مریم شبانی در میهن نوشت:
چگونه یک انگلیسی (یا هر شخص غیر روسی) می تواند روسی باشد؟ یا در عوض ، آیا او می تواند یک زندگی انگلیسی را به عنوان زندگی ای که در آن می فهمد و تجربه می کند ، درک کند؟ برای پاسخ به این سؤال ، ما ناخودآگاه به دنیای ادبیات روسیه پرتاب شدیم و شروع به کشف آنچه می خوانیم. از کلاسیک های قدیمی و re -classics گرفته تا معاصران ، از Feodor Dostovsky تا Sutlana Alexovic. مانند گراسو بریتانیا ، که می خواهد روسی باشد ، از روسیه راضی نیست ، که روس ها را می خواند ، با روس ها نشسته و ایستاده است ، چند سابرس یاهار ، تالارستوی ، داستایوسکی ، چخوف ، گوگول و گوگول زندگی می کند. چگونه آنها در قلب تاریکی زنده مانده اند.
“مشکل آنچارینا” خاطره ای از Vivio Grakoscope در روسیه و کلاسیک روسیه است. به قول خودشان ، راهنمایی این است که با استفاده از سرنخ هایی که توسط این کلاسیک ها ارائه شده است ، زندگی سالم در زندگی داشته باشد و پاسخ این نویسندگان را برای سؤالات گشت و گذار کند. “اما کدام کلاسیک از یکی از نام های عالی و کتابهای تأثیرگذار روسی تا پیچیدگی و دشواری زندگی در روسیه؟ در اصل ، کلاسیک های روسی بهترین مکان برای یافتن مشاوره در مورد زندگی نیستند.
ادبیات روسی پر از افراد عصبانی است که فکر می کنند زندگی آنها منجر به چنین روشی وحشتناک و ناامید شده برای یافتن شخص دیگری برای سرزنش شده است ، و سپس می فهمد که آنها از ابتدا درست هستند: زندگی واقعاً بهترین ما است. با این حال ، Grascop در “مشکل آناچینا” از ما می خواهد که ما را متقاعد کنیم که قطعاً می تواند با نسخه روسی زنده بماند و از زندگی لذت ببرد.
Grassoscop در 11 قسمت “مشکل آناچینا” را در 11 قسمت اختصاص داده شده به یکی از آثار پیشرو در ادبیات روسیه نوشت. وی با استفاده از تجربیات شخصی خود برای سفر به روسیه در دهه 1980 و کنار آمدن با فرهنگ و ادبیات آن کشور ، مفاهیم پیچیده این آثار را به یک زبان ساده و قابل درک با یک ادویه طنز ملایم ارائه می دهد و نشان می دهد که چگونه می توان از این آثار در زندگی روزمره ما استفاده کرد.
او کتابهایی را از آزمون افتخارآمیز انتخاب کرد. توسط Lef Talarestoy ، “جنگ و صلح” و “Anakarnina” ، “Ivan Danisichi” Alexander Sologenitsin ، Dr. Givago Baris Pasternak ، Anna Akhmatova ، “یک ماه در دهکده” ، “سه خواهر” آنتون چهوف ، میخائیل بولگاک “توسط” مرده گوگ “.
رژ لب تجربه زندگی روسیه را می توان در کتاب “یک روز از زندگی ایوان دانیسیک” خلاصه کرد ، که می تواند بی رحمانه اما قابل درک باشد: “معده خود را خیس نکنید تا چیزی را بخورید که برای شما نباشد.” این آموزه اخلاقی را به ایوان دنیسیک در اردوگاه گلک ، جایی که هیچ کس انتظار زندگی اخلاقی را ندارد ، یادآوری می کند.
گلسکوپ می گوید: “همه باید Sologenitcin را دوست داشته باشند ، زیرا این کار دشوار بود.” او فقط نوشت و ادامه داد كه چگونه می تواند از شر فاجعه خلاص شود و ادامه داد و ادامه داد: “بهتر خواهد بود ، اگر فقط می توانستید برای مدت كوتاهی احمق و بی کفایت شوید ، به استاد و مارگاریت تسلیم شد.
ما نباید رمان های زندگی کنیم و باید به ما یادآوری کنیم که زندگی نکنیم و سبک زندگی شما را به ما یادآوری کنیم. تلاش های گراکوپ برای بستن زندگی امروز در زندگی ما. آناکارنینا ، با کشف زندگی تالستوی ، توصیه های تالستوی را تجدید نظر کنید: “شما همیشه نمی توانید آرام باشید ، اما وقتی اوقات آرام و آرام در زندگی شما وجود دارد ، باید ارزش آن را بدانید و سعی کنید آن لحظات را طولانی تر کنید.” “ما باید سعی کنیم بفهمیم چه کسی زندگی اصلی تری داریم.”
Grasscope یک زبان روسی را در لنینگراد در محله ای می خواند که در آن راسکولنیکوف به ناامیدی رسیده است و تصمیم گرفت پیرزن را بکشد و زن سالخورده را گشت و گذار کند و دوستان خود را از دختران و پسران روسی انتخاب کند. افرادی که از تجربه زندگی دور هستند: “وقتی یخچال شخصی را باز می کنید ، تقریباً غیر انسانی است. در پایان آن سال ، وقتی به انگلیس بازگشتم ، خانه خانواده ام ، بدون اینکه فکر کنم ، از یخچال بیرون آمدم تا چای درست کنم.
“وقتی یخچال را باز کردم ، از دیدن قفسه های کامل یخچال شوکه شدم و گریه کردم.” یا: “من بیست سال در انگلیس زندگی می کنم بدون اینکه کسی را که خودکشی کرده است بشناسم.” من دو هفته در روسیه بودم. “یکی از افرادی که می شناسم کشته شد. بسیاری از مردم و آنها دیگر نتوانستند تکان دهند.
علاوه بر این ، بسیاری از مردم احساس می کردند که در پروژه کمونیسم شرکت کرده اند و عدم موفقیت این ایدئولوژی نمادی از شکست شخصی است: “وقتی به روسیه رسیدم ، چه کاری انجام دادم ، چه کاری کردم که خود را بکشم؟ چرا باید بمیرم و چرا هنوز زنده هستم؟
یا احتمالاً ، دکتر مانند Givao ، او حس دوگانه ای از رژیم داشت: او می توانست دیدگاه های کارگران را درک کند ، اما او می توانست درک کند که کل داستان از بین رفته است. سرنوشت شانس خالص است. چگونه در زندگی با آن برخورد می کنید؟ شما به زندگی خود ادامه می دهید ، حتی اگر گاهی اوقات به این معنی باشد که شما ناکافی هستید ، به افرادی که دوستشان دارید خیانت می کنید یا از مسئولیت خودداری می کنید. تنها راه ادامه این کار است. “
آنا آخماتووا همچنان ادامه داشت که ادامه داشت: با وجود رد سوء استفاده حرفه ای ، شکنجه روانی و رد دولت ، آخوماتووا تا 76 نفر زنده ماند. او نه تنها بیشتر از بیشتر همسالان خود زندگی می کرد ، بلکه بیشتر از استالین نیز تجربه کرد. هرگز نوشتن را متوقف نکنید. هرگز تلاش برای تغییر را متوقف نکنید. فوق العاده ترین ، شاید او هرگز ناامید نشود.
من 17 ماه را در صف خارج از یک زندانی در لنینگراد در سالهای وحشتناک ترس از ترس گذراندم.
زن از شستشوی پچ خود پرسید (همه آنها در اطراف صحبت می کردند): آیا می توانید آن را توصیف کنید؟ و گفتم ، می توانم. سپس چیزی مانند لبخند موقتی یک بار صورتش را پشت سر گذاشت. “این آغاز اشعار” Akhmato “در مورد تجربه زنانی است که انتظار می رفت در دهه 1980 دستگیر شوند. صدای زمانی که هیچ کس نمی خواست صحبت کند.”
در “مشکل آنگارنینا” ، ویویو گروسپ از زندگی امروز به ما یادآوری می کند که ما عاشق ادبیات هستیم و ایستاده ایم ، که ما دوباره این رمان را نخوانده ایم ، برای خواندن کلاسیک های روسی و زندگی زیادی.
ارسال پاسخ