20 سال بعد؛ اما آقای ناصریا ما همچنان در ترس مرگ شما هستیم

101





۱۵۷۱۲۵۱


30 دسامبر 1404 09:37

هیچکس دقیقاً به یاد نمی آورد که صدای ناصر عبداللهی برای اولین بار از کجا وارد زندگی او شد. برای عده ای ضبط صوت قدیمی در گوشه ایوان، برای عده ای رادیو ماشین در جاده ای تاریک و برای بسیاری درد دلی شخصی است.


انتخابتو – نیما نوربخش: هیچکس دقیقاً به یاد نمی آورد که صدای ناصر عبداللهی برای اولین بار از کجا وارد زندگی او شد. برای عده ای ضبط صوت قدیمی در گوشه ایوان، برای عده ای رادیو ماشین در جاده ای تاریک و برای بسیاری درد دلی شخصی است. صدایش بوی جنوب می داد. بوی دریا، آفتاب، ساحل. نه داد زد و نه خودنمایی کرد. انگار داشت دلت را می خواند و عجیب بود که چقدر دل آدم ها شبیه اوست. صدای ناصر از همان ابتدا بیشتر شبیه اعتراف بود تا اجرا. اعتراف بی صدا کسی که رنج کشیده، درد را می‌شناخت، اما دردی را بیان نمی‌کرد، فقط آن را شنیدنی کرد.

پرده اول: صدای صبور ناصر

برخی صداها قبل از شنیدن احساس می شوند. ناصر عبداللهی هم یکی از همین صداها بود. او نمی خواست یک قهرمان یا یک افسانه باشد. او فقط می خواند و همین برای ماندنش کافی بود. صدایش مثل سایه بر دل مردم افتاد. ساکت، متواضع اما مداوم. او مانند آهنگ هایش زندگی می کرد. متواضع، صبور، آرام. او اهل بحث و جدل نبود، اهل گفتگوهای طولانی نبود. بیشتر نگاه می کرد، بیشتر گوش می داد. دوری او از جمعیت باعث شد صدایش به دل جمعیت برسد. ناصر عبداللهی از آن دست هنرمندانی بود که حتی بعد از گذشت سال ها نبودش بیشتر از حضورش احساس می شد.

عمل دوم: جنون جنوب

ناصر عبداللهی خواننده ای نبود که فقط برای لذت بخواند. آهنگ های او اغلب از جایی می آمدند که مردم اغلب ساکت بودند. وقتی آهنگ «هاوای هوا» پخش می شد، انگار یکی از تنهایی جمعی ما صحبت می کرد. وقتی او «عشق است» را خواند، عشق دیگر یک شعار نبود. زخم کهنه ای بود که هنوز نفس می کشید. حتی وقتی می‌خواند: «از من نخواه که با تو بمانم/از من چیزی نمی‌دانی/اگر راز دلم را به تو بگویم/تو هم با من نمی‌مانی…» به نظر می‌رسد ناصر کوک کردن ساز بغض را خوب بلد بوده، گاهی شیدا، گاهی مثل شروه.

عمل سوم: مردی که آهنگ هایش را دوست دارد

او مثل ستاره ها نبود. او محدودیتی تعیین نکرد، او به دنبال کانون توجه نبود. دوستان بعدها گفتند که ناصر بیشتر شنونده بود تا گوینده. او بیشتر از قضاوت کننده به نظر می رسید. زندگی اش ساده بود اما صدایش غمگین بود. وقتی «داغ دل» را می خواند، خیلی ها فکر می کردند که او در حال ایفای نقش است، اما نزدیکانش می گفتند که «داغ دل» را برای سر و سامان دادن به زندگی اش می بیند؛ اما او می گوید: «داغ دل» را می بینم. با همان صدای غمگین می خواند: «اگر دل گرم بود دیدیم/ اگر دل خون بود خوردیم/ اگر داغ بود آوردیم/ اگر گرم بود، برنده شدیم…» شاید به همین دلیل است که صدایش در دل ایرانیان چنان جایگاهی پیدا کرده که حالا جاودانه شده است.

hhe1927-ناصر عبداللهیل

عمل چهارم: ناصریه; یک خداحافظی ناخواسته

«نصریه» هنگام اکران مثل یک بمب اصابت کرد. این فقط یک آهنگ نبود. مراسم بود. آهنگی که مثل یک دعا شروع می شود و مثل یک گریه تمام می شود. انگار ناصر صداش می کرد. در آهنگ او چیزی نبوی بود. بدون ترس، بدون تسلیم، فقط یک فریاد عمیق در برابر ظلم. گویی ناصر مرز قطوری بین آواز خواندن با ناصریه و سرنوشت کشیده است. در همان روزهایی که محمد خاتمی رئیس جمهور شد. آن شب هایی که هزاران ایرانی گوشی هایشان را گرفتند و به صدا و سیما زنگ زدند و از تو خواستند که دوباره پخش کنی: «ناصریا غمگین ندیدمت/ شادی دنیا را ندیدم/ بدترین آدم ها را دیدم/ ناصریا کمرت از نارفیق خم شد/ سینه ات از نارو پاره شد/ بدترین آدم را دیدم…»

عمل پنجم: مرگ مرموز مردی تنها

مرگ او ناگهانی بود. آنقدر ناگهانی بود که بیشتر مردم هنوز به آن عادت نکرده اند. اخبار متناقض، روایات ناقص و سوالات بی پاسخ بود. هیچ چیز مشخص نشد و این بلاتکلیفی بر رنج مردم افزود. وقتی هنرمندی که خیلی به مردم نزدیک بود ناگهان می میرد، مرگ دیگر فقط یک رویداد شخصی نیست، بلکه یک خاطره دردناک جمعی است. گفتند اقوام ناصر را شنا کردند. گفتند آنقدر او را کتک زدند که بیهوش شد. همه از جمله پلیس سکوت کردند. پشت پرده خبری بود. خبر آنقدر وحشتناک و مهم بود که حتی پدر و مادرش هم دست از شکایت بردند. رازی که تاریخ روزی فاش خواهد کرد.

عمل ششم: مهاجرت یک دوست قدیمی

بعد از جدایی، آهنگ‌هایشان شکل دیگری به خود گرفت. آنها دیگر فقط آهنگ نبودند. اینها سوغاتی بود. “آب و هوای حوا” دیگر شنیده نمی شد، اما تحمل می کرد. “Del Divone” دیگر فقط یک آهنگ نبود، بلکه یک زندگی نامه بود. هر بار که “این عشق است” را می شنود، به او یادآوری می شود که عشق همیشه نجات نمی دهد، بلکه معنا می بخشد. اکنون مردم در مورد او نه مانند یک افسانه دست نیافتنی، بلکه مانند یک دوست قدیمی صحبت می کنند که خیلی زود در 36 سالگی رفت. ناصر عبداللهی در پایان پاییز سال 85 دنیا را ترک کرد اما صدایش را در خاطره ها به یادگار گذاشت که در لحظاتی که کلمات کافی نبود برای ما حرف می زد.

pictures_1714039188_662a2994bd068

پرده هفتم: صدای ناتمام

ناصر عبداللهی هنوز زنده است. در ماشین ها، برای رهگذران بی خواب و در دل هایی که بلدند بی صدا گریه کنند. مرگ او مانند یک علامت سوال باقی ماند، اما صدای او پاسخ بود. پاسخ به این که چرا برخی صداها خاموش نمی شوند. شاید چون از دل می آیند و از دل زندگی می کنند. با این حال، شاید بزرگترین شگفتی این است که صدای او هرگز ناپدید نشد. نه در حافظه ما، بلکه در مکان های غیرمنتظره. خیابان های خالی، ساختمان های تاریک، امواج دریا؛ انگار ناصر همچنان با ما زمزمه می کند. امروز بهتر می فهمیم که ناصر عبداللهی فقط یک خواننده است. او برای ما آینه بود و هر بار که آینه می شکند، تکه ای از ما را با خود می برد.


عمو

دکتر امین جعفری

دکتر حمیدرضا حسنانی_f4desktop

دکتر محمد لاجوردی (ثبت نام رایگان جراح پلاستیک بینی) - بنر رومیزی F3

نداف کرمانی






پاندورا ایران استیکی تصادفی











به گزارش رسانه انتخابتو