اعتراف با اعتماد به نفس در دو بازیگر مشهور

اعتراف با اعتماد به نفس در دو بازیگر مشهور

در حالی که نورما دزموند در تئاتر بلوار سان شرقی ، او قلب برادوی را با عملکرد جالب خود فتح کرد و یک بازیگر محبوب تئاتر موسیقی ، جاناتان گراف در آخرین لحظه با بابی دارین بازی کرد.

این دو ستاره روی صحنه ممکن است روش های مختلفی داشته باشند ، اما وقتی در دنیای واقعی جمع می شوند ، آنها با شوخی های عجیب و غریب ، لبخندها و کلمات بی امان از پایین عشق خود رابطه غیرقابل انکار برقرار کردند. این گفتگو پر از عشق خالص به انرژی و هنر دیوانه است ، از اعماق تئاتر تا سالمندان ، مانند پتی لوپون تا عمق وجود و ماجراهای باورنکردنی.

جاناتان نمودار را در برابر نیکول شرتزینگر از دست نمی دهد ، اما چشمانش چیزهای زیادی می گوید.

او می گوید: “عالی ، شما عالی به نظر می رسید” ، به محض دیدن نیکول ، او با یک ژاکت سه پله ای از پله های مارپیچ همراه است.

نیکول می داند چگونه یک ورودی طوفانی بسازد. در این فصل ، اولین حضور رسمی در صحنه برادوی ، یکی از افسانه های تئاتر موسیقی نورما دزموند “Sun East Bulvari” بازی را مجذوب خود کرد. او پیش از این در همین نقش در عملکرد غرب و لندن جایزه الیویه را به دست آورده بود. با این حال ، شزینگر توانایی خود را برای حرکت در اندرو لوید وبر ، که در موسیقی “گربه ها” می درخشد ، ثابت کرد.

در همین حال ، جاناتان گراف ، یک برادوی محبوب دائمی ، که سال گذشته اولین جایزه تونی را به دست آورد ، داستان دهه پنجاه “زمان مناسب” ، داستان زندگی و آثار بابی دارین را روایت می کند.

گرافیک با نگاهی پر از سادگی و انرژی ، به مصاحبه با دوچرخه می رسد و جلوی نیکول می نشینید. با وجود تفاوت های شخصیت آزاد ، این دو بلافاصله رابطه گرم و صمیمانه برقرار می کنند. آنها در مورد خنده های بی وقفه در مورد عادات خود برای استفاده از کلمات مطلق برای ستایش تئاترهای و عشقشان به صحنه صحبت می کنند.

تصویر نمودار جاناتان

جاناتان گراف می گوید: “من شما را در اولین اجرای پیش نمایش خود در پاییز گذشته دیدم.” هشتمین معلم تئاتر خانم سو فیشر ، که کوکی های شکلاتی خوشمزه ای به ارمغان می آورد. شما در خون غرق شدید ، اما از او مراقبت کردید. من می خواستم از مهربانی شما تشکر کنم. “
نیکول شرسینگر می گوید: “او یک خانم محبوب بود و کوکی های او واقعاً خوشمزه بودند.” اما آن شب خودم را سرزنش کردم. “

مکالمه با دو بازیگر زیر:
گرافیک: “من به یاد دارم که شما گفتید ،” اوه ، من در مورد آن خوب نبودم. “اما من در قلبم گفتم ،” اگر این عملکرد برای او بد باشد ، اندوه. “

شرزینگر: “در قالب غرق شدن ؛ وقتی آزادی کامل و بدون تفکر اضافی دارید.”

نمودار: “چگونه دارایی در برادوی بر نقش نورما تأثیر گذاشت؟”

شزنجر گفت: “من مجبور شدم خیلی زود آن را ثابت کنم.” اما اکنون من آزاد هستم. من سعی می کنم هر شب اکتشافات جدیدی انجام دهم. “

گرافیک: “آیا هرگز در لندن وجود ندارد؟”

شارزینگر: “نه ، هرگز. حتی استفراغ روی صحنه و ادامه یافت. اما من این هفته مجبور شدم یک شب دویدم ؛ این برای من بسیار دشوار بود.”

گرافیک: “گاهی اوقات یکی دیگر به واقعیت بیماری عمل می کند.”

شرزینگر: “این کاملاً درست است.” این هفته صدای من در یک جنگ یا فرار بود و بازیگری من مانند انفجار عمل می کرد. “

گرافیک: “داستان بابی همان است. به او گفته شد که او نمی تواند از کودکی تا 5 سالگی زنده بماند.” شاید این همیشه همه کارها را انجام داده باشد. “

“چگونه این کار را در وسط مردم انجام دهیم؟”

گرافیک: “عالی”. این مربع “ما تئاتر را به یک کلوپ شبانه صمیمانه تبدیل کردیم. یک احساس عجیب ؛” من مستقیماً به چشم مخاطب نگاه می کنم ، مانند آبپاش ، عرق و آب دهان. “

شارزینگر (می خندد): “و مردم نمی خواهند این احساس را پاک کنند ؛ شما یک صخره ای واقعی هستید.”

گرافیک: “رابطه شما با اندرو لوید وبر چگونه است.”

شارزینگر: “گویی موسیقی او برای روح من نوشته شده است. او از روز اول به من تکیه کرده است.” این احساس که کسی واقعاً به آن اعتقاد دارد پایان این جهان است. “

گرافیک: “آیا آهنگ ویژه ای بسیار معنی دار برای شما وجود دارد؟”

شرتزینگر می گوید: “وقتی خواندم ، انرژی حاصل از قلب من به پایین ترین نقطه بدنم می رود.” این احساسی است که به من اجازه می دهد تا مرا بخوانم. “

گرافیک: “وقتی برای اولین بار آهنگ های بابی دارین را شنیدم ، من مانند معتاد بودم ؛ نمی توانستم.”

گرافیک (با بدبختی): “اکنون یک سوال جدی تر است … چه مدت طول می کشد تا پس از نشان دادن خون ، خون خود را تمیز کنید؟”

“طول نمی کشد.” من معمولاً برای دیدار با مخاطب با همان وضعیت خونین می روم. به عنوان مثال ، روزی ساموئل ال جکسون آمد. حتی پلک گفت: “بیایید سلفی بگیریم.”

گرافیک: “این معنی ندارد ، کاملاً با حضور شما مرتبط است.”

شرزینگر: “کاملاً”.

گرافیک: “این یک افسانه است. وقتی او برای دیدن بلوار سانست آمد ، آیا آنجا می دانید؟”

“خدا را شکر ، نه! سپس من را در پادکست فرانک دیلا شنیدم. او گفت قلب او را شکست. این بزرگترین افتخار من بود.”

نمودار: “پتی هرگز صحبت نمی کند. اگر او چیزی می گوید ، از پایین.”

شرزینگر: “این دقیقاً همان چیزی است که من گفتم. من عکس پتی و گلن کلاوس را در اتاق آرایش منتشر کردم. من نمی خواهم چیزی را تکرار کنم ؛ من فقط داستان خود را می گویم.

گرافیک: “من نمی توانم باور کنم که وقتی آمد؟”
شارزینگر: “وقتی از آسانسور خارج شدم ، او گفت:” ملکه آمد ، “او گفت ،” کودک من ، ملکه اینجا بود. این خانه شماست. “

مترجم: ریهان اسکانداری

منبع: تنوع

۲۴۵۲۴۵

گردآوری شده از رسانه خبر آنلاین