شاید دقیقاً به همین دلیل است که مواجهه با این تجربه کارگردانی که او سال ها بعد در فیلم «فروشنده» به دست آورد بسیار قابل تامل و دردناک می شود. این فیلم ما را شاهد عینی معمار واقعی تئوری ها می کند که با محدودیت های حوزه عمل خود مواجه می شوند. داستان کلاری و “فروشنده” یک داستان واقعی و شاید تکان دهنده تر از همه است. گزارشی از عمق شکافی که حتی برای باهوش ترین تحلیلگر یک سیستم می تواند بین «حرف» و «عمل» پدیدار شود.
سال ها قبل از کارگردانی این فیلم، کلاری در جایگاه منتقدی آگاه و با بصیرت، با تشریح درد و رنج ساختار سنتی سینمای ایران، به درستی ریشه های سینمای ایران را شناسایی کرده بود. به گفته وی، این ساختار که در آن «تکلیف مشخص نیست و افراد در کار یکدیگر دخالت می کنند» به مفهوم مخرب «مذهبی مدیر» می انجامد; او کارگردانی با چنان قدرت مطلقی است که «حتی تعیین می کند که بقیه گروه چه زمانی بخورند». نتیجه نهایی این روند از نظر کلاری این بود که سینما به فضایی «آنقدر شخصی و محدود» تبدیل شد که «هیچ راهی برای ورود دیگران به آن وجود ندارد» و در نهایت «امکان پیشرفت و باروری را حتی از خود کارگردان هم حذف میکند».*
به گفته وی، راه برون رفت، جایگزینی این نظام فردمحور با «ساختار» مبتنی بر «اصول و قواعد» و حرکت به سمت «درک جمعی از هنر» بود. وی تاکید کرد: آموزش و پرورش باید از تربیت «بازیگران» یا «کارگردان» فراتر رفته و «روی ساختار روابط انسانی کار کند».
اما تماشای «فروشنده» دردناک ترین مواجهه با این تضاد است. به نظر می رسد که کلاری، درست همان جایی که باید مجری ایده آل هایش باشد، ناخواسته در عمیق ترین شکافی که همیشه از آن شکایت داشته، افتاده است. این فیلم عینیت بخشیدن به «امر شخصی و محدود» است که او از آن دوری می کند. دوربین به شدت به فضای داخلی و حافظه شخصی گره خورده است و اجازه نمی دهد روایتی جمعی تر توسعه یابد. اگرچه تصاویر فیلم بی نهایت زیباست، اما به لطف دست استاد، این زیبایی خود به یک “خدا” جدید تبدیل شده است.
مشکل از آنجا شروع می شود که در غیاب این «ساختار» و «هنر جمعی»، قدرتمندترین نیروی روی صحنه – استعداد ذاتی و تسلط کلاری در فیلمبرداری – کنترل کامل اثر را به دست می گیرد. در این رویارویی ناخواسته، «چشم» بر «ذهن» مسلط است; زیبایی قاب، نور و رنگ آنقدر متمرکز است که نفس داستان و عمق شخصیت ها تحت الشعاع قرار می گیرد. این فیلم به جای یک درام سینمایی پر سر و صدا و پر جنب و جوش که مخاطب را به درون خود می کشاند، به یک نقاشی چشمگیر اما بی صدا شباهت دارد. ارتباط عاطفی فقط به خاطر زیبایی شناسی قربانی می شود.
«فروشنده» را نمی توان فقط یک «شکست هنری» نامید، اما آشکارا یک شکست ایده آلیستی است. این فیلم ثابت می کند که حتی برای کسی که درک عمیقی از اصول درست دارد، صحبت کردن با عمل کردن بر اساس آن اصول در جنون صحنه بسیار متفاوت است. این اثر آینهای است که کلاری ناخواسته در برابر خود و همه ما نگه میدارد: این نشان میدهد که سختترین مبارزه، مبارزه با شبح عادتهای ریشهدار است که سالها با آن مبارزه کردهایم. او که می خواست بت «الوهیت کارگردان» را از بین ببرد، شاید ناآگاهانه در اولین فرصت تسلیم بت «الوهیت تصویر» شد. و این دردناک ترین درس است: انجام کار جمعی بسیار دشوارتر از صحبت کردن در مورد آن است.
* به نقل از سخنان محمود کلاری در مستر کلاس جشنواره فیلم حزب، نشست قبل از تأسیس مدرسه ملی سینما و مصاحبه مفصل منتشر شده در مجله حزب.
5959
گردآوری شده از رسانه خبر آنلاین






ارسال پاسخ