خاتمی تکرار می کند

خاتمی تکرار می کند


محمدجواد روح در یادداشتی برای روزنامه هم میهن نوشت: «تکرار» و «حاتمی» واژه هایی بودند که در دهه اخیر خاطره ساز شدند و تاریخ ساز شدند. بیانیه ای که یادآور حمایت غیرمنتظره خاتمی و اصلاح طلبان از حسن روحانی در انتخابات 1391 است. این امر در انتخابات مجلس دهم (مجلس دهم) و انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۹۵ (دوباره حمایت از روحانی) تکرار شد.

حمایت خاتمی از روحانی و نامزدهای معتدل مجلس دهم به پیروزی اصلاح طلبان انجامید. نخست اینکه روحانی نه رابطه مستقیم و نه خاستگاه سیاسی مشترکی با اصلاح طلبان داشت و نه اکثر نامزدهای مجلس دهم از چهره های شناخته شده جامعه و حتی در بین نیروهای سیاسی بودند. ثانیاً، این پیروزی ها در فضایی رقم خورد که اصلاح طلبان هنوز از شرایط سختی که پس از انتخابات سال ۱۳۸۷ در آن قرار گرفتند بیرون نیامده بودند.

احزاب آخرالزمان مانند جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب یا منحل شدند و یا مانند دیگر احزاب این جبهه رسما منحل نشدند اما پس از سال 1387 به دلیل فضای امنیتی و دستگیری های گسترده عملاً غیرفعال شدند. با این حال، حمایت خاتمی و هاشمی رفسنجانی در انتخابات 2012 و 2014 باعث شد اصلاح‌طلبان و میانه‌روی دولت و اکثریت پارلمانی سال‌ها بعد باشد. این روند پس از مرگ هاشمی ادامه یافت و «تکرار خاتمی» به تکرار ریاست جمهوری روحانی در سال 1396 انجامید.

تأثیر خاتمی در انتخابات نیمه اول دهه 1390 در حالی بود که وی در این مقطع با محدودیت های شدید امنیتی و رسانه ای مواجه بود. تا جایی که مطبوعات از انتشار تصاویر و اخبار او منع شدند و شاید اتفاقاً سید محمود دایی تنها فردی در روزنامه قدیمی «بیلگی» بود که این ممنوعیت ها را رعایت نکرد و به انتشار اخبار «دایی» ادامه داد.

با این حال، خاتمی علاوه بر این «تکرار» که تأثیر موقتی بر سیاست و انتخابات دارد، «تکرار» دیگری هم دارد که شاید از منظر کلان اهمیت بیشتری داشته باشد; حتی اگر آنقدر که شایسته است قدردانی نشود. این تکرار دوم موقتی و اختیاری نیست، بلکه دائمی و گفتمانی است. اگرچه بسیاری از گفتمان ها و مبانی آن تکرار شده است، اما گفتمانی است که با گذشت ربع قرن هنوز پابرجاست، پایدار است و با وجود طوفان رویدادها و تحولات داخلی و خارجی و حتی فناوری، توانسته به حیات خود ادامه دهد.

یکی از گفتمان‌هایی که این گفتمان به کرات بیان می‌کند، درباره رابطه دین و آزادی و اصالتی است که خاتمی در این مقایسه به آزادی نسبت می‌دهد. ويژگي آزادي در گفتمان خاتمي البته به اين معنا نيست كه او به عنوان يك روحاني (هر چند مبتكر) و يك دولتمرد ارشد جمهوري اسلامي (هر چند از قدرت رسمي خارج شده)، آزادي را مهمتر، بالاتر و ارجمندتر از دين بداند و آزادي را فراتر از همه ارزشها، روشنفكران ليبرال و حتي ليبرالگر و يا عملگر انسان گرا بداند.

این چیزی نیست که از سخنان خاتمی بیرون آمد. سخن او در خصوص ویژگی آزادی مبتنی بر رد تعارض و تقابل دین است و بر این هشدار مکرر است که اگر دین با آزادی مخالفت کند این دین است که ضربه می خورد. به عبارت دقیق تر، سخنان خاتمی نوعی هشدار بین ادیان است و مخاطبان او متدینین به ویژه متکلمان و حکومتی دین محور هستند.

خاتمی در سخنانی که دیروز در جمع فعالان سیاسی و فرهنگی زادگاهش پخش شد، این جمله معروف خود را تکرار کرد که «هر چیزی که سد راه آزادی باشد، مضر است، حتی اگر دین باشد»، با این جمله: «آزادی به معنای ابتذال نیست، بلکه حق تعیین سرنوشت است». وی در توضیح ادعای خود خطر تضاد ارزش‌هایی مانند امنیت و عدالت با آزادی را نیز برشمرد و گفت: آزاده کسی است که امنیت خود را بشناسد و آزاده کسی است که توانایی برقراری عدالت را داشته باشد.

تکرار قریب به سی سال این سخنرانی را می توان از منظر انتقادی تفسیر کرد و می توان گفت خاتمی نماینده و سخنگوی اصلی گفتمان اصلاحات در این مدت طولانی حرف تازه ای تولید نکرده و حرف تازه ای برای گفتن ندارد. این انتقادی است که نه تنها منتقدان سخنان خاتمی، بلکه برخی از نظریه پردازان گفتمان دوران اصلاحات و حتی تعدادی از فعالان سیاسی اصلاح طلب به آن معتقدند و گهگاه به بهانه و زمینه بیان می کنند.

اما از منظر واقع بینانه تر، با توجه به مناسبات واقعی قدرت و محتوای گفتمان حاکم بر میدان و قدرت، می توان همین تداوم را نشانه ای از اهمیت و اعتبار گفتمان خاتمی دانست. از این نقطه به بعد، گفتمان خاتمی نه به عنوان گفتمانی منزوی و مستقل از بستر سیاسی-اجتماعی، بلکه به عنوان بخشی از یک کل و مسیری در یک فرآیند تحلیل و درک می شود. از چنین منظری، سخنرانی‌های مکرر خاتمی درباره رابطه دین و آزادی، قدرتی در برابر گفتمان‌های بدیل بنیادگرا، سنت‌گرا و حتی سکولار دارد و قدرت او را در جذب و ارعاب مخالفان نشان می‌دهد.

کافی است به سال های 1376 و 1377 برگردیم; این سخنرانی که به نظر یک سخنرانی جدید و بدیع بود، در مراسمی مانند 16 آذر در دانشگاه تهران با تشویق و سوت جوانان و دانشجویان طنین انداز شد. در آن زمان سخنان خاتمی از سه سو مورد انتقاد و رد قرار گرفت.

اولین آنها روحانیت سنتی بودند که خطر تکرار مشروطه را می دیدند و روشنفکران را در پوشش خاتمی به میدان می راندند. ثانیاً روحانیون اصولگرا که سخنان خاتمی را نوعی شرک و الحاد می دانند و حتی آن را به گوساله پرستی سامری تشبیه می کنند. سومین روشنفکران سکولار هستند که گفتمان خاتمی را دستکشی مخملی در برابر مشت آهنین استبداد ارتجاعی و مذهبی توصیف می کنند و آن را به عنوان «بازی جدیدی که آخوندها برای تقویت جامعه و روشن نگه داشتن چراغ دین انجام می دهند و آن را افیون توده ها می دانند» تعبیر می کنند.

اما سخنان خاتمی پس از گذشت نزدیک به سه دهه همچنان مطرح است و سخنان او همچنان مخاطب و جذابیت دارد (البته نه به اندازه اواخر دهه 1370). با این حال، سه گفتمان رقیب نه تنها نتوانستند گفتمان خاتمی را جذب، هضم یا حذف کنند. برعکس، آنها به طور قابل توجهی تحت تأثیر آن قرار گرفتند و در عمل، اگر نه به طور رسمی، به آن تسلیم شدند.

روحانیت سنتی (چه در سطح بزرگان و چه در سطح سیاستمداران سراسر طیف) تا حد زیادی با سخنان خاتمی در مورد عدم تضاد دین و آزادی همراه بوده است. روحانیون بنیادگرا با وجود همه حمایت‌ها و رانت‌هایی که در این سه دهه دریافت کرده‌اند، هنوز در اقلیت کامل باقی مانده‌اند. شکست این جنبش به حدی است که سخنگویان آن رسما اعتراف می کنند که ماندن آنها در قدرت جز با حذف بازی انتخاباتی غیر ممکن است. سخنی که بسیار فراتر از محتوای سیاسی است، اعتراف به ناتوانی در جذب و هضم گفتمان های بدیل، ناتوانی در کنار گذاشتن حریف از میدان است و البته در تمام این سال ها، اصلی ترین گفتمان آلترناتیو و مخالف سیاسی اصولگرایان، گفتمان اصلاح طلبان با محوریت خاتمی و نماینده او بوده است.

نحوه مواجهه رسمی با موضوع حجاب و پذیرش غیررسمی آزادی های موجود به ویژه در یک سال اخیر، نشانه بارز پذیرش منطق گفتمانی خاتمی از سوی سنت و نهادهای قدرت و به حاشیه رانده شدن اصولگرایان با وجود همه فشارها و ابزارهای این جریان است. موضوع امروز ما بحث سوم است. گفتمانی سکولار که به جای جدایی دین از دولت به سمت سکولاریسم رفته و به سمت بی دینی و ضد دینی گرایش دارد، با همان آبی که در آسیاب بنیادگرایی ریخته شده، فولاد جنگ شمشیر را با رقیب اصلی خود آبیاری می کند.

مخالفی که چیزی جز گفتمان رحمانی اسلام و خاتمی نیست. بر خلاف اسلام بنیادگرا یا حتی سنتی، برای سکولارها و لیبرال های مبارز چندان دشوار نیست که با آن مقابله کنند. اسلام رحمانی و سخنان خاتمی رقیب سرنوشت هستند و با وجود همه تغییر ارزش‌ها و نگرش‌های بعد از انقلاب، ایرانی‌ها همچنان اراده دارند که در برابر رقبای خود بایستند و حرف خود را بزنند.

شاید این قدرت سخنان خاتمی باشد که مبارزان ضد دین را به کمک گرفتن از ذهنیت «سر و ته بوم» ترغیب می کند و محمد خاتمی و احمد خاتمی را در کنار هم قرار می دهد و در نتیجه اعتبار یکدیگر را خدشه دار می کند و به طور کلی میدان را به دین ستیزان و دین ستیزان واگذار می کند. تا جایی که این بار نهضتی پدید آمد که آزادی را نه از منظر سنت گرایی یا بنیادگرایی، بلکه از موضع تقابل با دین و دینداران، در یک سطح با دین قرار می دهد. انگار معادله دهه 1370 تکرار شد. با این حال، دلیل این تکرار یک قدرت جدید است.

آنها ماهواره و ماهواره یوتیوب هستند، نه عبا و عمامه حوزوی. شاید باز هم باید منتظر ماند و منتظر گذشت زمان و سنگ محک تجربه بود تا نتیجه را دریابیم. امروز فقط می دانیم که لفاظی های خاتمی با زمین سخت تری روبروست. گفتمانی که می تواند آخرین سپر دین و تقوا در این ملک باشد…