کدیر باستانی در شارک نوشت: چند سالی است که در کشور ما بخش قابل توجهی از انرژی به مسائلی متصل شده که برای اکثریت جامعه «مشکل» دیده نمی شود. این شکاف بین اولویت های حاکمیتی و ادراک عمومی به تدریج پایه های اعتماد اجتماعی را سست کرده و عملکرد عادی جامعه را در تنظیم رفتار اجتماعی مختل کرده است.
امروزه در شرایطی که 34 میلیون نفر زیر خط فقر زندگی می کنند، تمرکز بر مسائل ثانویه مانند ماراتن کیش کمکی به حل مشکلات نمی کند، در واقع واقعیت های سخت را کنار زده و شکاف بین سیاست های عمومی و رسمی را بیش از گذشته می کند.
فضای سیاست گذاری به گونه ای پیش رفته است که اولویت های رسمی با اولویت های زیستی و ذهنی اکثریت مردم همسو نمی شود. این شکاف مکانیسم های طبیعی تنظیم اجتماعی را تضعیف کرده و توانایی جامعه برای خودتنظیمی را بیشتر کاهش داده و هزینه های بازگرداندن اعتماد را تشدید کرده است. جامعه، درست مانند بدن انسان، موجود زنده ای است که خود را تنظیم می کند و هر زمان که اختلالی ایجاد می شود، ابتدا عمل می کند.
مردم در زندگی روزمره خود هزاران بار رفتار یکدیگر را اصلاح می کنند. یک یادآوری ملایم، یک نگاه، احترام متقابل کافی است تا کمتر اشتباه کنیم. در چنین مکانیزمی مداخله دولت باعث بهبود وضعیت نمی شود و حتی باعث اختلال در روال کنترل اجتماعی جامعه می شود.
به طور کلی، وقتی دولت بیش از حد در امور اجتماعی دخالت می کند، جامعه به تدریج یاد می گیرد که خودش را اداره کند. مانند ماهیچه ای که توسط یک گچ بلند آتروفی شده است. متأسفانه بخش قابل توجهی از عادی سازی اجتماعی ما سالهاست که به چنین سرنوشتی دچار شده است. مصداق بارز آن مسئله روسری است. حقیقت این است که اکثریت جامعه تمایلی به پرداختن به این موضوع ندارند.
این عدم اعتقاد یا دوری از دین نیست، بلکه نتیجه تغییر اولویت ها در زندگی مردم است. امروزه مسائل مبرم تری ذهن خانواده ها را به خود مشغول کرده است: تامین زندگی روزمره، امنیت شغلی، آینده فرزندان، افزایش بی رویه اجاره بها، کیفیت آموزش، سلامت و آرامش روانی. در چنین شرایطی، اگر سیاست گذار بخواهد موضوعی را که در اذهان عمومی در اولویت نیست، موضوع اول کشور قرار دهد، اولاً از جامعه و واقعیت های آن فاصله می گیرد.
باید تلاش کرد تا مکانیسم های طبیعی جامعه دوباره فعال شود. کافی است دولت از مناطقی که هیچ ربطی به آن ندارد عقب نشینی کند و منطقه را به مردم بسپارد. تجربه نشان داده است که جامعه هر جا که اقتدار داشته باشد بهتر عمل می کند. خانواده ها، محله ها، موسسات مدنی، انجمن ها، مدارس و حتی شبکه های محلی می توانند نقش مهمی در تنظیم هنجارها ایفا کنند تا زمانی که دخالت خارجی وجود نداشته باشد. سه راه حل روشن برای برون رفت از وضعیت فعلی وجود دارد:
اول، حکومت باید انرژی و منابع خود را بر موضوعات اصلی متمرکز کند: اقتصاد، بهداشت، آموزش، محیط زیست، مبارزه با فساد و شفافیت. اینها هستند که امید ایجاد می کنند و زندگی مردم را بهبود می بخشند.
دوم اینکه مقداری تنظیم هنجارهای اجتماعی به خود جامعه واگذار شود و کنترل طبیعی و اجتماعی احیا شود. دولت باید فقط در موارد خاص و قانونی مداخله کند، مانند مواردی که این رفتار آشکارا غیرقانونی است. در این زمینه، قوانین باید شفاف، روشن و قابل فهم و مورد قبول همگان باشد. در عین حال باید مطالبات عمومی را نیز در نظر گرفت. این یک قانون واقعی و قابل اجرا است که مردم آن را درست و قابل اجرا می دانند.
ثالثاً، هر گونه سیاست اخلاقی باید از طریق گفتگو و مشارکت عمومی صورت گیرد، نه در اتاق های بسته با بخشنامه و دستور. اخلاق را نمی توان با زور تحمیل کرد، بلکه با مشارکت و گفتگو می توان آن را ریشه دواند و پایدار کرد. وضعیت کنونی کشور ناشی از درک نادرست سازوکارهای اجتماعی است. برای اصلاح، اولویت دادن به اصول زندگی مردم، فضا دادن به جامعه و تصمیم گیری با مشارکت و شفافیت کافی است. تنها در این صورت است که اعتماد دوباره برقرار می شود و امید احیا می شود.
اصلاح دوره نیاز به مراحل کوچک اما حساب شده دارد. انرژي حكومت را به مسايل اساسي زندگي مردم سوق دهد، حوزه هنجارگذاري را به عموم مردم بدهد و قوانين روشن و قابل فهمي را تدوين كند كه بر اساس اراده عمومي قابل اجرا باشد. تواضع در سیاست گذاری و گوش فرا دادن به خواسته های جامعه می تواند اولین قدم مطمئن برای برون رفت از این بحران باشد.






ارسال پاسخ