حسین کارا: داوود رشیدی از کودکی به دستور پسر عمویش طوسی حائری وارد تئاتر عبدالحسین نوشین شد و مسیر زندگی او با صحنه و نمایش گره خورد. اگرچه رشیدی در ژنو که احتمالاً محل مورد علاقه پدر دیپلماتش بود، علوم سیاسی خوانده است. اما تحصیلات خود را در رشته کارگردانی و بازیگری در کنسرواتوار ژنو به پایان رساند. ورود تهران رنگ و بوی تازه ای به تئاتر مدرن نوپا ایران داد. او با روی صحنه بردن آثار نویسندگانی چون بکت، احترام و شهرتی را که شایسته آن بود به دست آورد. داوود رشیدی در کنار علی نصیریان، جمشید مشاییخی، محمدعلی کشاورز و عزت الله اعظمی قطب های بازیگری آن دوره بودند که با حضور در سینما جان تازه ای به بازیگری کلیشه ای سینما دادند.
رشیدی در بسیاری از آثار از «کندو» فریدون گل تا «هزاردستان» علی حاتمی خوش درخشید. بعد از انقلاب نمایش هایی به نام «هنر» نوشته یاسمینا رضا روی صحنه برد.
گفت وگوی زنده یاد داود رشیدی با مجله «ذن روز» در تاریخ 11 دی ماه 1351 را در زیر می خوانید. این مصاحبه آن روز با این عنوان منتشر شد: داوود رشیدی: به دلیل بیکاری به سینما پناه بردم.
داود رشیدی کارگردان و بازیگر موفق تئاتر ایرانی است که وقتی روی صحنه می رود نفس آدم را بند می آورد. کسانی که پیش از این نمایش «در انتظار گودو» را تماشا کرده اند، بازی رشیدی را فراموش نکرده اند چرا که او بازی در این نمایش را درخشان ترین بازی دوران بازیگری خود می داند.
وقتی به ایران برگشتم گریه کردم
پس آقای رشیدی شما کی هستید؟ کجا مطالعه کردید، چه مطالعه کردید و چقدر خودتان را معرفی کردید؟
دبستان را در تهران به پایان رساندم. دبیرستان را در پاریس رفتم، سپس به بروکسل و ژنو رفتم. پدرم معتقد بود که هر جوان باید مدرک قابل توجهی کسب کند که در نظر مسئولان کشور ارزشمند باشد. از این رو وقتی عشق من به تئاتر را دید، به من پیشنهاد داد که همزمان با حضور در کلاس تئاتر در رشته دیگری تحصیل کنم و در رشته علوم سیاسی تحصیل کردم و لیسانس خود را در این رشته از دانشگاه ژنو گرفتم. بعدها دیپلم بازیگری و کارگردانی گرفتم و در یکی از تئاترهای ژنو به صورت حرفه ای بازیگری را شروع کردم.
چقدر از بازگشتت به ایران می گذرد؟
9 سال فکر کنم وقتی به ایران برگشتم خیلی دلم می خواست گریه کنم. نه تئاتر بود، نه سالن، نه گروه موسیقی. در آن زمان اداره هنرهای دراماتیک تازه تاسیس شده بود و تنها کار این اداره نمایش هفتگی برنامه های تئاتر در تلویزیون بود. من کار صحنه را دوست داشتم و دوست داشتم تماشاگران خیلی به من نزدیک باشند. اصلاً تئاتر ایران واقعاً داشت می مرد.
تا به حال در چند بازی حضور داشته اید؟
از نظر بازیگری دقیقاً یادم نیست اما از نظر کارگردانی دو نمایش در ژنو و دوازده نمایش در ایران کارگردانی کردم.
در کدام بازی موفق تر بودید؟
هم برای من و هم برای تماشاگران با بازی «ولادیمیر» در نمایش «در انتظار گودو».
به دلیل بیکاری به سینما روی آوردم
آقای رشیدی می گویند با روی آوردن به سینما امید بسیاری از جوانان علاقمند به نمایش را بر باد داده اید، چرا؟ چرا دیگر ترجیح نمی دهید روی صحنه بروید و در سینما بازی کنید؟
عجیب است که همه فکر می کنند من به طور منظم در فیلم ها بازی می کنم، در حالی که سینما واقعاً زمان کمی را از من می گیرد. شاید تمرکز من روی سینما روی کسانی که به اصطلاح به دنبال شغل ما هستند، تاثیر بدی داشته باشد، اما باید شرایط من را هم در نظر بگیرند. بله، داود رشیدی تئاتر را خیلی دوست دارد، روی صحنه زندگی می کند، می خواهد هر شب تماشاگر را جلوی خودش ببیند، اما سالن کجاست؟ امکانات کجاست؟ وقتی به سینما رفتم بیکار بودم، به کلمه بیکاری توجه کنید. برای کسی که زندگیش معنایی جز رفتن روی صحنه ندارد، بیکاری مثل مرگ است. وقتی بیکار شدم هیچ مسئولی نگفت چرا بازی سنی نمی کنی، حتی نمی خواستند بدانند من چه کار می کنم. من هرگز تئاتر را از زندگی ام حذف نکردم. حالا یک تئاتر به من بدهید، امکانات لازم را فراهم کنید، دوباره بازیگر می شوم و سینما را رها می کنم.
شما اشاره می کنید که سالن ندارید، مثلا نمی شود در یکی از پارک ها بازی کرد و مردم از خیابان یا بازار تماشا کنند؟
این فکر خیلی وقته در ذهنم بوده. من معتقد نیستم که تئاتر فقط متعلق به ثروتمندان است. اما اگر خیلی راحت و بدون اجازه وارد پارک شوید، کارگردان نمی تواند این کار را انجام دهد. از صد جا باید مجوز بگیرد، هزار مشکل به او می دهند. تئاتر خواندم تا بتوانم هر ماه یک نمایش را روی صحنه ببرم. شما به ما این فرصت را می دهید که مخاطب جمع کنیم. اینکه می گویند مخاطب ایرانی حاضر است شبی 200 تومان برای کاباره بپردازد، اما بلیت 10 تومانی نمی خرند، درست نیست. ما مخاطبان خوبی داریم.
قرعه کشی مرگ همیشه به نام من می رود!
آقای رشیدی می گویند چون در دانشگاه تدریس می کنید، می توانید استاد شوید و با دستمزدتان تئاتر را در نظر بگیرید.
نه، آنها دقیقا برعکس را ارائه کردند. من هم مثل بقیه با دستمزد در دانشکده هنرهای تئاتر کار می کنم بیا حقوقم را جمع کن و ببین چقدر در ماه درآمد دارم. با این حال اگر امکانات لازم برای اجرای چند نمایش در سال برایم فراهم شود، سینما را به کلی کنار می گذارم.
چرا شما که یک بازیگر واقعا موفق تئاتر هستید، نقش دوم سینما را انتخاب کردید؟
اولاً سینما کار اصلی من نیست، کار فرعی است. موضوع دیگر این است که در سینما بازیگری که درآمد بیشتری دارد و مشهورتر است همیشه نقش اول را می گیرد. من قبلاً آن را در سینما دیده بودم، برای خواندن فیلمنامه کافی است و اگر دوست داشتم می توانم در آن شرکت کنم.
چرا همیشه در نقش های سینمایی خود کشته می شوید؟
چون در فیلم های ایرانی رسم بر این است که در پایان فیلم یکی دو نفر می میرند. نام من باید کشیده شود!
فردین اخیراً شکل خود را تغییر داده و به خصوص در آخرین فیلمش تبدیل به فردی کاملاً متفاوت شده است.
ما به اندازه کافی بازیگر و کارگردان داریم
آقای رشیدی چرا تئاتر ایران مثل مریضی در حال مرگ می ماند که نمی تواند درست نفس بکشد؟
بله، به اصل مطلب رسیدید. باید از خود بپرسیم مشکل چیست؟ در مخاطب؟ نه، چون هر زمان که یک نمایش خوب روی صحنه می رود، مخاطبان کافی داریم. آیا به دلیل نداشتن تجهیزات فنی است؟ نه، چون درست است که از نظر فنی خیلی پیشرفت نکرده ایم، اما با همین تجهیزاتی که داریم می توانیم تئاتر را روی صحنه ببریم. آیا بازیگران و کارگردانان ما ضعیف هستند؟ خیر، چون در حال حاضر دو آموزشگاه تئاتر داریم که سالانه 20 بازیگر تربیت می کنند. 45 بازیگر و 20 کارگردان خوب آماده کار در بخش تئاتر داریم. پس اشتباه کجاست؟
حقوق کار را خراب کرد
اشتباه آقای رشیدی کجاست؟ من خودم تعجب میکنم…
تنها عیبش این است که این بازیگران و کارگردانان وابسته به تئاتر دولتی هستند. تئاتر ما یک تئاتر دولتی است. ما 6-7 اتاق تمرین در بخش تئاتر داریم. هزاران احتمال دیگر وجود دارد. این سازمان بزرگ و طولانی باید بتواند هر شب حداقل یک نمایش را در دو نقطه شهر روی صحنه ببرد. تمام بدبختی این است که مدیریت تئاتر «کارمند» می گیرد نه کارگردان و بازیگر. آنها را عادت داد که اول هر ماه حقوق بگیرند. چه باید کرد و چه کاری نباید کرد انسان ذاتاً تنبل است، اگر چیزی به این تنبلی کمک کند، کاملاً فراموش می کند که چه می کند. بدین ترتیب روح هنرمند کم کم به کارگر تبدیل می شود و ستایش نمایش از اینجا خوانده می شود.
(ببینم آقای رشیدی خیلی ناراحت است، من سیگار پشت سیگار می کشم.) شما واقعاً عاشق تئاتر هستید آقای رشیدی. احساس کردن این عشق در درون خود بسیار آسان است.
چرا تئاتر در خون من است. دوست ندارم کارمند باشم و بیکار باشم و هر ماه حقوق بگیرم. فکرش را بکنید در این چند سال خیلی ها بعد از اتمام تحصیلات تئاتر با هزار رویا به ایران برگشتند، اول شور و هیجان نشان دادند اما در نهایت یا «کارگر» شدند و به تنبلی عادت کردند یا مثل فرار کردند. من من می گویم ساختن مدرسه خوب است، ساختن جاده و بیمارستان حتی بهتر است. اما تربیت فکری و فرهنگی نیز در نزد خداوند لازم است. یک کشور به اندازه جاده سازی و آسفالت به تئاتر نیاز دارد. آموزش فرهنگی هم لازم است.
اما تئاتر تجربی مفید است
ما گروه های مختلفی داریم که بی صدا در گوشه و کنار حرکت می کنند. مثل یک کارگاه نمایش و …
کارهای اجرا شده در کارگاه نمایش بیشتر تجربی و برای تئاتر ایران مفید است. البته سالن کوچک و فقط برای چند نفر است. این تئاترها باید وجود داشته باشند و کارهای جدید باید تجربه شود، اما باید یک تئاتر عمومی هم وجود داشته باشد. تئاتری که مردم را از کوچه و بازار به سطح خوبی از تئاتر می کشاند که بیشتر حواسشان را پرت نمی کند و ذهنشان را بیشتر نوازش می کند. به تئاتری مثل 25 شهیروار نیازمندیم. اما برای کار در تمام طول سال بسیار گسترده تر و دقیق تر است.
سالانه چند پیشکسوت تئاتر مانند پیتر بروک، گروتفسکی و دیگران به ایران می آیند، به نظر شما آمدن آنها برای تئاتر ایران مفید است؟
کار گروتفسکی و بروک تحسین برانگیز است، اما باید دید به کجا رسیده اند. وقتی تئاتر ابزورد را به مردم ارائه کردند، مردم از تماشای تئاتر کلاسیک خسته شده بودند، اما در ایران که نمایش مناسبی ندارد، ناگهان آمدیم یک تئاتر 100 درصد مدرن به آنها بدهیم، البته که هست. آنها یک غذای غیرمعمول را دفع می کنند یا نمی توانند هضم کنند.
خطر این است که وقتی یک نفر جدید به ایران می آید، ناجی تئاتر می شود و چند ماه بعد، یک نفر دیگر جای همان ناجی را می گیرد. تجربه مسیرهای جدید بد نیست، اما گم شدن بد است. هنوز تئاتری نداریم که مخاطب از آن خسته شود.
سینمای ایران ناسالم و بیمار است
به نظر شما وضعیت سینمای ایران چگونه است؟
همانطور که گفتم من از یک طرف به سینما نگاه می کنم و هیچ وقت دوست نداشتم در آن گیر کنم. به نظر من که یک نظر کاملا شخصی است، سینمای ما یک سینمای مریض و حتی گاهی کثیف است. افرادی در این صنعت هستند که ترجیح می دهند تاجر یا خواربارفروش باشند تا کارگردان و بازیگر. خوشبختانه در این سه چهار سال اخیر چند نفری که سینما را جدی می گیرند آمده اند و فضای تمیزی برای تنفس در سینما ایجاد کرده اند.
مثلا؟
به نظرم اینها جلال مقدم، مصداقی، مهرجویی و کیمیا، تقوا و بیدایی هستند که مسیر کم و بیش امیدوارکننده ای را برای آینده دنبال می کنند.
به نظر شما بهترین بازیگر زن کیست؟
بی شک بهروز وثوقی به دلیل آگاهی از کار و علاقه خاصی که به حرفه اش دارد. او به شغل خود اهمیت می دهد. اگرچه خیلی ها بازیگری را سرگرمی می دانند، اما فردین اخیراً تغییر شکل داده و به خصوص در آخرین فیلمش شخصیتی کاملاً متفاوت به خود گرفته است. من بازیگران A-list زیادی را می شناسم که برای فیلمنامه مشکلی ندارند. این سینمای بیمار و گاه انحرافی را هر چه که باشد نیاز به نجات افراد باوجدان دارد وگرنه مرگش حتمی است.
من شوهر خوبی نیستم
آقای رشیدی بیایید کمی صحبت خصوصی داشته باشیم. در زندگی خصوصی خود چه جور آدمی هستید؟
خیلی غیرقابل مقاومت است!
واقعا
من واقعاً فکر می کنم تحمل من در خارج از خانه برای شما راحت تر است.
پس تو شوهر خوبی نیستی؟
کاملا… من آدم خیلی حساسی هستم و خیلی آرام چیزهای بد را فراموش می کنم.
چه کسی را بیشتر دوست دارید؟
من و پسرم «فرهان» می دانیم که این عشق کمی بیش از حد شدید است، اما از دست من خارج شده است.
تا حالا عاشق شدی؟
وقتی خیلی خیلی جوان بودم، هر روز عاشق می شدم. من همیشه عاشق خود عشق بوده ام نه وصل شدن به معشوق و رسیدن به او.
وای، زندگی با تو سخت نیست!
گوگوش خواننده مورد علاقه من است
کدام خواننده را دوست دارید؟
گوگوش وقتی این دختر یک آهنگ غمگین می خواند واقعا غمگین می شود و معنای شعر و حال و هوای آهنگ را حس می کند.
آیا در حال خواندن هستید
همیشه
از چه چیزی بیشتر لذت می برید؟
وقتی روی صحنه هستم و بسته به حالم، تماشاگر را غافلگیر میکنم، ناراحت میکنم یا میخندم، مخصوصاً وقتی تماشاگر از ته دل میخندد، تمام شادی دنیا در دلم جاری میشود. البته منظورم خنده های بی مورد تماشاگران به دلیل حرکات اضافی بازیگر نیست. بازیکن با استعداد کسی است که هر حرکتی را به موقع انجام می دهد.
۵۷۵۷
گردآوری شده از رسانه خبر آنلاین
ارسال پاسخ