احمد سلمامی ؛ از سینما تا خودم ، “خر نباش و چیزی ننویسید!” گفتم یک ساعت دیگر پیامی را ارسال کرد تا اینکه من یک فرزند خردسال داشتم و گفتم: “آیا سالمندان را دیدی؟” او پرسید. و او به او نگاه کرد. به گفته هافز ، این “بدن جامع” با تماشای فیلم مختل شد. من به او چیزی گفتم که آرام شود. من همچنین این مقاله را از قلب و آشفتگی زیبا می نویسم و آن را به شما ارائه می دهم.
پیر زشت ترین تصویری است که تاکنون در سینما دیده ام. این به اندازه یک فیلم زیبا و توسط کسی که فیلم های بیشتری از نازی ها و زشت می بیند ، گفته می شود. بزرگترین زشت ترین بود. در یک متن کوتاه ، من سعی می کنم نشان دهم که چرا زشت ترین است.
اولین و آخرین اندازه گیری من در زیبایی شناسی سینما: سینما مکالمه ای به زبان تصویر است. بنابراین ، سینما مکانی برای درس و بیان نیست و یک رادیو است. سخنرانی در رادیو وجود دارد که بار این بازدید را تحمل می کند. اگر در سینما اینگونه باشد ، ما دیگر نمی خواهیم با این فیلم روبرو شویم. اگر کسی به پیر نگاه کرد ، به جز آخرین صحنه که من به کشتارگاه زنگ زدم ، اگر سه ساعت و پانزده دقیقه به پیر گوش می داد ، چیزی از دست نمی داد. حتی این قتل عام با اعلامیه جنگ روانی فیلم آغاز می شود ، برده این هم سلطان و هم سلطان و زاهاک است (نه هنر کارگردان ، اما من به شهنوه این مرجع را در آخرین عنوان فیلم نشان خواهم داد و چرا او آن را با شهنومه نخوانده است).
پیر سخنرانی در تصویر و زبان ملاقات نیست ، بلکه یک درس با توجه به زبان شخصیت های مختلف است. از صحنه های اول تا آخر ، ما یک گفتگوی خانوادگی داریم. ما همچنین چند درس داریم. علاوه بر این ، اراده غده و غیره. تنها عنصر سینمایی فیلم همه رویدادها و خانه ای عالی است که ساکت است.
رفتار و اعمال شخصیت ها چیزی به ما نمی گوید ، و ما فقط آنها را از دهان آنها تا رنگ آنها می شنویم. حتی ساخت فیلم و طراحی لباس فیلم به ما نمی گوید با چه کسی روبرو شده ایم: در مورد علی و کیپ او چه توصیفی دارد؟! او می گوید که یک پیراهن سیاه و روشن و روشن به رنگ مشکی وجود دارد ، نه از چوب محلی ، بلکه از هیئت محلی شهر فرشته برای آمدن؟! کی رح ما فیلم را می بینیم ، گویی این غم و اندوه در پشت باش و باسباد است ، اما بعد می شنویم که متعلق به لایه هنرمندان طبقه متوسط است که طراح هستند و از هند وارد می شوند و خانه ای می خواهند.
در یک کالای بصری ، در گفتار و گفتار ، اگر بیشتر و بیشتر از تصویر و جبهه باشد ، باید آن را به عنوان نپیلم و یک نپیلم قالب دار به جای فیلم قدیمی در نظر گرفت. زیرا چیزی جز صحنه قتل عام وجود ندارد. دقیقاً مانند “کلید اسرار” Türkiye و “شاید شما برای شما اتفاق می افتد”. این خود یک تعجب آور است ، و آنچه این دو سر سرکوبگر ، کافه ها و مزارع شکل می گیرند که گویی سرانجام از آب بیرون آمده اند. منبر و صندلی متفاوت نیستند. این دو دشمن فقط می توانند بگویند و نمی توانند. چه چیزی می توانند ایجاد یا ایجاد کنند.
مدیر روشنفکری روشنفکر ، هر کجا که سعی کند چیزی را به زبان تصویر بگوید ، خنده دار تر و مسخره تر شده است: این سه کالباس شجاع را که نمادی از نماد فرویدی است (که هنوز می خندد) به یاد داشته باشید. برده و آنها مرد هستند ، یا سه مرد ناموفق در پشت پنجره شیشه ای خانه در هنگام ورود فیلم. رمز و راز بقا مخفی تر است و کارگردان فقیر که نمی داند هنری است که مکانی برای تفسیر و جاودانه بودن است ، در غیر این صورت پورنوگرافی نوعی فیلمی است که هیچ تفسیری ندارد.
من می توانم در مورد طلوع نارضایتی و عدم کفایت کارگردان بنویسم ، اما این “کلمه ای از هزاران چند” بود و توسط خواننده حوصله آن را داشت. با این همه ، بیایید کلمه دیگری را صدا کنیم و سرانجام این بار. صرف نظر از ستایش و عشق این فیلم ، قطعاً از این راه بیرون می آید. این از خارج از فیلم است. از جامعه و سیاست ؛ از همان کافه و منطقه یا گالری (گالری) و روزاه. بنابراین ، حمید راسا یک مهاجم از جبهه پایداری و فاطمه موهژرانی از اصلاح طلبان مدافع است. قربانی واقعی همان درگیری ثابت و مکرر بین وزارت اصلاح طلب و گروه های چاپی است که همیشه هنر و سلیقه هنری هستند.
یکی دیگر از این موارد ، مرجع سیاسی منابع سیاسی فیلم است. اگر چیزی بنویسم ، این مقاله دیگر منتشر نمی شود و احتمالاً این منابع را به قول رقبای پرزور پیدا خواهید کرد ، یا شاید فیلم را دوست دارید. باری ، هیچکدام از این عبارات سینمایی نمی توانند آن را پیدا کنند ، و سخنان رانندگان تاکسی ، برخی. گیرندگان این درس و دروس سینما چه کسانی هستند؟ روشنفکران کافه ، معمولاً منشأ ، همان افرادی هستند که به دنیای مختلف روزهای دانشگاه آسیب نمی رسانند. کسانی که بت های زندگی خود را دارند ، تاکنون در سینمای ایران در سینمای ایران شکنجه و شکنجه شده اند ، بنابراین هنری.
پدر شیوه اختلافات است. با بیان رسمی متفاوت است که پدر شما خوب و زیبا است. کودک همان شهنامه است. این داستان به عنوان داستانهای شهنام دوستویفسکی خوانده می شود: چرا اعتقاد و نجات ایمان داستایوسکی است؟ از آنجا که آنها داستایوفسکی را می بینند ، که گیرنده و از دیدگاه خود را ندارند ، کشف لهستانی فکری و داستایوسکی مؤمنان و با آنها به عنوان یک پسوند رفتار می کنند. چرا جهل کودک رستم و تلاش برای نوشیدن را نمی بینید؟ چرا داستان زک برای ما به زور است؟ در اولین قدم ، شر با کشتن پدرش زراک را گرفت و بنابراین اگر او یک ویرانی شود: زاهاک پسری بود و کشته شد. آنها آن را نمی بینند و این حرف را نمی زنند. از آنجا که زمان می خواهد پدر شما خون ریخته باشد ، و به همین دلیل برخی چندین بار به سینما می روند تا قدیمی را ببینند.
من هیچ ارتباطی با این رویای خام و تف دیلر واقعی ندارم. تنها هدف من کشتن هرکسی است که می خواهد سینما را بکشد ، اما نه اینکه درس و شعارها را با هنر و سینما با سینما اشتباه نگیرد.
ارسال پاسخ