فلاپی سقوط از آثار ادبی یکی از اعتقادات قدیمی این مرز است. با گذشت زمان ، ساکنان این سرزمین حق داشتند از ادبیات تفکر بهره مند شوند. با این حال ، با گذشت زمان ، فقط در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
تو مثل صبح هستی و من یک شمع سحر دارم
زندگی مانند آرایش و خونریزی
تو در قلب من خیلی داغ هستی
بنفش برای خلاص شدن
من جلوی درب هستم
که یک فانی به خودش فکر می کند
متشکرم ، خیلی متاسفم
این به ذهنم نمی رسد.
برده مردم چشمانم با قلب سیاه
هزاران قطره
بت ما از هر نظر ظاهر می شود ، اما
هرکسی که ببیند
Hafez باد به خاک باد است
من در آن قلب پرشور هستم
فرهنگ لغت توضیحات: سیادلی: شجاع/ مسطح: مکان تنگ
نظرات عرفانی:
1- هافیز در نیش های پنجم تا هفتم می گوید:
اگر من سیاه و بی رحمانه هستم ، اما وقتی درد خود را ابراز می کنم ، من یک برده دانشجویی هستم که اشک های زیادی را می ریزد.
* معشوق ما در برابر هر چشم زیبایی نشان می دهد ، اما هیچ کس ناز و غم انگیز پیدا نمی کند.
* اگر دوست هافز مانند نسیم سبک بگذرد ، من مرگ مرگ را از شور و شوق بازدید وی در آن گور تاریک و تاریک پاره می کنم.
اکنون باید اهداف خود را تفسیر کنید.
نظر غزل:
بهتر است آن را نادیده بگیرید ، زیرا انجام این اهداف چیزی جز غم و اندوه برای شما به ارمغان نمی آورد و هرگز به معنای خود نخواهید رسید. بنابراین بهتر است اصرار داشته باشید که این کار را انجام دهید و راهی بهتر به کار بگیرید.
ارسال پاسخ