بعدی- زهرا شیخ، دکترای جامعه شناسی فرهنگی; خواندن تصادفی مقاله “زمان زنان” پاسخ به سوالی بود که مدتی بود عمیقاً مرا به چالش می کشید. کشفی از تجربه زیسته من که با واقعیت اجتماعی در تضاد است. و این مسئله حفظ فیزیولوژی و ذهن زنانه “با زمان” نبود.
زنان بسیار کمی هستند که بتوانند مسیر یک مرد را با برنامه ریزی دقیق و گام به گام در یک دوره زمانی مشخص دنبال کنند. کافی است آگاهانه به خود نگاه کنیم. بدون قضاوت و از راه دور. اغلب وقتی برنامههایمان محقق نمیشوند، آنقدر خودمان را تحقیر میکنیم که حقیقت را از دست میدهیم، اما تنها کافی است کمی مراقبه باشیم تا ببینیم مشکل واقعی از کجا میآید.
برای من، این کشف با چند مراقبه اخلاقی ساده آغاز شد: کنترل استرس و عصبانیت و شروع یک رژیم غذایی کاهش وزن. بعضی روزها متوجه شدم که برنامه هایم به خوبی پیش می رود. بعضی روزها سخت تر است، بعضی روزها احساس می کنم همه چیز خارج از کنترل من است. من نمی گویم که واقعا نمی توانید استرس یا عصبانیت را کنترل کنید. یا هوس شیرینی عجیب شما را مهار کرد. می توانم بگویم که آنها فوق العاده قدرتمند هستند. و تقصیر من نبود
مدتی طول کشید تا فهمیدم تقصیر من نیست، هورمون های زنانه هستند و طبق برنامه من فقط دو هفته در ماه می توانم به مرد تبدیل شوم.
می دیدم که شب ها در اوج اخلاق خوب می خوابم و صبح روز بعد به خاطر یک موضوع بسیار پیش پا افتاده در آستانه جنون بودم. یا به راحتی یک کیلو کم کردم و به دلیل ضعف جسمانی دیگر نمی توانم به طور عادی راه بروم. من تازه با ظاهر شدن علائم درد در ناحیه شکم و پایین شکم از علت عصبانیت خود آگاه شدم. به خاطر ضعف عجیب بدنم و میل به زیاد خوردن. میتوانم مدیتیشن اخلاقی یا رژیم کاهش وزن خود را ادامه دهم، اما به شرطی که فراز و نشیبهای آن را در دورههای چرخهای بپذیرم.
پیشرفت برای من امکان پذیر بود، اما نه به عنوان مردی که باید هر روز بهتر از دیروز باشم. بعضی روزها مثل روز اول خوب بودم یا پسرفت نکردم، برای پیشرفت بود. فرآیندی که در برنامه ریزی منطقی جایی ندارد.
شما را 300 فوت به هوا پرتاب می کنند، انگار که از کوهی به ارتفاع 500 فوت بالا می روید. هنر شما حوصله ندارد حتی اگر سخت تر، پیچیده تر، کندتر است، ادامه دهید. اما متوقف نشو برای من، برنامه ریزی یک مسیر یک خطی نیست، مانند یک توپ بزرگ است که باید دور آن بچرخم. بنابراین، همانطور که به سمت بالا راه می روم، مدام در یک حلقه به جلو و عقب می روم.
اما اینها همه در ذهن من بود و هیچ منطق نظری درباره آنها نداشتم.
و چه حس خوبی داشتم وقتی در این مقاله در مورد 3 نوع زمان خواندم: زمان خطی، زمان چرخه ای و زمان حافظه! نفس راحتی کشیدم و انگ توجیه وقفه در برنامه هایم از بین رفت.
زمان خطی به «زمان پدر» نسبت داده می شود، در حالی که زمان های چرخه ای و یادبود به «زمان مادر» نسبت داده می شود.
پیچیدگی دنیای زنان را می توان از این نقطه به بعد نشان داد. اختصاص دو نوع زمان به سبک زندگی زنان و تلاش زنان برای همزیستی با زمان مردان!
زمان خطی، زمان پدر یا «زمان تاریخ»، درباره شروع از نقطه «الف» و رسیدن به نقطه «Y» صحبت می کند. همان درک غالب و روزمره از زمان. زمان پیشرفت، تاریخ نگاری و روایات علت و معلولی. دفترها و سکوهای رنگارنگ و متنوعی که طراحی کردند: نوعی غایت شناسی، تداوم یک خطی، زمان زبان: شروع از فاعل و پایان جمله با فعل!
زن برای ورود به جامعه و کنشگری تاریخی باید وارد این زمان خطی شود. یعنی ورود به زمانی متفاوت از طبیعت و ذهنیت او. زن به زمان چرخه ای تعلق دارد: زمان مکرر، طبیعت و بدن. اولین نوع زمان زنانه است. وقتی تکرار می شود و برمی گردد. ریتم های بیولوژیکی (سیکل های قاعدگی، بارداری)، ریتم های طبیعی (فصول)، و تکرار کارهای خانگی و مراقبتی (آشپزی روزانه، تمیز کردن). این بار او هیچ جا “رفته” نیست، “برمی گردد”.
اما زمان دیگری از دنیای زنانه وجود دارد: زمان یادآوری: زمان ابدیت، اسطوره و مادری. در اینجا پیچیده ترین نوع زمان است: یک ابدیت بی نهایت و فراتاریخی. به نظر می رسد زمان فشرده شده است و همه چیز در یک “اکنون” عظیم و گسترده وجود دارد. این زمان نه مانند زمان خطی “حرکت” دارد و نه مانند زمان چرخشی “تکرار” می شود. بلکه فقط “هست” است. زمان اسطوره ها و تجربیات عرفانی است.
اگر زمان خطی زمان «حوادث» و «تغییر» است، زمان یادبود زمان «هستی» محض و تغییرناپذیر است. کریستوا مهمترین نمونه این دوره را تجربه مادری می داند: لحظه ای که زن باردار می شود، احساس می کند به زنجیره بی پایانی از مادران و دختران متصل است که از بی نهایت تا بی نهایت امتداد دارد. در آن لحظه او هم مادر خودش است و هم دختر مادرش. خارج از تاریخ خطی و در فضایی اسطوره ای قرار می گیرد.
فقط یک زن می تواند احساس غوطه ور شدن در یک اثر هنری بزرگ، یک تجربه معنوی عمیق، یا متصل شدن به یک چرخه کیهانی را تجربه کند که از عمر محدود فرد فراتر می رود. این “بازگشت ابدی” الیاده است که در تجربه زیسته احساس می شود.
کریستوا نمی گوید که زنان باید در زمان های چرخشی یا یادبود “بمانند”. او هشدار می دهد که ماندن در این دوران به معنای دور ماندن از تاریخ و فعالیت سیاسی است. اما از سوی دیگر، پذیرش کامل زمان خطی نیز به معنای از دست دادن این تجربیات عمیق وجودی و تسلیم شدن در برابر منطق مردانه قدرت است.
راه حلی که او پیشنهاد می کند ایجاد «زمان سوم» یا «زمان مارپیچی» است: توانایی زنان برای حرکت در زمان خطی و تاریخی (حضور در سیاست، علم و جامعه) و در عین حال ارتباط با ریشه های خود را در زمان چرخشی و یادبود حفظ می کنند. زنی که هم تاریخ ساز است و هم حافظ پیوند با بدن و طبیعت و ابدیت.






ارسال پاسخ