چرا ناسیونالیسم را دیر فراموش کردیم؟!

چرا ناسیونالیسم را دیر فراموش کردیم؟!


پس از پایان جنگ 12 روزه و فضای متشنج، روند مشخصی به سوی بازتعریف وحدت ملی وجود دارد. به گفته مسئولان، تاکید بر ایران و آثار تاریخی آن در تبلیغات شهری و حتی در رفتار رسانه ها بیشتر شده است. گويي فرهنگ و سياست اجتماعي از گذشته‌اي استفاده مي‌كند كه مدت‌ها از آن دور بوده‌اند. گذشته ای که در آن شخصیت ها و وقایع تاریخی نه به عنوان یک موزه یا در نهایت به عنوان موضوع فیلم یا سریال، بلکه به عنوان عنصری که روحیه ملی و حمایت روانی جامعه را فعال می کند، درک می شود.

با این حال به گزارش ایسنا، سوال اصلی این است که چرا چنین رویکردی در این مقطع به وجود آمده است؟ آیا این بازگشت به نمادها واکنشی به وضعیت کنونی جامعه است یا می توان خوشبین بود که یک تغییر واقعی در دیدگاه فرهنگی غالب وجود دارد؟

شاپور اول پادشاه ساسانی نماد اقتدار و موضع در برابر قدرت های بیگانه در حافظه تاریخی ایرانیانی است که تا حدودی از تاریخ آگاهی دارند. اگرچه پس از افتتاح مجسمه، کارشناسان درباره «والرین» یا «فیلیپ عرب» بودن فردی که در مقابل آن زانو زده است، بحث کردند و بعدها برخی از کارشناسان مجسمه به ایرادات ساختاری مجسمه پی بردند، اما با همه این اوصاف نمی توان اصل عمل یعنی بازگشت به نمادهای تاریخی را نادیده گرفت. این انتخابات در شرایط کنونی بسیار پرمعناتر از یادآوری تاریخی است و می توان آن را نشانه تلاش برای بازسازی اعتماد جمعی دانست.

با این حال، همه با آغوش باز از این بازگشت استقبال نکردند. واکنش‌ها در شبکه‌های اجتماعی و بین مردم از تحسین تا بدبینی متفاوت بود. در حالی که برخی این اقدام را گامی مثبت برای احیای غرور ملی توصیف کردند، برخی دیگر آن را اقدامی دیرهنگام دانستند. این حرکتی است که اگر از سال ها قبل شروع می شد، تأثیر عمیق تری بر ذهن جامعه امروزی می گذاشت. این دوگانگی در واکنش‌ها نشانه‌ای از وضعیت کنونی جامعه است، جایی که نیاز به همبستگی است اما هنوز اعتماد به نیات نهادهای رسمی ایجاد نشده است. به همین ترتیب، انتقادات وارده به این مجسمه و زمان افتتاح آن صرفاً نقد فنی یا زیبایی شناختی نبود. نقدی بود بر تأخیر و غفلت سال های گذشته و اینکه چرا بحران باید محرک بازگشت به هویت ملی باشد. جامعه امروزی مخاطبان ساده دل دهه 60 نیست که یک آهنگ، سرود، مجسمه یا سخنرانی تاثیری ماندگار بگذارد. امروز مردم فقط نظاره گر پیام های فرهنگی نیستند، بلکه آن ها را تحلیل می کنند و از لایه سطحی فراتر می روند و در پس هر حرکتی دنبال نیت و صداقت می گردند.

بازگشت به نمادهای ملی اگرچه نشانه تحول مثبت است، اما تنها می‌توان آن را حرکتی نمایشی بدون اطمینان از تداوم و بدون مطالعه ابعاد تاریخی و زیبایی‌شناختی با استفاده از نظرات کارشناسان تعبیر کرد. برخلاف گذشته، جامعه قدرت ارزیابی از طریق ابزارهای رسانه ای و شبکه های اجتماعی را دارد. نمادی که در نزد مردم تصنعی تلقی می شود به جای رسیدن به هدف یکپارچگی و تقریب اجتماعی باعث ایجاد شکاف اجتماعی می شود. برعکس، وقتی حس مشارکت و صمیمیت در پس چنین اقداماتی دیده می شود، مهم ترین حامل پیام می توانند همین افراد باشند.

از این منظر، چنین رویکردی تنها زمانی تأثیر واقعی خواهد داشت که از ظاهر فراتر رود و به لایه‌های معنایی برسد. رونمایی از مجسمه در قلب تهران و نصب آن در فرودگاه مهرآباد شاید نشانه آغازی جدید باشد. حرکتی که دیر شروع شد اما می تواند ادامه یابد. البته اگر درهای بحث و انتقاد بر این موضوع بسته نشود. نمادها کارکردی جمعی دارند که در آن افراد می توانند در ساختن معنای خود مشارکت کنند، نه اینکه معنایی از پیش تعریف شده برای آنها داشته باشند. نمادها باید به تجربیات روزمره متصل شوند و برنامه های فرهنگی، گفت و گوها و رویدادهای مدنی حول محور آنها ساخته شوند.

با این حال، نمی توانیم طرف دیگر ماجرا را نادیده بگیریم. واقعیت این است که سیاست فرهنگی کشور در سال های اخیر رویکردی محتاطانه و گاه سرد به نمادهای ملی نشان داده است. اکنون که این مسیر بازگشایی شده است، جامعه انتظار دارد این نه تنها یک حرکت تبلیغاتی باشد، بلکه یک تغییر اساسی در دیدگاه باشد. طبیعی است که جامعه ای که بارها شاهد سوگیری سیاست ها بوده است، نسبت به رویکردهای جدید محتاطانه واکنش نشان دهد.

از سوی دیگر نمی توان نادیده گرفت که این حرکت حتی اگر دیر شده باشد، پیامی مثبت دارد. بازگشت به میراث فرهنگی به معنای شناخت ظرفیت ملی است. به ما یادآوری می کند که ایران تنها از دل تاریخ خود زنده مانده است. اما اگر این بازگشت با اصلاح نگاه جامعه به زمان حال همراه نباشد، گذشته دردی از حال را تسکین نخواهد داد. نمادها قرار نیست تاریخ را زنده کنند، بلکه باید روح همبستگی امروز را القا کنند.

از مجسمه شاپور اول در مرکز تهران رونمایی شد. در حالی که ممکن است در سطح جهانی قابل قبول یا الهام بخش نباشد، حداقل گفتگویی را آغاز کرد که قبلاً وجود نداشت. گفتگو در مورد اینکه چگونه می‌توانیم در کنار هم بایستیم، اما با هر فکر و عقیده‌ای برای مفهومی بزرگ‌تر مانند ایران سازگارتر باشیم. اهمیت این رویداد، بازگشت مفهوم «نماد» به عرصه عمومی است. بازگشتی که اگر با تداوم و شفافیت همراه شود، می تواند به تقویت همبستگی اجتماعی منجر شود. جامعه ای که می خواهد دوباره به زبان نمادها صحبت کند باید صادقانه و مستمر این راه را طی کند. در غیر این صورت نمادها دیر یا زود فراموش خواهند شد. زیرا وقتی به جای معنا، کارکرد تبلیغاتی پیدا کنند، از چشم جامعه محو می شوند.