پادشاه عباس ، پنجمین و مشهورترین پادشاه صفوید ، به مدت 2 سال ، 6 ماه و 5 روز زندگی کرد. این سالها ، ماه ها و روزها ، 1 تا 2 آه حدود 2 سال داشت ، ایران سلطنت کرده بود. در این مدت ، آنها با ایرانیان مخرب در شرق و غرب تعامل داشتند ، به طوری که شخصیت آنها از تاریخ تاریخ اروپا به یک برگ فراموش نشدنی تبدیل شد.
به گفته ایسنا ، دستور در همان مقیاس در اداره داخلی کشور جستجو شده است. از آنجا که مردم Wabrzen آزار و اذیت ناپایدار را در زیر صابیل رد کردند ، آنها داستانهای جلا و شیرین را در خاطرات خود ایجاد کردند و داستانهایی که در دو مرز تاریخ و اسطوره به یکدیگر می رسند. عشق و عشق شاه عباس ، به نام تاریخ بزرگ و عالی ، نیز روی مردم نشست و بخشی از خاطره گسترده ایران شد ، اما داستان او در اصفهان متفاوت بود.
5. پادشاه عباس ، که اسفاهان را به عنوان پایتخت اصفهان در آه انتخاب کرد ، به این خاک آمد. تاکتیک های لوکس ترین کاخ ها و مساجد شهر به ساده ترین انتقال ها و خیابان ها رد شد. آنچه در زیر می خوانیم مروری بر شخصیت ، روحیه ، روحیه ، زندگی شخصی و اجتماعی است.
مادر مازندرانی و پدر آذربایجان
پادشاه طاهماس من در قزوین ، پایتخت کشورش زندگی می کردم ، که هنوز یک کودک ناشناس است و عروس او محمد میرزا و بیگم. هجازی »عباس به نام عباس.
دوشنبه شب ، عباس ، اولین ماه رمضان ، آه ، مرکز خراسان در هرات و امروز یکی از شهرهای افغانستان ، بیش از بیست سال چشم خود را به پادشاه بی نظیر ایران باز کرد. اصفهان و مردی که قوی تر بودند ، کردهایی بودند که از مادر و پدر مازندرانی به اجداد صفوی به آذربایجان نقل مکان کردند.
سبیل سلطنتی
طبق دیدگاه ها و نوشته های مورخان و نویسندگان مسافرتی در شرق و غرب جهان ، پادشاه عباس کمی کوتاه تر بود. در یک کلام باید گفت که پادشاه تاریخ صفوید طولانی نیست. صورتش سبزیجات بود و بینی کارتال داشت. او هشت ساله بود. این پادشاه کوتاه به احتمال زیاد به سبیل طولانی و ضخیم خود نگاه می کرد و در یادبود تاریخ به یاد می آورد. همیشه به گونه ها می آیند!
با لباس با پیراهن ساده ، رنگهای سبز ، قرمز و سیاه رنگ مورد علاقه پادشاه عباس بود. به عنوان مثال ، سادگی لباس مادر ، میهمانان جدید غرب و شرق جهان باید با یکی از سربازان با شکل واضح تر اشتباه گرفته شوند.
رنگ ها معمولاً طبق سنت های خاص انتخاب می شوند. هنگام پوشیدن قرمز ، همه دریافتند که پادشاه می تواند اعصاب خود را بگیرد ، و به همین دلیل باید بیشتر مراقب رفتار خود باشند. او همچنین شلوار خود را با پیراهن خود پوشید ، که اغلب بنفش بود. فقط یک دست قرمز یا سفید در کشور من وجود داشت ، اما در جلسات رسمی و جلسات تاج.[!] یا او کلاه خصوصی نمی رفت.
از میدان نگجان تا میدان کوره شهر
عباس پادشاهی نبود که خود و مردم خود را معرفی کند. یکی از مکانهای معمول که مردم را در بین مردم قرار می داد ، وجود این زمینه بود. پادشاه عباس یکی از مخاطبان مداوم فعالیت های ورزشی و سرگرمی در میدان ناکشان بود و بازی چوگان ، گلوله ها و گرگ ها را تماشا می کرد. حضور پادشاه در این زمینه تقریباً هر شب برگزار می شد. با توجه به وجود آن ، Saqqas میدان را با مشک پاشید و فرماندهان و بزرگان دولت نقش جهان را بازی کردند.
حضور شاه عباس در میدان اصلی اصفهان نوعی بازدید عمومی از این شهر بود. شاه نیز به بازدیدهای ویژه از شهر عادت کرده بود. این جریان های شهری گاهی اوقات با غذا و غذا همراه بودند ، به عنوان مثال ، اگر شاه از طریق کباب عبور می کرد و روی بینی خود بو می کرد ، او به راحتی همان چیز را سفارش می داد. [جان] بود! به عنوان یک پادشاه ، سادگی او همواره توجه سفیران غربی را به خود جلب کرده است. در این محافل خصوصی نادر ، شاه اجازه نداد که ارتش یا سربازان اطاعت کنند و فقط تعدادی از مقامات دیگر.
وقتی بانی پدر پادشاه شد ، پدر پادشاه
یکی از خصوصیات پادشاه عباس ، حسن نیت و حسن نیت ارائه داد و از مقامات نظامی و ایالتی بود. شاه از هر موقعیتی که روح خدمات و میهن پرستی داشته باشد ، ستایش کرد. به ویژه سربازان و دولتمردان ایرانی برای او مهم بودند. بنابراین ، او بیشتر و بیشتر مهربانی و دوستی را برای برخی از محیط های خود نشان داد.
به عنوان مثال ، آل -واردی خان بانی سر پولیک را “پدر” خواند یا به نام قرهققی خان ، که خدمات نظامی خوبی دارد ، “آقای” و “دیوانه”! در حقیقت ، این افراد پس از سرمایه خود نتوانستند بدون کمک به اصفهان برسند.
این یک پادشاه خوب برای بیمار شدن است …!
در میان خدمتگزاران مردم ، پادشاه عباس نگاهی ویژه به سربازان نشان داد تا حدی که آنها را در جنگ زخمی کرد. البته ، سربازان همچنین از مهربانی شاه به زبانی نرم ، نرم و مغرور تشکر کردند و گفتند: “بیمار شدن چیز خوبی است …!” خود شاه یک نظامی گری قوی داشت ، بنابراین او بر اصول و تکنیک های جنگ مسلط شد.
اسب درایو ، که در تاریخ نیز شناخته شده است ، به نظامی سازی باز می گردد. بوسیدن و نوازش اسب ها عادت معمول او بود. روزگاری ، هنگامی که او از یک سفیر اروپایی غرق شد تا اسب خود را ببوسد و مرد را غافلگیر کند ، گفت: “تعجب آور ، این اسب به من کمک کرد تا دشمنان ایران را بکشم.” قلب او و “گازال” دو نفر از معروف ترین اسب های پادشاه عباس هستند.
اشک در آغوش و آدمخوار!
این پادشاه مشهور صفوید آنقدر مودب و دلنازاکی بود که اشک در اوایل جریان داشت. مشخص شد که پادشاه روی بازوی اشکهای او بود. علی رغم تمام قدردانی و سپاسگزاری که وی هنگام برخورد با مردم و حاکمان خود با او رفتار کرد ، جنبه ای از آزار و اذیت و آزار و اذیت نیز وجود داشت.
البته اگر یکی از مقامات علاقه مند به فساد و سرقت بود ، این حساب با شاه بود. پادشاه عباس همیشه گروهی به نام “چیگین” ، شاهزاده های پادشاه ، با اعدام کنندگان معمولی با اعدام کنندگان معمولی داشت!
به گفته مورخان ، اولین علائم مجرمان از زمان حمله مغول به ایران دیده شده است. مورخان تحت تأثیر این خشونت ، یکی از زمینه های صلح و توسعه تمدن ایران تحت حاکمیت شاه عباس قرار دارند ، زیرا او نمی توانست بدون او مردم را به سمت اهداف عالی خود سوق دهد.
پارادوکس سلطنتی
به طور کلی ، شاه عباس شخصیتی ناسازگار داشت ، یا همانطور که مورخان گفتند ، نقض جامع مخالفت صورت گرفته است. همانطور که می گویند ، “خودخواهی و درویشی ، ظلم و مهربانی ، شفقت و ظلم ، بخشش و انتقام ، قدردانی و عدالت ، مهربانی ، مهربانی ، عدالت و سخاوت ، بد و فرشته ، در حضور او در هم تنیده بود و بسیار نزدیک او بود.”
یک شاعر علاقه مند به مشق شب
پادشاه عباس آموزش خاصی نداشت! او در سنین پایین تنبل و غیرقانونی بود. بنابراین ، او با تلاش و قدرت زیادی به درس معرفی شد. با این حال ، هنگامی که او به سلطنت آمد ، در درک و درک علوم مختلف که توسط مقامات و دانشگاهیان توضیح داده شده بسیار نازک بود.
شاه با تمام بیگانگی همه آموزش عالی شعر نوشت. برخی حتی اگر نه ، از شعر خود فراتر رفته اند! Hafiz Divine همیشه با وفاداری به دوست و شاعر شیرازی ، یک درخت پرسشنامه را در نزدیکی قبر هافیز کاشته است.
بوسیدن هنرمندان
“شاهنا” فردووی یکی از دنیای ادبی دربار شاه عباس بود و همیشه خوانندگان شهنام را نوازش می کرد ، از جمله “عبدال راززق” و “مالابیبییکی گنبادی” با مواد و جوایز معنوی. سایر هنرها و تکنیک ها برای این پادشاه از اهمیت زیادی برخوردار بودند. به عنوان مثال ، شما می خواهید عشق نامیده شود.
Alireza Tabrizi ، که توسط Alireza Abbasi پس از ورود به دادگاه پادشاه عباس شناخته شده بود ، یکی از تماس های نشستن در کنار شاه و گرفتن نور به هنرمند بود! یا یک بار ، هنگامی که او از تصاویر Aqarza غرق شد ، دستان خود را بوسید.
وقتی پادشاه همسر حاکم را دوست دارد
پادشاه عباس سه یا چهار زن داشت و از سنین جوانی صدها زن به معبد آمدند و از آنجا آمدند. مانند همه پادشاهان یا همه مردم ، داستانهای عاشقانه خود او ، همسر “غذا” ، همسر فرماندار حکات در جورجیا وجود داشت. شاه همسران خود را به ویژه شکار همسرانشان به ارمغان می آورد. این زن همچنین در روزهای چهارشنبه در تاریخ اصفهان شناخته شده است. این چهارشنبه توسط همسران چاهار باغ و سی سال و سال جبهه شاهشد برگزار شد.
بر خلاف تعداد زنان ، فرزندان زیادی وجود نداشتند و فقط پنج فرزند ، شش دختر و پنج پسر به یاد داشتند. هنگامی که صفی میرزا یک سرود بود ، او اولین پسر و ولیعهد او بود که قصد داشت پدرش را بکشد و روی عرش نشسته باشد. بعداً ، پادشاه صفی ، فرزند صفی میرزا ، جایگزین پدربزرگ خود پادشاه عباس شد. “محمد میرزا” و “امامقولی میرزا” پسران دیگر شاه بودند که توسط پدر شاه کور بودند!
اگر پادشاه می خواهد
مردان و بوروکرات های نظامی شاه عباس همیشه از او می ترسیدند ، بر خلاف آن ، مردم او را دوست داشتند! شاه در جهان از دیدگاه خیابان و بازار و بازار و همچنین نام پیامبر خدا و پیامبر اسلامی ، یک مکان مقدس و آسمانی در جهان و بازار داشت.
شاه عباس مشکلات بسیاری را به نمایندگی از سوگند حل کرد و به بلندگو خود وام داد! حتی فرماندهان ترک پادشاه عباس کلمه “پادشاه سوستا دیر” بودند. این عبارت با “خدا” و “پادشاه می خواست” سازگار بود!
مردم از دقیق بودن شاه ستایش کردند زیرا آنها معتقد بودند که امنیت کشور به دلیل رفتار مصمم این مرد است ، زیرا آنها معتقد بودند که پریشانی و آزار و اذیت پادشاه اجازه نمی دهد کسی اشتباه کند.
به همین ترتیب ، پس از امنیت ، یک کار راحت و غیر ضروری و در نهایت رونق اقتصادی حاصل شد. با یک کلام ، مردم مواد و آسایش معنوی خود را مدیون شاه هستند. مردم مردم بعضی اوقات مشکل دارند و کسانی بودند که به یک شهر یا روستا می رفتند و خود را پادشاه می کردند!
مردم تهران
پادشاه عباس بارها ترور شده و از بیماری های شدید رنج می برد ، اما زنده مانده است. یکی از بدترین بیماری های زندگی وی در تهران رخ داد. این بیماری به مدت پنج روز شاه را آزار می داد و لحظه ای را ترک کرد که او از تهران به یک باراز تبدیل شد و همیشه بد می گفت.
پس از آن ، اگر او به تهران سفر می کرد ، به جای این شهر در معبد عبدالعیم ری متوقف می شد. پادشاه عباس به هر شهر و مناطق روستایی رفت ، مردم از او استقبال کردند.
پادشاه که قلبش به اردبیل پرتاب شد
پادشاه عباس سرانجام در یکی از سفرهای خود در Eşref ، Eşref یا در شهر فعلی مازندران ، به دلیل آتش سوزی چهارم (آتش سوزی چهارم) ، در جمدی آل -هول درگذشت. جسد وی در کنار کاشان در اطراف امامزاده حبیب بن موسی دفن شد.
در روایت عمومی ، مردم معتقد بودند كه جسد پادشاه عباس به نجف اشرف منتقل شده است زیرا او خیلی علی را دوست داشت. برخی از راویان همچنین نوشتند که جسد پادشاه عباس در قم یا نجف دفن شده و سرزمین های قلب وی در آردبیل دفن شده است!
پادشاه عباس و هویت سیتی اصفهان
آخرین چیز زندگی مشهور و اجتماعی تاریخ و زندگی اجتماعی مشهور ایران بود ، برخی از هویت هویت ، دستورات و تصمیمات ، شخصیت و بخش دیگری از تاریخ ما ، پادشاه عباس ، که برای امروز و فردا معنی ندارد ، دیدگاه شدیدی از پادشاه بود.
منابع
– فلسفه ، نصرالله (بتا) ، پادشاه عباس ، جلد اول و دوم ، تهران: انتشارات علمی.
– فلسفه ، نصرالله (1) ، “چگونه پادشاه عباس درگذشت؟” ، مجله Yaghma.
ارسال پاسخ