مذاکرات ، جنگ و پیامدهای هر یک از این شرایط ، سیاست تحلیلگران را نگران کرد.
روزنامه Etetemad در یادداشتی از محمد دوروودیان در مورد این مشکل بحث کرد و نوشت:
در حالی که مشکل مذاکره با جنگ پایه های نظری دارد ، این مقاله با تأکید بر دو تجربه تاریخی مورد بررسی قرار گرفت. پیش از این ، در زمینه یک رویکرد انتقادی به علت جنگ ، تصور می شد که صدام سفر خود را به ایران پذیرفته و استفاده از روش مذاکره می تواند از جنگ جلوگیری کند.
از نظر تاریخی ، این تجربه با مذاکرات مورد آزمایش قرار نگرفته است تا روشن شود که آیا مذاکرات می تواند مانع حمله عراق به ایران شود. به تازگی ، پس از درخواست ترامپ برای مذاکره ، امتناع از پذیرش تقاضا به عنوان پایه از دست دادن فرصت و استفاده از قدرت نظامی و جنگ در نظر گرفته شد و همان ایده های مذاکرات ایران -us ایجاد شد. حمله غافلگیرانه اسرائیل در 6 ژوئن در سحر و مذاکرات ایران -ادامه داد و یک جنگ چهار روزه در روز یکشنبه 9 ژوئیه برگزار شد. توضیح مسئله مذاکره با جنگ به اعتبار و مبانی نظری تجربه تاریخی آن در زیر مورد بحث قرار گرفته است.
ترامپ در نامه رسمی به ایران به “توافق یا بمباران” دو جانبه در موقعیت آزاد اشاره کرد ، بنابراین چرا بسیاری از آنها اگر ایالات متحده بخواهد مذاکره کند ، بمباران می کند؟ چرا اسرائیل در حالی که مذاکرات ادامه داشت ، با چراغ سبز به ایران حمله کرد؟ مشکل این است که اگر مذاکره ناتوانی در مذاکره باشد ، به معنای استفاده از یک روش سیاسی برای دستیابی به اهداف یا قدرت نظامی است ، اما آنها مکمل و در این راه هستند. نظریه مشترک “سیاست جنگ است که با خونریزی و خونریزی ، سیاست جنگ با خونریزی” ادامه می یابد و به دلیل تجربه جنگ با عراق و ذهنیت جنگ در جامعه ایران ، این نشان دهنده تداوم جنگ و سیاست است ، این بدان معناست که چگونه از مواضع نظامی برای مزیت سیاسی و استفاده از ظرفیت قدرت سیاسی استفاده می شود.
در حقیقت ، هنگامی که بین دو یا چند کشور درگیری وجود دارد ، مذاکرات “ثبت زمین و بوستان” وجود دارد ، تضاد منافع و تضاد اختلاف نظر که از قدرت نظامی برای دستیابی به اهداف سیاسی استفاده می کند. بنابراین ، استفاده از مذاکرات یا حملات نظامی دو روش مختلف برای در نظر گرفتن استفاده برای دستیابی به اهداف است و باید در همان زمان و هماهنگی مورد استفاده قرار گیرد.
حتی اگر رابطه جنگ و سیاست داشته باشیم ، منطق تصمیم و اندیشه مشترک اکنون بر اساس این استمرار استوار است و باید در تعامل با دیگران ، تئوری و عملکرد تعریف شود تا از شگفتی جلوگیری شود. با توجه به این ارزیابی ، “چرخه مذاکره” اکنون برقرار شده است. به عبارت دیگر ، وی در مذاکرات تأکید کرد: “مسئله غنی سازی” ، منجر به حمله نظامی به بن بست شد و اکنون پس از آشکار کردن نتایج و پیامدهای “جنگ خشونت آمیز و مخرب” ، خطر گسترش برای ادامه مذاکرات با اروپا و ایالات متحده تضمین شد. با این حال ، تهدید جنگ اکنون مورد آزمایش قرار گرفت و از مسیر عدم موفقیت مذاکرات تکرار شد.
علاوه بر این ، اگر مذاکرات ادامه یابد و بن بست ایجاد کند ، شروع مجدد جنگ باید با اهداف و ابعاد مختلف از گذشته آغاز شود. نکته فوق یکی از عوامل بازدارنده تکرار جنگ است و یکی از مشکلات انجام این کار است. مهمترین دلیل این بحث این است که جنگ مستقل نیست و چگونه اهداف سیاسی بر روی اهداف نظامی و قدرت نظامی کار خواهد کرد.
بنابراین ، اگر هدف جنگ از بین بردن نگرانی ها در مورد تهدید هسته ای ایران و حمله نظامی به عملکرد “تأخیر تأخیر” بود ، هدف جدید این جنگ بیان این است که هسته ای هسته ای ترامپ نابود شده و ایران دیگر تهدید هسته ای نیست و ایران همچنان مخالف غنی سازی ایران است.
بنابراین ، اگر هدف سیاسی جدید برای تغییر سیستم سیاسی در ایران تعریف شده بود ، نتیجه عمل قبلی برای تکرار چیست؟ مهمتر از همه ، کدام حمله نظامی بدون مداخله نظامی به این هدف سیاسی دست یافته است؟ آیا ایالات متحده توانایی انجام این کار را دارد؟ نمی توان جنگ را بر این ادعا تکرار کرد که هدف سیاسی جنگ روشن نشده و ویژگی های آن قابل تعریف نیست.
بیان این نکته حائز اهمیت است که واضح است که مذاکره و توافق باید برای ادامه انجام شود. در عین حال ، بدون توجه به عواقب و هزینه های قدرت نظامی و جنگ ، استفاده از مذاکرات برای حل مذاکرات و اختلافات جدید ایجاد نمی شود زیرا خارج شدن از جدول مذاکرات آسان نخواهد بود. بدون شک ، جنگ فقط هزینه هایی را که باید در هنگام هزینه تسلیم از طریق توافق سیاسی بیش از هزینه های جنگ و مقاومت در برابر فشار باشد ، آسیب دیده است. برای جلوگیری از هزینه جنگ و عواقب ، باید از ظرفیت های دیپلماتیک با حمایت از قدرت نظامی استفاده شود.
ارسال پاسخ