عباس عبدی در یادداشت خود در روزنامه اعتماد نوشت: چگونه می توان دیدار اخیر و به ظاهر صمیمانه پوتین با سران سوریه و روسیه، احمد الشریعه را درک کرد؟ این نشست شاید برای جامعه ایران عجیب باشد، اما برای ناظران سیاسی در سراسر جهان یک اتفاق عادی است. برای روسیه، اینکه چه کسی بر سوریه یا هر کشور دیگری حکومت خواهد کرد، موضوع اعتبار نیست. در نهایت سعی می کند منافع کشورش را تامین کند.
او حتی اگر لازم بداند اسد را تحویل می دهد و چندان دلبسته حیثیت و امثال اینها نیست، هرچند احتمال وقوع چنین اتفاقی بسیار کم است، اما قصد من این است که بگویم محترمانه کردن سیاست خارجی و مسائل آن، دستان سیاستمدار را می بندد. این اصل نه تنها در مورد روسیه، بلکه در مورد سوریه، آمریکا، غرب و اسرائیل نیز صدق می کند.
هیچ کشوری جز ایران نیست که در عرصه خارجی اینقدر سرسخت باشد. آمریکایی ها و غربی ها نیز احمد الشریعه را تروریست می خواندند و بر سر او قیمت می گذاشتند، اما اکنون به راحتی با او ارتباط برقرار می کنند و حتی از او حمایت می کنند. آمریکا چندی پیش می خواست حماس را نابود کند اما حالا با آنها توافق کرده است. می توان گفت که این بی شخصیتی سیاسی است. این گونه ارزیابی ها و قضاوت ها مبتنی بر ارزش ها و اخلاق فردی است، در حالی که ارزش های ملی از چنین گزاره هایی حمایت نمی کند. در یک مسابقه بوکس، طرفین ضربات سنگینی به یکدیگر وارد می کنند، اما هیچکس این را غیر اخلاقی نمی داند. چنین ضرباتی در خارج از رینگ بوکس به یکدیگر بی احترامی و محکوم می شود. یک رفتار در دو موقعیت و دو ساختار معنای متفاوتی دارد.
اگر فرض بر این باشد که موضوع سیاست خارجی شرافتمندانه و به قول ضرب المثل جوجه سیاسی کشور یک پا باشد، امکان دیگری جز جنگ بی پایان و گسترده برای جهان وجود نخواهد داشت. برای عبور از این بحران، دنیا پذیرفته است که دشمنان سابق به راحتی می توانند دست بدهند و یکدیگر را در آغوش بگیرند و به گذشته درود بفرستند. مصالحه کنند و عقب نشینی کنند، به حقوق خود اهمیت دهند، خلاصه هیچ محدودیتی را که به منافع ملی کشور لطمه می زند، نپذیرند.
جالب است که اگر بتوانید در مقابل غریبه ها از سرسختی صحبت کنید، قطعاً نمی توانید این کار را در حضور مردم انجام دهید. نه از نظر اخلاقی، نه قانونی، نه از نظر سیاسی و نه از نظر نتیجه. متأسفانه در داخل کارها را محترمانه و موقر ساخته اند. در مورد روسری، در مورد فضای مجازی، در مورد مشارکت سیاسی عمومی و به رسمیت شناختن دیگران، در مورد بچه دار شدن و… خلاصه اینکه در هر زمینه ای که می بینیم، به جای عقلانی که در آنها دیده می شود، بر اساس گزاره «این جز این نیست» عمل می کنند. اتفاقاً جالب است که بگوییم این سیاست دقیقاً نتیجه معکوس داد. در مورد بحث حجاب نظرم را توضیح می دهم.
بنیادگرایان، حتی قدرت های میانی آنها، از دیدن وضعیت پوشش زنان، به ویژه در گردهمایی های غیررسمی که فیلم های آنها تماشا می شود، شوکه می شوند. برخی معتقد نیستند که این یک روند طبیعی است، بنابراین معتقدند که گسترش این فرهنگ علیه حکومت سازماندهی شده است. از منظر دیگری نیز می توان به این وضعیت نگاه کرد. گفتند لازم نیست وارد خانه شویم، اما باید در خیابان روسری بپوشیم. در عین حال متوجه شدم که این سیاست مؤثر نیست، زیرا ممکن است تا حدی فاصله بین فرهنگ پوشش و سبک زندگی بین خانه و خیابان باشد، چیزی بیش از این نیست.
وقتی مجبور نیستی در خانه و محیط های خصوصی کار کنی (البته دولت نمی تواند دخالت کند)، مردم آنجا با آزادی و سرعت کامل به سمت یک فرهنگ و رفتار پیش می روند، اما وقتی با این سبک پوشش به خیابان می روند، با مانع محکمی روبرو می شوند. این عدم تعادل خطرناک است و اگر این سد تخلیه نشود دیر یا زود سرریز می شود و سد به کلی از بین می رود. اما اگر این اختلاف زیاد و نامتعادل نباشد، جامعه متعادلتر رفتار میکند و سازوکار درونی آن سعی میکند از رفتارهای نابهنجار جلوگیری کند.
شرایط امروز چه عادی باشد و چه سازماندهی شده، حتی اگر مشکلی وجود داشته باشد، تغییری نمی کند. دولت با مقررات سختگیرانه خود، بیشتر آنها را به اماکن و منازل شخصی فرستاد. در اینجا آنها از کنترل اجتماعی رها شدند، حتی از دولت بیگانه شدند و اغلب و به ناچار به دشمنان و مخالفان دولت تبدیل شدند، زیرا دولت آنها را دشمن و مخالف می دید. در گروههای محدود و محیطهای خصوصی، هر طور که میخواستند میآمدند و میرفتند و با سرعت بیشتری از لانهی حکومت به سمت فرهنگی مخالف ایدهی دولت میرفتند. این وضعیت نشان داد وقتی مرغ سیاسی فقط یک پا دارد از هدف دور می شود. اکنون آنها سعی می کنند سازمان های پشت این رفتار را پیدا کنند و اتاق وضعیت حجاب ایجاد کنند که فقط اوضاع را بدتر می کند. حتی اگر چنین سازمانی وجود داشته باشد، مسئله اصلی اثربخشی برگزارکننده نیست، بلکه توانایی جامعه است.
ارسال پاسخ