بازگشت تحریم های بین المللی اقتصاد ایران را بار دیگر با بحران سه گانه مواجه کرده است: رکود، تورم و کاهش معیشت خانوارها.
بر اساس گزارش اقتصاد جهانی، این سه جزء به ظاهر مستقل در واقع از نظر ساختاری در هم تنیده شدهاند و آشکار شدن هر یک اغلب به بدتر شدن دیگری منجر میشود. وضعیتی که در چارچوب نظریه تثلیث غیرممکن ماندل فلمینگ قابل توضیح است. بر اساس این نظریه، بانک مرکزی نمی تواند به طور همزمان نرخ سود، نرخ ارز و جریان آزاد سرمایه را کنترل کند. معادل محلی این اصول در ایران با ناکامی سیاستگذاران در دستیابی همزمان به سه هدف کنترل تورم، خروج از رکود و حفظ معیشت خانوارها نشان داده می شود.
تورم در ایران علاوه بر اثرات اقتصادی، در بی ثباتی اجتماعی نیز نقش تعیین کننده ای دارد. تورم مزمن قدرت خرید مردم را کاهش می دهد، سرمایه گذاری مولد را کاهش می دهد و اعتماد عمومی را در سطح سیاسی از بین می برد. از سوی دیگر، سیاستهای صرفا ضد تورمی مانند افزایش نرخ بهره و محدودیت نقدینگی، وقتی بدون در نظر گرفتن تولید اجرا شود، اقتصاد را وارد رکود عمیق میکند. از سوی دیگر تمرکز بر رشد و معیشت با تزریق نقدینگی نیز باعث تشدید تورم می شود. این پارادوکس، تفسیر درونی تثلیث غیرممکن است; جایی که سیاست گذار باید بین کاهش تورم و حفظ رشد و معیشت یکی را انتخاب کند.
سیستم بانکی در مرکز این سه گانه قرار دارد. برخلاف تصور کلاسیک که بانکها را واسطه مالی میدانند، بانکها تولیدکنندگان اصلی نقدینگی در اقتصاد ایران هستند. هر تسهیلات جدید یک سپرده جدید ایجاد می کند و این چرخه رشد پول را تضمین می کند. اگر بانک ها برای کاهش رکود به تولید نقدینگی ادامه دهند، تورم و فشار نرخ ارز افزایش می یابد. اگر آنها محدود شوند، تورم مهار می شود اما رکود و از دست دادن معیشت تشدید می شود. اگر پولی برای جبران کسری بودجه دولت ایجاد شود، ترکیب خطرناکی از تورم بالا، رکود و بی ثباتی ارز حاصل خواهد شد.
تحریم ها این معادله را پیچیده کرده است. با حذف جریان آزاد سرمایه نمی توان همزمان به سه هدف کاهش تورم، حمایت از تولید و تثبیت نرخ ارز دست یافت. حفظ نرخ ارز و رشد اقتصادی به قیمت از دست دادن استقلال سیاست پولی تمام می شود و اگر تمرکز صرفاً بر کنترل تورم باشد، رکود طولانی و شدید اجتناب ناپذیر خواهد بود.
راه غلبه بر این تنگنا انتخاب بین اهداف است. اول از همه، نرخ سود باید با تورم مورد انتظار مطابقت داشته باشد و برای جلوگیری از فرار سپرده ها به ارز و طلا، واقعی شود. دوم، سیاست نرخ ارز باید به گونه ای منعطف طراحی شود که میخ های اجباری نرخ ارز استقلال پولی را تضعیف نکند. سوم، استفاده از اوراق قرضه دولتی و ابزارهای بازار پول می تواند بخشی از نقدینگی را جذب کند و بار خلق پول را از دوش بانک ها بردارد.
در سطح خرد، وام های بانکی باید به بخش های تولیدی اختصاص داده شود، مشتریان باید به درستی تأیید شوند و ابزارهای مالی هدفمند باید برای حمایت از معیشت طراحی شوند. این سیاست ها می تواند فشار تورمی یارانه نقدی را کاهش داده و منابع را به سمت تولید واقعی هدایت کند.
به طور خلاصه، سه گانه غیرممکن ماندل-فلمینگ در ایران به صورت تورم، رکود و از دست دادن معیشت تحت تحریم ها ظاهر شد. نظام بانکی در مرکز این سه گانه قرار دارد و خروج پایدار از بحران بدون بازتعریف نقش خلق نقدینگی امکان پذیر نیست.
سیاستگذار باید مهار تورم با شفافیت را سرلوحه کار خود قرار دهد و با ابزارهای هوشمند و متعادل رکود و اثرات اجتماعی آن را کنترل کند. تنها چنین ترکیبی می تواند مسیر اقتصاد ایران را به سمت ثبات نسبی در شرایط تحریم هدایت کند.
ارسال پاسخ