با بقیه فرق دارم باید روی شانه خاکی سبقت بگیرم تا زودتر به آن برسم. من هوای تهران برای من نارنجی است وگرنه هوای تهران برای دیگران عالی است.

حالا بعضی ها حتما می گویند این بی انصافی است! قراره مثل ما خوش بگذره، فرق ما چیه؟ اینجاست که تو اشتباه میکنی، من در شمال تفریح ​​نمیکنم عزیزم; من اینجا کار دارم من باید بیام اینجا در ویلایم را باز کنم، ویلا را تهویه کنم، گلها را آبیاری کنم، چمن زنی کنم، زغال بخرم، مرغ بخرم و بعد کباب کنم و اینجا هزار و یک مشکل دارم. من مثل تو نیستم، فقط عشق و سرگرمی. پس بنشین، راه را نبند.