واقعیت بدون بازسازی؛ لحظات تکان دهنده ای که تنها توسط دوربین ثبت شده / مستند «برای دخترم» که مرز بین واقعیت و تخیل را بررسی می کند.

واقعیت بدون بازسازی؛ لحظات تکان دهنده ای که تنها توسط دوربین ثبت شده است / کاوش در مرز بین واقعیت و تخیل

علی زیدیدوست: مستند «برای دخترم» در طول تولید هشت ساله خود، دنیای خصوصی یک خانواده سنتی را به دقت و با حساسیت به تصویر کشید. این فیلم با ایجاد فضایی امن برای شخصیت ها با رعایت اصول مستند، به لحظاتی می رسد که مخاطب را نه تنها با واقعیت، بلکه با عمق داستان های انسانی مواجه می کند. این مصاحبه چالش ها، انتخاب ها و تجربه طولانی انجام این کار را مرور می کند.

در حین تماشای فیلم شما بارها احساس کردم با اثری مواجه شدم که از منطق مستند فراتر رفت و به بعد سینمای داستانی نزدیک شد. تجربه ای شبیه به تجربه ای که قبلا در «زیر درختان زیتون» دیده بودیم. این رویکرد به زندگی خصوصی افراد، کار با غیر بازیگران و ایجاد امنیت در مقابل دوربین یک چالش جدی است. نظر شما در این مورد چیست؟ کار در این زمینه در مقایسه با سینمای داستانی چقدر دشوارتر است؟

این بحث قدیمی و جهانی است. هم در تئوری و هم در عمل. مرزهای بین مستند و داستانی در سینمای جهان سال هاست که محو شده و ژانرهای ترکیبی به وجود آمده اند. اما برای من مهمترین چیز “قرارداد با مخاطب” است. اگر فیلمی با ادعای مستند ساخته می شود، باید از همان ابتدا مشخص شود که با چه روایتی روبرو هستیم. چه مستند رصدی باشد و چه مستند بازسازی شده. بازسازی به خودی خود اشکالی ندارد، موضوع پنهان کاری است. مخاطب نباید فریب بخورد.

در جشنواره ای مانند «سینما حقیقت» که هویت و برند آن بر مفهوم واقعیت استوار است، این شفافیت اهمیت دو چندان می یابد. اگر فیلمساز از عناصر داستانی، بازیگران یا بازسازی استفاده می کند، باید صادقانه این موضوع را فاش کند. مشکل از زمانی شروع می شود که اجرا ضعیف باشد و مخاطب متوجه فریب شود. آن وقت هم ایمان و هم اعتماد از بین می رود.

یکی از سوالات مهم این است که چگونه می توان چنین فضای امنی را برای یک خانواده سنتی ایجاد کرد؟ خانواده ای که دوربین در خصوصی ترین لایه های زندگی شان نفوذ می کند. رابطه خود را با شخصیت ها چگونه توسعه دادید و ایده فیلم از کجا آمد؟

ریشه این فیلم به سال های 1995 و 1996 برمی گردد. داشتم سریالی درباره آسیب شناسی نظام آموزشی تهیه می کردم. آنجا با معلمی در یکی از روستاهای مرزی آشنا شدم و مشکل ترک تحصیل دختران به ویژه برایم جدی شد. در آنجا جرقه یک فیلم مستقل به ذهنم خطور کرد. فیلمی داستانی درباره دختری در آستانه ترک تحصیل.

مهم ترین معیار در انتخاب موضوع در مرحله پژوهش «پذیرش دوربین» بود. خانواده‌هایی بودند که جذاب‌تر به نظر می‌رسیدند، اما این خانواده – و به‌ویژه پدر – مهمان‌پذیر، صمیمی و قابل اعتماد بودند. این اعتماد سال هاست که حفظ شده و ما مراقب بوده ایم که کوچکترین خدشه ای به آن وارد نشود.

در فیلم با پدری روبرو هستیم که بین اضطراب فرهنگی و عشق پدرانه سرگردان است. شما دوربین را در موقعیت هایی قرار می دهید که او نمی خواهد آن را به مردم نشان دهد. چگونه این درگیری را مدیریت کردید؟

همه چیز به «دیدن آن در متن آن» ختم می شود. فرهنگ را نمی توان به صورت انتزاعی ارزیابی کرد. پدری که در مدرسه نسبت به معلم مرد حساس است ممکن است در عروسی در همان روستا کاملاً راحت باشد. این یک تناقض نیست. تفاوت در بافت است. ما قضاوت نکردیم، فقط مشاهده کردیم. نقش معلم و مدیر مدرسه آقای احمدپور در این مسیر بسیار تعیین کننده بود. او مرجع مورد اعتماد روستا بود و حضور او کار ما را آسان می کرد. به همین دلیل حتی زمانی که پدر در خانه نبود تیراندازی بدون تنش انجام می شد.

فرمت فیلم نزدیک به مستند رصدی است، اما لحظات آنقدر تکان دهنده هستند که باور کردن آن ها یک بازسازی سخت است. مثل مقاله خواندن و صحنه گریه دختر. این لحظات چگونه به وجود آمدند؟

هیچ بازسازی از فیلم ما وجود ندارد. دوربین سوم شخص بود و به پهلو ایستاده بود. حداقل مشارکت را نشان دادیم. اون صحنه ها کاملا واقعیه هیچ بازیگری نمی تواند این اضطراب را بازی کند. شاید تنها «برش» ما این بود که همه چیز را پنهان نکردیم، اما اصل ماجرا این بود که چه اتفاقی افتاد. ما از تجربه عباس کیارستمی برای راحتی بچه ها در کلاس درس الهام گرفتیم. دوربین ابتدا از طریق «حضور» صرف به بخشی از فضا تبدیل می شود. بعد از یکی دو روز دیگر دوربین قابل مشاهده نبود.

مراحل تولید این فیلم هشت سال به طول انجامید. این یک ریسک بزرگ است، هم از نظر مالی و هم از نظر روایی. اگه برگردی باز هم همین راه رو میری؟

راستش شاید نه. این مسیر هم پرهزینه و هم خسته کننده بود. حدود 80 روز در سال های مختلف فیلمبرداری کردیم و نسخه نهایی حاصل بیش از بیست و هفت ویرایش است. اما فیلم مستند همان است. قمار در زندگی واقعی نمی دانستیم چه اتفاقی خواهد افتاد. بیماری و مرگ پدرش مسیر زندگی شکریه را تغییر داد و فیلم هر چند ناخواسته تغییر کرد.

چه توصیه ای به مستندسازان جوانی دارید که می خواهند پا به سینمای مستند بگذارند، به خصوص وقتی شرایط مالی محدود است؟

مستند در تمام دنیا از سینما حمایت می کند. اما امروز ما یک مزیت بزرگ داریم: ابزار. می توانید با تلفن همراه خود فیلم بگیرید. مشکل از وسیله نقلیه نیست، بلکه در روایت است. حتی یک تصویر ساده هم اگر داستان را درست ببینید و آن را به درستی توصیف کنید، مخاطب را جذب می کند. توصیه من این است: مشاهده را تقویت کنید. ما توسط داستان ها احاطه شده ایم. کیارستمی گفت: برخی داستان را از سینما، برخی از ادبیات و برخی از زندگی. من به گروه سوم اعتقاد دارم.

نام فیلم; “برای دخترم”. این عنوان چگونه انتخاب شد؟

این نام دو جنبه داشت; هم حرف هایی که پدر به شوکرویه زد و هم حرف هایی که شوکروی در پایان فیلم به دختر کوچکش زد. هر دو معنی برای ما مهم بود و به همین دلیل در نهایت به این نام رسیدیم.

59243

گردآوری شده از رسانه خبر آنلاین