آیت الله ماكارم شیرازی در طول درخواست خود در نجف اربرف زندگی می كرد و دو بار در راهپیمایی اربین از نجف به كاربالا بود.
یقه من گفت: “به ما گفته شد كه شما نمی توانید با کفش ، کفش و پا قدم بزنید ، انگشتان شما مجروح شده است ، شما باید راه بروید ، باید با یك پای برهنه قدم بزنید.” به طور طبیعی ، ما با خارها برهنه خواهیم شد و خارها را می پذیرفتیم.
و یکی از دوستان ما حدود شش ساله بچه ها بود و آنها را با خود آورد. و آنها به مدت سه روز قدم زدند و سرانجام به کربلا آمدند. وقتی به آنجا رسیدیم ، واقعاً دنیای زنده ای داشتیم که به آنجا رفتیم.
و از خاطراتی که هرگز فراموش نمی کنم ، گاهی اوقات از بعضی چیزها خسته و ناراحت می شوم و باید خاطرات شاد را به ذهنم بیاورم ، به آن روحیه می روم و فکر می کنم از نجف حرکت می کنیم و زیر درختان رفتیم که به آن نگاه کردیم.
خنجر برای به دست آوردن میهمانان خود
ما می توانیم آن را در زیر درختان نخلستان ظهر انجام دهیم و مقداری نان خشک و مقداری ماست و یک لامپ با ما گرفته ایم که لامپ های روغن و چای و غیره است.
ما به جایی نمی رفتیم ، از سایه نشستیم ، اما از آب ، گل آلود ، گل آلود ، نمی توان برای غذا استفاده کرد. شما باید حل و فصل کنید ، ما نتوانستیم حل و فصل کنیم.
زائران از یک روش استفاده می کردند ، ماده ای به نام “zaqq” وجود دارد که آن را به داخل آب منتقل می کند ، همه چیز را حل می کند و از آب صاف استفاده می کند ، ما یک زیپ را با خود می گیریم ، نان را با خود می آوریم ، ماست را با خود می آوریم. ما استادان هستیم و این و شب باقی مانده و البته صبح داشتیم.
ظهر را در یکی از سفرها گرفتیم و بعد از ظهر مجبور شدیم راه برویم.
ما شروع به راه رفتن کردیم ، برخی از عرب های جوان ، دارایی یکی از توده ها پیشنهاد کرد که شما امشب اینجا باشید. ما فقط گفتیم که در جاده هستیم ، باید تا شب برویم. یکی از آنها گفت که این درمان نیست. بعد از دیدن یک خنجر که مجبور شدی با ما بمانید ، او اصرار داشت و او را رد کرد! منظورم این است که آنها به زیارت علاقه داشتند.
من گفتم که قول داده ایم به شما مراجعه کنیم ، بنابراین بگذارید ما را ترک کنیم. “اکنون ما از آنها راضی بودیم و به آنها اجازه دادیم که ترک کنند و به جلو حرکت کنند.”
ارسال پاسخ